بخش ۷۶ - بیرون آمدن ح – ابوالفضل (ع) با لب تشنه از فرات
تو سیرآب و نوباوه ی مصطفی (ص)
چنین تشنه؟ این نیست رسم وفا
ننوشیده قطره از آب سرد
شکیبش سر چرخ را خیره کرد
به رود روان با دلی پر ز تاب
فرو ریخت ازدست و از دیده آب
چو از دست او آب را برفشاند
ملک از فلک بروی احسنت خواند
پس آن مشک خوشیده را پر نمود
براند اسب و آمد به هامون زرود
وفا بین که پورشه کاینات
لب تشنه بگذشت زآب فرات
به دوش اندرش مشک و دل پر زتاب
روان شد سوی خیمه ها با شتاب
چو دیدند لشکر که سالار شاه
برد مشک پر آب زی خیمه گاه
برآوردشان گوهر بد به جوش
زهر سو کشیدند برهم خروش
همه همعنان سوی او تاختند
به پیگار وی تیغ کین آختند
دگر باره برخاست گرد سپاه
برآمد سر گرد بر اوج ماه
زبانگ سواران و آوای کوس
بشد توسن رام گردون شموس
سپهبد چو دید آن سپه را زدور
به زیر آمد از پشت زین ستور
به یک سوی بنهاد آن مشک وباز
برآمد به زین تند چون شاهباز
سبک حمله آورد بر کوفیان
چو بر گله ی گور شیر ژیان
تو گفتی که تیغش یکی آذرست
که سوز همی هر چه خشک وترست
ویا اژدهایی است آتشفشان
که آرد به دم پیکر سرکشان
ز زخم سم باره ی نامدار
زمین بی سکون گشت سیماب وار
زتیغش اجل خویش را داشت پاس
زهرای اسبش جهان پر هراس
زدی بر سر هر که بران پرند
بجستی پرندش زتنگ سمند
زدی هر که را تیغی اندر میان
زدست وسرش کس ندادی نشان
همی تیغ راندی و گفتی چنین
منم شبل شیر جهان آفرین
منم زاده ی یکه تاز احد
کزو شد زبون عمرو بن عبدود
منم پنجه ی شیر پرورگار
منم جوهر سرفشان ذوالفقار
همی گفت نام وهمی کشت مرد
زمین را پر از پیکر کشته کرد
چو پردخته شد پهنه ازبدگهر
بیامد سوی رود آن نامور
گرفت از زمین مشک و شد رهسپار
سوی خیمه ی تشنه لب شهریار
چو دیدند لشکر که آن کامیاب
شتابد سوی خیمه با مشک آب
دگر ره زهر سو افراز آمدند
سوی پهنه در ترکتاز آمدند
گرفتند ره ران بدان جان پاک
که شاید بریزند آبش به خاک
چو آن خیره گی دید از آنان جوان
کشید ازمیان دشنه ی جان ستان
به دوش اندرش مشک و دردست تیغ
خروشان چو در قلزم چرخ میغ
بدیشان یکی حمله بنمود سخت
فرو ریخت سرها چو برگ درخت
سپه را دم تیغ آن شهسوار
به هم درنوردید طومار وار
بسی سرکشان را درآن دستبرد
تن تیره بر دست آتش سپرد
زبس کشته بود اندر آن پهندشت
نیارست باد از میان در گذشت
سواران دگر ره از آن نامدار
هزیمت گرفتند زی رودبار
بسا مرد کو خویش را باسمند
به آب اندر از بیم تیغش فکند
به جان ازدم تیغ او رسته شد
به آتش در آن آب پیوسته شد
همی چند نوبت چنین رزم جست
به خون یلان دست و شمشیر شست
ولیکن نبودش به دل رای جنگ
نمی خواست کارد درآنجا درنگ
همی کرد کوشش که آن آب را
رساند مگر پیش پرده سرا
ابوالفضل اگر رای پیگار داشت
وگر دل به مرد افکنی می گماشت
نماندی درآن پهنه یک تن سوار
که با شاه جوید دگر کارزار
عمر – چون بدانست کان شیر مرد
از آن رودبانان نبیند گزند
هم ایدون برد آب ازبهر شاه
جهان گشت در پیش چشمش سیاه
بخش ۷۵ - رفتن ح عباس به فرمان امام علیه السلام: به بدرود آل رسول امینبخش ۷۷ - در بیان گرفتن لشگر مخالف به فرمان عمر سعد: خروشید و با مردم خویش گفت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو سیرآب و نوباوه ی مصطفی (ص)
چنین تشنه؟ این نیست رسم وفا
هوش مصنوعی: آیا تو که به آب و نعمت محمد (ص) دسترسی داری، اینگونه تشنهای؟ این رفتار، نشانهی وفاداری نیست.
