گنجور

بخش ۷۷ - در بیان گرفتن لشگر مخالف به فرمان عمر سعد

خروشید و با مردم خویش گفت
که هان ای سواران با یال وسفت
مراین نامور پور شیر خداست
به میدان کین همچو ابر بلاست
ندارد به دل هیچ بیم این جناب
زکهسار آتش ز دریای آب
روان خداوند تیغ دوسر
نهان است در جسم این نامور
چو سوزنده آتش یکی مشک آب
ربوده است وزی خیمه دارد شتاب
زآب ارکندتر لب خشک شاه
تنی زنده نگذارد از این سپاه
بتازید یکسر به میدان اوی
بدو حمله آرید از چار سوی
یکی تیر باران نمایید سخت
بدوزید بر پیکرش ترک ورخت
مگر خون وآبش بریزد به خاک
شود شاهش ازمرگ اوسینه چاک
به امر بد اختر سراسر سپاه
به جنبش درآمد چو ابر سیاه
به میدان نهادند رو فوج فوج
تو گفتی که دریا درآمد به موج
هوا پر شد ازبانگ کوس و تبیر
شد از گرد چهر جهان همچو قیر
سپهدار را درمیان یکسره
گرفتند چون نقطه را دایره
گروهی به تیر و گروهی به تیغ
گروهی به پیچان سنان ایدریغ
نمودند نیرو بدان نامور
چو موران که جوشند بر شیر نر
علمدار چون راه را بسته دید
به خود بارش تیر پیوسته دید
بنالید کای پاک پروردگار
در این سخت هنگامه ام باش یار
به سر باردم تیر از چای سوی
دراین گرم خاکم مریز آبروی
مر این مشک آبی که بردوش من
بود همچو جانی در آغوش من
نگهدارش از تیر اهل ستم
مکن شرمسارم ز اهل حرم
بگفت این وزد خویش را بی توان
بدان روبهان همچو شیر ژیان
برآورد دست یلی ز آستین
ز بیمش بلرزید پشت زمین
یکی رزم مردانه افکند بن
کزو خیره شد چشم چرخ کهن
زیک زخم شمشیر آن نامدار
بیفتادی از پای اسب وسوار
به ترک بسی خصم با کبر و خود
نیاورده بد تیغ و بازو فرود
که از بیم او زهره درباختی
دو اسبه اجل بر سرش تاختی
به پیش دم تیغ آن ارجمند
بدی خود پولاد همچون پرند
زبس کشته در دشت انبوه کرد
همه ی دشت چون کوهه ی کوه کرد
تو گفتی که بود آن سپاه گشن
یکی آهنین قلزمی موج زن
درآن قلزم اسپهبد سرفراز
نهنگ بلا بد دهان کرده باز
به هرسو که با تیغ بشتافتی
کشیدی به کام آنچه دریافتی
همی خواند تیر وهمی راند تیغ
همی نعره زد همچو غرنده میغ
زبس تیر بر جوشن او نشست
زهر حلقه اش خون چو فواره جست
تن نامبردار آن بی نظیر
تو گفتی عقابی است از پر تیر
هرآن تیغ کو رابه پیکر خلید
جگر گاه شیر خدا را درید
درآن تیر باران تن آن جناب
نگهداشت بردوش آن مشک آب
به دستی زدی تیغ بردشمنان
به دست دگر داشت محکم عنان
مراو را به تن هر چه زخم درشت
رسیدی نکردی به بدخواه پشت
به ناگاه زیدبن ورقا چو باد
بدان شیر غژمان کمین برگشاد
بزد تیغ و از پیکرش دست راست
بیفکند و آه از نهادش بخاست
یکی رسته شاخ از درختی فکند
که سودی همی سربه چرخ بلند
چو آن دست افتاد در کارزار
بیفتاد دست یدالله زکار
چو آن آسمان یلی بر زمین
فتادش ز تیغ یمانی یمین
همی گفت از پیکرم دست راست
گرافتاد دست چپ اکنون به جاست
یکی دست من گر فتاد از تنم
همی تیغ با دست دیگر زنم
هزاران گرم فتاد از تنم
همی تیغ با دست دیگر زنم
هزاران گرم دست درتن بدی
همه برخی خسرو دین شدی
نبودم غمین لیک از آنم دژم
که لب تشنه ماندند اهل حرم
دریغا که افتاد دستم زکار
زروی سکینه شدم شرمسار
دریغا پس از من درین رزمگاه
