گنجور

بخش ۷۰ - آغاز داستان شهادت حضرت ابوالفضل العباس

کنون از نی دل برآرم نوا
سخن رانم از ساقی نینوا
چه ساقی؟ شه تشنه کامان عشق
امیر صف نیکنامان عشق
سر سرفرازان و آزاده گان
به چهر ه مه هاشمی زاده گان
همان زور حیدر به بازوی او
دو گیتی سبک در ترازوی او
ملوک وملایک ثنا خوان او
زمین – گردی از نعل یکران او
بر از عرش یزدان سر مغفرش
فلک افسر و آفتاب اسپرش
چه گویم خطا کردم ازاین گمان
کجا جوشن او کجا آسمان
به گردون مراین هفت وارونه طاس
سمند سرافراز او را قطاس
مه نو به کف آبگون خنجرش
همه هفت دریا یکی جوهرش
سنانش ستون بلند آسمان
کشیدن همان و فتادن همان
به لشگر گه شاه سالار بود
دبیر و وزیر وعلمدار بود
دلش بود آکنده از راز حق
دو گوشش نیوشای آواز حق
به دیدار و بالا و فر و کمال
نبودی کس اندر جهانش همال
براسبان که پیکر و پیلتن
نشستی چو آن شیر شمشیر زن
دو فرخنده پا گر فرو داشتی
کف پای برخاک بگذاشتی
وگر دررکابش بدی پای بند
دوزانو گذشتی ز گوش سمند
درآویختی چون دودست دراز
گذشتی ز زانوی آن سرفراز
کمالات این شه نیاید به گفت
کس این دربه الماس فکرت نسفت
درآندم که برخاک افتاد پست
به عرش اندرون یافت جای نشست
سرش چون ز شمشیر کین تاج یافت
چو احمد (ص) از آن تاج معراج یافت
از آن سال محنت فزا تاکنون
که باشد هزار و سه صد بل فزون
درآنجا ک شه را بود بارگاه
بود بارگاهش جهان را پناه
خدا زایرستو ستایش گرش
پر جبرئیل است فرش درش
بیایند هرشب درآن انجمن
نبی (ص) وعلی و حسین و حسن
همان پاکدخت رسول خدا
ابا کشتگان سراز تن جدا
نمایند هر یک چو دادار او
به رحمت نظر سوی زوار او
خنک آن که با پای پر آبله
سپارد سوی درگهش مرحله
بلندست این نامور رامقام
شنو تا چه فرمود اینجا امام
ابو حمزه کاو عارف راه بود
زاسرار دین حق آگاه بود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون از نی دل برآرم نوا
سخن رانم از ساقی نینوا
هوش مصنوعی: اکنون از نی ساز می‌زنم و دل را به آواز درمی‌آورم و درباره‌ی ساقی نینوا سخن می‌گویم.
چه ساقی؟ شه تشنه کامان عشق
امیر صف نیکنامان عشق
هوش مصنوعی: ساقی کیست؟ اگر نه شاهی که تشنه خاطر عاشقان است و امیر صفاتی نیکو در عشق دارد.
سر سرفرازان و آزاده گان
به چهر ه مه هاشمی زاده گان
هوش مصنوعی: سرفرازان و آزادگان با چهره‌هایی مثل چهره مهدی مهدوی، در دنیا درخشیده و با افتخار زندگی می‌کنند.
همان زور حیدر به بازوی او
دو گیتی سبک در ترازوی او
هوش مصنوعی: شجاعت و قدرت حیدر (علی) در بازوی او وجود دارد و به این ترتیب، دو جهان در مقیاس او راحت و سبک می‌شوند.
ملوک وملایک ثنا خوان او
زمین – گردی از نعل یکران او
هوش مصنوعی: پادشاهان و فرشتگان او را ستایش می‌کنند و زمین زیر پای او مانند گرد از نعل اسبانش است.
بر از عرش یزدان سر مغفرش
فلک افسر و آفتاب اسپرش
هوش مصنوعی: بر فراز عرش الهی، سرپوشی از نور و کمال است و آسمان به عنوان تاجی بر سرش و نور خورشید همچون اسبی است که وی را همراهی می‌کند.
چه گویم خطا کردم ازاین گمان
کجا جوشن او کجا آسمان
هوش مصنوعی: چه بگویم که در این فکر اشتباه کردم؛ کجا می‌توانم او را مانند جوشنی بیابم و کجا آسمان را؟
به گردون مراین هفت وارونه طاس
سمند سرافراز او را قطاس
هوش مصنوعی: در آسمان، هفت سرنوشت در حال چرخش و وارونه وجود دارد و سمند سرافراز او مانند پرچم بلندی در این میان می‌درخشد.
مه نو به کف آبگون خنجرش
همه هفت دریا یکی جوهرش
هوش مصنوعی: ماه نو که با زیبایی خود می‌درخشد، چون خنجری آبگون در دست دارد و همه هفت دریا در واقع یک جوهر و ذات دارند.
سنانش ستون بلند آسمان
کشیدن همان و فتادن همان
هوش مصنوعی: سپس تیرِ بلندی که به سمت آسمان نشانه رفته است، تنها با پرتاب شدنش به زمین سقوط می‌کند.