ننوشیده قطره از آب سرد
شکیبش سر چرخ را خیره کرد
هوش مصنوعی: او حتی یک قطره آب سرد ننوشیده، اما چشمانش به گونهای خیره شده که گویا در حال انتظار چیزی بزرگ است.
به رود روان با دلی پر ز تاب
فرو ریخت ازدست و از دیده آب
هوش مصنوعی: با یک دل آکنده از درد و ناراحتی، اشکهایم مانند آب، از چشمانم سرازیر شد و به سوی رود روان ریخت.
چو از دست او آب را برفشاند
ملک از فلک بروی احسنت خواند
هوش مصنوعی: وقتی او آب را به زمین میپاشد، آسمان از خوشحالی به او تبریک میگوید.
پس آن مشک خوشیده را پر نمود
براند اسب و آمد به هامون زرود
هوش مصنوعی: سپس آن مشک خوشبو را پر کردند و اسب را به سمت هامون زرود راندند.
وفا بین که پورشه کاینات
لب تشنه بگذشت زآب فرات
هوش مصنوعی: وفا در کجا پیدا میشود وقتی که کسی با یک پورشه کاین از کنار آب فرات عبور کند و بیتوجه به تشنگی دیگران باشد؟
به دوش اندرش مشک و دل پر زتاب
روان شد سوی خیمه ها با شتاب
هوش مصنوعی: با اسانس و عطر دلانگیز بر دوش و دلی پر از شوق، به سرعت به سوی خیمهها حرکت کرد.
چو دیدند لشکر که سالار شاه
برد مشک پر آب زی خیمه گاه
هوش مصنوعی: وقتی لشکر دید که فرماندهٔ شاه ظرفی پر از آب به سوی محل استراحت میبرد، حیرت کرده و متوجه شدند که خبری مهم در راه است.
برآوردشان گوهر بد به جوش
زهر سو کشیدند برهم خروش
هوش مصنوعی: آنها سنگینتر از گوهر به نزدیکی آمدند و از سمت دیگر زهر حیاطشان را پر کرد و بر هم فریاد زدند.
همه همعنان سوی او تاختند
به پیگار وی تیغ کین آختند
هوش مصنوعی: همه به سوی او حرکت کردند و برای رویارویی با او آماده شدند و سلاحهای خود را در دست گرفتند.
دگر باره برخاست گرد سپاه
برآمد سر گرد بر اوج ماه
هوش مصنوعی: بار دیگر سپاه به پا خاست و گردی بر سر ماه درخشید.
زبانگ سواران و آوای کوس
بشد توسن رام گردون شموس
هوش مصنوعی: صدا و زبان سواران و نواي کوس به گوش میرسد و اسب آزاد و رام به گردون آسمان شتابان میدوید.
سپهبد چو دید آن سپه را زدور
به زیر آمد از پشت زین ستور
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی آن سپاه را از دور دید، از روی اسب پایین آمد.
به یک سوی بنهاد آن مشک وباز
برآمد به زین تند چون شاهباز
هوش مصنوعی: به یک طرف مشک را گذاشت و به سرعت مانند یک شاهباز به پرواز درآمد.