شهنشاه را نیست پشت و پناه
بدم من یکی تیغ در مشت او
پس ازمرگ من بشکند پشت او
چو نخل برومند من شد قلم
که بر تارک شه فرازد علم؟
دراین روز با لشکر بی شمار
چسان بی برادر کند کارزار
دریغا ز یاران نام آورش
نمانده به جا جز بود شاه را
نتابد دلش داغ آن ماه را
گرامی تر از جان بود شاه را
مرا گر درین شهر پر شور و شر
دریدند گرگان به سر پنجه بر
به پیکار بادا خدای جهان
نگهدار آن یوسف مصر جان
دریغا نگرید به سوگم تنی
به مرگم نگرددد به پا شیونی
گره کس بنگشاید از جوشنم
نشوید ز خون کس تن روشنم
نپوشد کسی پیکرم را به خاک
نسازد کفن بر تن چاک چاک
دریغا که پوشیده رویان شاه
گرم کشته بینند در رزمگاه
چه آید بدان پردگی بانوان
خداشان ببخشد درین غم توان
چو لختی چنین گفت بر بست دم
به مردانگی کرد بازو علم
به دست چپ افراخت بر آن پرند
بهشتش عنان بر به یال سمند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خروشید و با مردم خویش گفت
که هان ای سواران با یال وسفت
هوش مصنوعی: او فریاد زد و با مردم خود گفت: «ای سواران با اسب‌های آماده و نیرومند!»
مراین نامور پور شیر خداست
به میدان کین همچو ابر بلاست
هوش مصنوعی: مراین، که به عنوان پسر شیر خدا شناخته می‌شود، در میدان نبرد همچون ابری است که بلا و خطر را به همراه دارد.
ندارد به دل هیچ بیم این جناب
زکهسار آتش ز دریای آب
هوش مصنوعی: این فرد دلش هیچ نگرانی ندارد، چون آتش او از عمق دریا آرام و خاموش است.
روان خداوند تیغ دوسر
نهان است در جسم این نامور
هوش مصنوعی: روح خداوند به مانند تیغی دو لبه در وجود این شخصیت بزرگ مخفی است.
چو سوزنده آتش یکی مشک آب
ربوده است وزی خیمه دارد شتاب
هوش مصنوعی: آتش سوزانی در حال شعله‌ور شدن است و شخصی با یک مشک آب به سرعت از کنار چادر می‌گذرد تا آب بیاورد.
زآب ارکندتر لب خشک شاه
تنی زنده نگذارد از این سپاه
هوش مصنوعی: اگر آب، پهلوانی را که لب خشک دارد، تر کند، این سپاه هیچ تنی را زنده نخواهد گذاشت.
بتازید یکسر به میدان اوی
بدو حمله آرید از چار سوی
هوش مصنوعی: به سرعت به میدان او حمله کنید و از چهار طرف به او حمله آورید.
یکی تیر باران نمایید سخت
بدوزید بر پیکرش ترک ورخت
هوش مصنوعی: کسی با دقت و سختی به دیگری آسیبی می‌زند و بر بدن او زخم‌هایی ایجاد می‌کند که نشان‌دهنده‌ی ضربات سخت است.
مگر خون وآبش بریزد به خاک
شود شاهش ازمرگ اوسینه چاک
هوش مصنوعی: تنها در صورتی که خون و آب او بر زمین بریزد، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی مرگ او باشد و در این صورت، دلی تنگ و حزین برایش خواهد شد.
به امر بد اختر سراسر سپاه
به جنبش درآمد چو ابر سیاه
هوش مصنوعی: به دستور ستاره‌های نحس، تمام سپاه به حرکت درآمدند، شبیه به ابرهای سیاه.
به میدان نهادند رو فوج فوج
تو گفتی که دریا درآمد به موج
هوش مصنوعی: به میدان، گروه گروه مردم را گذاشتند، به گونه‌ای که انگار دریا با موج‌هایش به حرکت درآمده است.
هوا پر شد ازبانگ کوس و تبیر
شد از گرد چهر جهان همچو قیر
هوش مصنوعی: هوا پر شده از صدای طبل و زنگ، و چهره‌ی جهان به‌دلیل این صداها تیره و تار شده است.