به لشگر گه شاه سالار بود
دبیر و وزیر وعلمدار بود
هوش مصنوعی: در میان سپاه، جایگاه شاه و فرماندهان حیاتی است و کسانی مانند دبیر و وزیر و علمدار نیز نقش‌های مهمی را ایفا می‌کنند.
دلش بود آکنده از راز حق
دو گوشش نیوشای آواز حق
هوش مصنوعی: دل او پر از رازهای الهی بود و گوش‌هایش آماده شنیدن ندا و پیام‌های حق بود.
به دیدار و بالا و فر و کمال
نبودی کس اندر جهانش همال
هوش مصنوعی: هیچ کس در این دنیا به زیبایی و کمال او نمی‌رسد و همتایی برای او وجود ندارد.
براسبان که پیکر و پیلتن
نشستی چو آن شیر شمشیر زن
هوش مصنوعی: بر سواران که همچون شیر شمشیرزن استوار و نیرومند نشسته‌اید.
دو فرخنده پا گر فرو داشتی
کف پای برخاک بگذاشتی
هوش مصنوعی: اگر دو پای خوشبخت را بر زمین بگذاری، به معنای تواضع و فروتنی است.
وگر دررکابش بدی پای بند
دوزانو گذشتی ز گوش سمند
هوش مصنوعی: اگر در کنار او بروی و زانو به زمین بگذاری، نمی‌توانی پا به پای این اسب دوید.
درآویختی چون دودست دراز
گذشتی ز زانوی آن سرفراز
هوش مصنوعی: شما به گونه‌ای عمل کرده‌اید که مثل دو دستی که به سوی چیزی دراز می‌شود، از موقعیت برتر و محکم خود عبور کرده‌اید.
کمالات این شه نیاید به گفت
کس این دربه الماس فکرت نسفت
هوش مصنوعی: کمالات و ویژگی‌های این پادشاهی را هیچ‌کس نمی‌تواند به‌وضوح بیان کند، این موضوع به مانند الماس در ذهن و تفکر ماست که نمی‌توانیم آن را به سادگی توصیف کنیم.
درآندم که برخاک افتاد پست
به عرش اندرون یافت جای نشست
هوش مصنوعی: در آن لحظه که کسی بر خاک و در وضعیت پایین‌تری قرار می‌گیرد، ممکن است در دل آسمان‌ها و در بالاترین مقام‌ها، جایی برای نشستن پیدا کند.
سرش چون ز شمشیر کین تاج یافت
چو احمد (ص) از آن تاج معراج یافت
هوش مصنوعی: سر او چون شمشیر کینه، با افتخار تاجی گرفت؛ همان‌طور که احمد (ص) از آن تاج ویژگی معراج را به دست آورد.
از آن سال محنت فزا تاکنون
که باشد هزار و سه صد بل فزون
هوش مصنوعی: از آن سال سختی و درد و رنج تا به امروز، که بیش از سیصد سال می‌گذرد.
درآنجا ک شه را بود بارگاه
بود بارگاهش جهان را پناه
هوش مصنوعی: جایی که فرمانروا وجود دارد، مکانی است با شکوه و عظمت، که آن مکان، پناهگاهی برای جهان محسوب می‌شود.
خدا زایرستو ستایش گرش
پر جبرئیل است فرش درش
هوش مصنوعی: خداوند زائر تو را می‌ستاید و جبرئیل به خاطر تو در درگاه او سجده می‌کند.
بیایند هرشب درآن انجمن
نبی (ص) وعلی و حسین و حسن
هوش مصنوعی: هر شب در آن جمع، پیامبر (ص)، علی، حسین و حسن حاضر شوند.
همان پاکدخت رسول خدا
ابا کشتگان سراز تن جدا
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی از پاکی و تقوای دختر پیامبر اسلام اشاره دارد و نشان می‌دهد که او در مقابل مشکلات و ناملایمات، عزت نفس و ارزش‌های انسانی را حفظ کرده است. در واقع، او با وجود اینکه شاهد صحنه‌های دردناک و جان‌باختن افراد محترم بوده، همچنان سرافراز و باوقار باقی مانده است.
نمایند هر یک چو دادار او
به رحمت نظر سوی زوار او
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها به مانند خالق‌شان، با نگاه رحمت به زواری که به سوی‌شان آمده‌اند، می‌نگرند.
خنک آن که با پای پر آبله
سپارد سوی درگهش مرحله
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که با پای مجروح و آسیب‌دیده به درگاه محبوبش می‌رود و آن‌جا قدم می‌گذارد.
بلندست این نامور رامقام
شنو تا چه فرمود اینجا امام
هوش مصنوعی: این نام بزرگ و مشهور در مقام و جایگاهی بالا قرار دارد. پس به شنیدن بیانات او توجه کن و ببین که در این جا چه چیزی را بیان کرده است.
ابو حمزه کاو عارف راه بود
زاسرار دین حق آگاه بود
هوش مصنوعی: ابو حمزه عارفی بود که به حقیقت‌های دین معرفت داشت و از رازهای آن مطلع بوده است.