سبک حمله آورد بر کوفیان
چو بر گله ی گور شیر ژیان
هوش مصنوعی: حملهی شجاعانه و سریع او به کوفیان مانند حملهی یک شیر به گلهای از موجودات ضعیف است.
تو گفتی که تیغش یکی آذرست
که سوز همی هر چه خشک وترست
هوش مصنوعی: تو گفتی که این شمشیر مثل آتش است که هر چیزی را که خشک و تر باشد، میسوزاند.
ویا اژدهایی است آتشفشان
که آرد به دم پیکر سرکشان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف اژدهایی میپردازد که مانند یک آتشفشان است و میتواند با دم خود به معاندان و ستمگران آسیب برساند. اژدها نماد قدرت و خطر است و اشاره به نیروی تخریبی آن دارد.
ز زخم سم باره ی نامدار
زمین بی سکون گشت سیماب وار
هوش مصنوعی: به خاطر ضربهای که از سم اسب مشهور زمین بر او افتاده، به طور ناآرام و بیقرار مانند جیوه شده است.
زتیغش اجل خویش را داشت پاس
زهرای اسبش جهان پر هراس
هوش مصنوعی: از تیغ او، مرگ خود را محافظت میکرد و زهرهی اسبش، جهانی پر از ترس را به وجود میآورد.
زدی بر سر هر که بران پرند
بجستی پرندش زتنگ سمند
هوش مصنوعی: تو بر سر هر کسی که پرندهای را زدهای، آن پرنده را به سرعت از تنگ سمند خود رها کردهای.
زدی هر که را تیغی اندر میان
زدست وسرش کس ندادی نشان
هوش مصنوعی: هر کسی که با تیغی زخمی کرده، نشان و علامتی از خودش به کسی نمیدهد.
همی تیغ راندی و گفتی چنین
منم شبل شیر جهان آفرین
هوش مصنوعی: تو با شمشیری به مبارزه پرداختهای و میگویی من مانند شیر، نیرومند و با شجاعت در این جهان حضور دارم.
منم زاده ی یکه تاز احد
کزو شد زبون عمرو بن عبدود
هوش مصنوعی: من فرزند کسی هستم که در میدان نبرد تنها و بینظیر بود و در نتیجه، عمرو بن عبدود را شکست داد.
منم پنجه ی شیر پرورگار
منم جوهر سرفشان ذوالفقار
هوش مصنوعی: من نیرویی هستم که همچون پنجهی شیر به دیگران قوت میبخشم و من جوهر و ذات مجاهدی استوار و شکستناپذیر هستم.
همی گفت نام وهمی کشت مرد
زمین را پر از پیکر کشته کرد
هوش مصنوعی: او میگفت که با کلمات خود، مردان را از پا درمیآورد و زمین را پر از پیکرهای کشته شده میکند.
چو پردخته شد پهنه ازبدگهر
بیامد سوی رود آن نامور
هوش مصنوعی: زمانی که زمین از شرافت و نیکویی پر شد، آن شخصیت مشهور به سمت رودخانه آمد.
گرفت از زمین مشک و شد رهسپار
سوی خیمه ی تشنه لب شهریار
هوش مصنوعی: زمین را بوی مشک گرفت و به سمت چادر پادشاهی که در انتظار آب بود، حرکت کرد.
چو دیدند لشکر که آن کامیاب
شتابد سوی خیمه با مشک آب
هوش مصنوعی: وقتی لشکر دیدند که آن شخص پیروز و خوشحال به سمت خیمه با مشک آب میآید، به شتاب در حرکت شدند.
دگر ره زهر سو افراز آمدند
سوی پهنه در ترکتاز آمدند
هوش مصنوعی: دوباره نیروها از سمت دیگر آمدند و به سمت زمین تاختند.
گرفتند ره ران بدان جان پاک
که شاید بریزند آبش به خاک
هوش مصنوعی: آنها راه را برای کسی که روحی پاک و بیآلایش دارد، به روی خود گشودند؛ شاید بتوانند آبش را بر زمین بریزند و از او بهرهمند شوند.