سپهدار را درمیان یکسره
گرفتند چون نقطه را دایره
هوش مصنوعی: سرکرده را در میان به طور کامل محاصره کردند، مانند اینکه یک نقطه را درون دایره بگذارند.
گروهی به تیر و گروهی به تیغ
گروهی به پیچان سنان ایدریغ
هوش مصنوعی: برخی با تیر و برخی با شمشیر می‌جنگند، و برخی دیگر با نیرنگ و ترفند به میدان می‌آیند.
نمودند نیرو بدان نامور
چو موران که جوشند بر شیر نر
هوش مصنوعی: نیرو و قدرتی که به آن مشهورند، مانند ملخ‌ها که برای ضربه زدن به شیر نر شور و حرارت دارند، نمایان شده‌اند.
علمدار چون راه را بسته دید
به خود بارش تیر پیوسته دید
هوش مصنوعی: علمدار که راه را بسته دید، متوجه شد که تیرها به سمت او می‌ریزند و این وضعیت او را تحت فشار قرار داده است.
بنالید کای پاک پروردگار
در این سخت هنگامه ام باش یار
هوش مصنوعی: ای پروردگار پاک و بی‌نقص، در این زمانه‌ی دشوار، به من یاری کن و همراهم باش.
به سر باردم تیر از چای سوی
دراین گرم خاکم مریز آبروی
هوش مصنوعی: به سرم تیر ز چای می‌بارد و در این خاک گرم، آبرویم را نگه‌دار.
مر این مشک آبی که بردوش من
بود همچو جانی در آغوش من
هوش مصنوعی: این مشک آبی که بر دوش من بود، برای من مانند جانی است که در آغوشم است.
نگهدارش از تیر اهل ستم
مکن شرمسارم ز اهل حرم
هوش مصنوعی: از او در برابر ظلم و ستم محافظت کن، زیرا من از کسانی که در حرم هستند شرمنده‌ام.
بگفت این وزد خویش را بی توان
بدان روبهان همچو شیر ژیان
هوش مصنوعی: او از قدرت خود سخن می‌گوید و به جانوران وحشی مانند شیر، نشان از قدرت و شجاعت خود می‌دهد.
برآورد دست یلی ز آستین
ز بیمش بلرزید پشت زمین
هوش مصنوعی: دست یلی از آستین بیرون آمد و به خاطر ترس او، زمین لرزید.
یکی رزم مردانه افکند بن
کزو خیره شد چشم چرخ کهن
هوش مصنوعی: مردی در میدان جنگ به دلاوری و شجاعت فعالیت می‌کرد، به‌طوری‌که حتی چرخ کهن و قدیم آسمان نیز به او خیره مانده بود.
زیک زخم شمشیر آن نامدار
بیفتادی از پای اسب وسوار
هوش مصنوعی: به خاطر یک ضربه از شمشیر آن جنگجوی معروف، از روی اسب به زمین افتادی و بی‌حرکت ماندی.
به ترک بسی خصم با کبر و خود
نیاورده بد تیغ و بازو فرود
هوش مصنوعی: افرادی که با کبر و مغروری خود را به دلخوری و دشمنی می‌اندازند، می‌توانند به راحتی با شمشیر و قدرت بدنی خود شکست بخورند.
که از بیم او زهره درباختی
دو اسبه اجل بر سرش تاختی
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از او، زمین‌گیر و ناتوان شدی، در حالی که تقدیر به سرعت به سمت تو حمله‌ور شده است.
به پیش دم تیغ آن ارجمند
بدی خود پولاد همچون پرند
هوش مصنوعی: در برابر تیغ آن ارزشمند، خود را به مانند پرنده ای از فولاد قوی نشان می دهد.
زبس کشته در دشت انبوه کرد
همه ی دشت چون کوهه ی کوه کرد
هوش مصنوعی: در دشت وسیع، به خاطر تعداد زیاد کشته‌ها، زمین به قدری پر شده که انگار دشت به اندازه کوه‌ها بلند شده است.
تو گفتی که بود آن سپاه گشن
یکی آهنین قلزمی موج زن
هوش مصنوعی: تو پرسیدی آن گروه گرسنه چه کسانی بودند که مانند یک موج آهنین به جلو می‌آمدند.
درآن قلزم اسپهبد سرفراز
نهنگ بلا بد دهان کرده باز
هوش مصنوعی: در آن دریا، سرداری بزرگ و شکست‌ناپذیر وجود دارد که نهنگ خطرناک با دهانی بزرگ باز کرده است.
به هرسو که با تیغ بشتافتی
کشیدی به کام آنچه دریافتی
هوش مصنوعی: به هر سمتی که با تیزی و سرعت حرکت کردی، آنچه که به دست آوردی را به کام خود کشیدی.
همی خواند تیر وهمی راند تیغ
همی نعره زد همچو غرنده میغ
هوش مصنوعی: او با صدای بلند فریاد می‌زد و در عین حال تیغش را به سوی دشمن می‌راند، همچون ابر سیاه و طوفانی که به شدت در حال غرش است.
زبس تیر بر جوشن او نشست
زهر حلقه اش خون چو فواره جست
هوش مصنوعی: به قدری تیرها بر زره او فرود آمد که خون از دور حلقه‌اش به مانند چشمه‌ای فوران کرد.
تن نامبردار آن بی نظیر
تو گفتی عقابی است از پر تیر
هوش مصنوعی: آن کس که نامش به خوبی یاد می‌شود، مانند عقابی است که تحت تأثیر پرهای تیر قرار گرفته و بی‌نظیر است.
هرآن تیغ کو رابه پیکر خلید
جگر گاه شیر خدا را درید
هوش مصنوعی: هر تیغی که به بدن شیر خدا نفوذ کند، جگر او را پاره خواهد کرد.
درآن تیر باران تن آن جناب
نگهداشت بردوش آن مشک آب
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که باران تیرها به سمت او می‌بارید، آن شخص به طور استوار و مقاوم، مشک آب را بر دوش خود نگه داشته بود.
به دستی زدی تیغ بردشمنان
به دست دگر داشت محکم عنان
هوش مصنوعی: با یک دست به دشمنان ضربه زدی و با دست دیگر کنترلی محکم بر اوضاع داری.
مراو را به تن هر چه زخم درشت
رسیدی نکردی به بدخواه پشت
هوش مصنوعی: هر گز به کسی که به تو آسیب رسانده، بدی نکن و به او پشت نکن. حتی اگر صدمات و زخم‌های عمیق دیده باشی، نباید کار زشت انجام دهی.
به ناگاه زیدبن ورقا چو باد
بدان شیر غژمان کمین برگشاد
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی زیدبن ورقا مانند بادی که ناگهان می‌وزد، به سوی آن شیر در کمین حمله کرد و غبار را از روی او کنار زد.
بزد تیغ و از پیکرش دست راست
بیفکند و آه از نهادش بخاست
هوش مصنوعی: او شمشیر را به سرعت بیرون آورد و دست راست شخصی را از بدنش جدا کرد و از دلش آهی بلند برآمد.
یکی رسته شاخ از درختی فکند
که سودی همی سربه چرخ بلند
هوش مصنوعی: درختی یکی از شاخه‌هایش را به سمت بالا پرتاب کرد، اما این عمل هیچ فایده‌ای نداشت و فقط به سمت آسمان رفت.
چو آن دست افتاد در کارزار
بیفتاد دست یدالله زکار
هوش مصنوعی: وقتی آن دست در میدان نبرد قرار گرفت، دست خداوند از کار باز ماند.
چو آن آسمان یلی بر زمین
فتادش ز تیغ یمانی یمین
هوش مصنوعی: وقتی آن آسمان بزرگ از آسمان بر زمین افتاد، این اتفاق به سبب ضربه‌ای از شمشیر یمانی بود.
همی گفت از پیکرم دست راست
گرافتاد دست چپ اکنون به جاست
هوش مصنوعی: او می‌گوید که دست راستش از او جدا شده است، اما اکنون دست چپش باقی مانده و در جای خود قرار دارد.
یکی دست من گر فتاد از تنم
همی تیغ با دست دیگر زنم
هوش مصنوعی: اگر یکی از دستم بیفتد، با دست دیگرم همچنان می‌زنم و مقاومت می‌کنم.
هزاران گرم فتاد از تنم
همی تیغ با دست دیگر زنم
هوش مصنوعی: از تنم هزاران درد و رنج به من رسیده، اما با دستانی دیگر همچنان به مبارزه ادامه می‌دهم.
هزاران گرم دست درتن بدی
همه برخی خسرو دین شدی
هوش مصنوعی: هزاران بار به تو دست یازیدم و تو از آن‌ها غافل مانده‌ای، اما در نهایت همگی تقدیر تو را به عنوان شاهزاده‌ای دانا و نیک می‌شناسند.