چو آن خیره گی دید از آنان جوان
کشید ازمیان دشنه ی جان ستان
هوش مصنوعی: وقتی آن حیرت و شگفتی را از آنها مشاهده کرد، جوانی را از میان دشنهای که جان میستاند، بیرون کشید.
به دوش اندرش مشک و دردست تیغ
خروشان چو در قلزم چرخ میغ
هوش مصنوعی: شخصی در حال حمل مشک و شمشیر قوی است. این تصویر به گونهای است که او مانند کسی است که در دل طوفان قرار دارد.
بدیشان یکی حمله بنمود سخت
فرو ریخت سرها چو برگ درخت
هوش مصنوعی: آنها به شدت حمله کردند و سرها مانند برگهای درختان به زمین افتاد.
سپه را دم تیغ آن شهسوار
به هم درنوردید طومار وار
هوش مصنوعی: سوار دلیر با شمشیرش سپاه را مانند نخی در هم پیچید.
بسی سرکشان را درآن دستبرد
تن تیره بر دست آتش سپرد
هوش مصنوعی: بسیاری از سرکشان را در آن حمله، تن سیاه و خسته در دستان آتش رها کرد.
زبس کشته بود اندر آن پهندشت
نیارست باد از میان در گذشت
هوش مصنوعی: در آن دشت وسیع، به اندازهای کشته شده بودند که باد از میان آنها نمیتوانست عبور کند.
سواران دگر ره از آن نامدار
هزیمت گرفتند زی رودبار
هوش مصنوعی: سواران دیگر از آن شخصیت معروف شکست خوردند و به سمت رودبار عقبنشینی کردند.
بسا مرد کو خویش را باسمند
به آب اندر از بیم تیغش فکند
هوش مصنوعی: بسیاری هستند مردانی که از ترس تیغ و شمشیر، خود را به آب میاندازند تا جان خود را نجات دهند.
به جان ازدم تیغ او رسته شد
به آتش در آن آب پیوسته شد
هوش مصنوعی: بر اثر ضربهٔ شدید او، جانم رهایی یافت و در آتش، آن آب به هم پیوست.
همی چند نوبت چنین رزم جست
به خون یلان دست و شمشیر شست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرد بارها و بارها در میدان جنگ و نبرد شرکت کرده و با شجاعت و قدرت در نبردها حضور دارد، به طوری که دستانش به خون مردان دلیر و شمشیرش آغشته شده است.
ولیکن نبودش به دل رای جنگ
نمی خواست کارد درآنجا درنگ
هوش مصنوعی: اما در دلش ارادهای برای جنگ نبود، پس کارد را در آنجا نکشید و نایستاد.
همی کرد کوشش که آن آب را
رساند مگر پیش پرده سرا
هوش مصنوعی: او تلاش میکرد که آن آب را به جایی برساند، اما تنها به پیش پرده خانه دسترسی داشت.
ابوالفضل اگر رای پیگار داشت
وگر دل به مرد افکنی می گماشت
هوش مصنوعی: اگر ابوالفضل تصمیم به جنگ میگرفت و دلش به قهرمانپروری میسوخت، نمیتوانست به چنین مقام بلندی دست یابد.
نماندی درآن پهنه یک تن سوار
که با شاه جوید دگر کارزار
هوش مصنوعی: در آن میدان هیچ سوارکاری نمانده است که با پادشاه وارد نبردی دیگر شود.
عمر – چون بدانست کان شیر مرد
از آن رودبانان نبیند گزند
هوش مصنوعی: عمر فهمید که آن مرد شجاع از دسیسهها و آسیبهای کسانی که در میانهی رود هستند، آسیبی نمیبیند.
هم ایدون برد آب ازبهر شاه
جهان گشت در پیش چشمش سیاه
هوش مصنوعی: آب به خاطر شاه جهان میریزد و در برابر چشمانش، همه چیز تیره و تار میشود.