نبودم غمین لیک از آنم دژم
که لب تشنه ماندند اهل حرم
هوش مصنوعی: من ناراحت نبودم، اما به خاطر این که اهل حرم با لب تشنه ماندند، غمگینم.
دریغا که افتاد دستم زکار
زروی سکینه شدم شرمسار
هوش مصنوعی: متأسفانه، به خاطر سقوط از مقام یا وضعیت خود، به شدت احساس شرمساری می‌کنم و از این موضوع ناامیدم.
دریغا پس از من درین رزمگاه
شهنشاه را نیست پشت و پناه
هوش مصنوعی: آه، چه افسوس که بعد از من در این میدان نبرد، پادشاه هیچ پشتیبانی و یاری ندارد.
بدم من یکی تیغ در مشت او
پس ازمرگ من بشکند پشت او
هوش مصنوعی: من بدی می‌کنم، اما او به خاطر من شکست خواهد خورد و بعد از مرگم، دیگر نمی‌تواند بر ایستد.
چو نخل برومند من شد قلم
که بر تارک شه فرازد علم؟
هوش مصنوعی: زمانی که من به اندازه یک نخل بلند و استوار شدم، آیا قلم من نمی‌تواند علمی را بر سر شهرت برافرازد؟
دراین روز با لشکر بی شمار
چسان بی برادر کند کارزار
هوش مصنوعی: در این روز چگونه می‌شود که با لشکری بسیار زیاد، بدون برادر (یا یاری) به جنگ بپردازد؟
دریغا ز یاران نام آورش
نمانده به جا جز بود شاه را
هوش مصنوعی: متأسفانه از دوستان و همراهان نامی او دیگر نشانی باقی نمانده و فقط یاد شاه در یادها مانده است.
نتابد دلش داغ آن ماه را
گرامی تر از جان بود شاه را
هوش مصنوعی: دل او نمی‌تواند از داغ آن ماه دل بکند، زیرا این احساس برایش ارزشمندتر از جانش است.
مرا گر درین شهر پر شور و شر
دریدند گرگان به سر پنجه بر
هوش مصنوعی: اگر در این شهر شلوغ و پرهیاهو مرا آزار دهند، گرگان در برابر من سر فرود می‌آورند.
به پیکار بادا خدای جهان
نگهدار آن یوسف مصر جان
هوش مصنوعی: به جنگ با مشکلات و ناملایمات برو، ای خدای بزرگ که نگهدار و پشتیبان آن یوسف مصری هستی، که جانش را در خطر می‌بیند.
دریغا نگرید به سوگم تنی
به مرگم نگرددد به پا شیونی
هوش مصنوعی: ای کاش کسی به خاطر مرگ من اشکی نریزد و در اندوه من به پا نخیزد.
گره کس بنگشاید از جوشنم
نشوید ز خون کس تن روشنم
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند از زره من گره‌ای باز کند، نمی‌تواند خون کسی را از تن من پاک کند.
نپوشد کسی پیکرم را به خاک
نسازد کفن بر تن چاک چاک
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند بدنم را به خاک بسپرد و کفن بر تنم بپوشاند، در حالی که لباس‌های من پاره و چاک‌چاک است.
دریغا که پوشیده رویان شاه
گرم کشته بینند در رزمگاه
هوش مصنوعی: ای کاش آنانی که چهره‌های زینتی و زیبا دارند، در میدان نبرد، در حال کشته شدن دیده شوند.
چه آید بدان پردگی بانوان
خداشان ببخشد درین غم توان
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که چه چیز مطلوب است، وقتی که زنان بزرگوار خداوند در این غم و اندوه توانایی و قدرتی را ببخشند. این جمله به نوعی تأکید دارد بر اهمیت کمک و یاری در زمان‌های سخت.
چو لختی چنین گفت بر بست دم
به مردانگی کرد بازو علم
هوش مصنوعی: او چند لحظه‌ای سکوت کرد و سپس با شهامت و قوت به عقب برگشت.
به دست چپ افراخت بر آن پرند
بهشتش عنان بر به یال سمند
هوش مصنوعی: به دست چپش پرچم بهشتی را بلند کرده و آن را به یال اسبش بسته است.

حاشیه ها

1401/05/06 23:08
مینو جان

مصرع دوم بیت ۵۴ اشتباهه