بخش ۶۹ - مویه گری ام البنین بر فرزندان خویش وزبانحال آن مخدره
شنیدم ز دانا کز اینسان سرود
که بر جان و پیکرش بادا درود
که در یثرب آگه چو ام البنین
شد ازمرگ آن چار پور گزین
همه روزه باحال افسرده گان
چمیدی سوی تربت مرده گان
برآراستی با سری پر ز شور
زخاک سیه صورت چار گور
نشستی و از دل کشیدی خروش
چنان کز نوا مرغ گشتی خموش
همی مویه کردی دلی سوگوار
به عبدالله و جعفر نامدار
گهی نام عثمان ببردی به درد
کشیدی ز سوزان جگر آه سرد
روان کردی از دیده گان ژرف رود
جهان گشتی از آه وی پر ز دود
سپس بر سپهدار فرخنده شاه
کشیدی ز دل آتش افروز، آه
بگفتی که پورا – سرا –سرورا
جوانا –یلا – زاده ی حیدرا
بگریم به پر خون بریده سرت
ویا بردو بازوی زور آورت
که در خون کشید آن برنامور؟
که آسیمه گشتی ازو شیر نر
زمادر جدا گشته دور از دیار
شدی کشته دریاری شهریار
بگریم بدان برز و بالای تو
ویا حیدری فر والای تو
که افکند آن دست های بلند
که بد صاحب پنجه ی زورمند
جوانا سپردی ندانم روان
چسان؟تشنه لب نزد آب روان
سکینه طلب از تو چون کرد آب
چو آبی نبودت چه بودت جواب؟
چو ازجان همی خواستی شست دست
نگفتی مرا مادری نیز هست
نگفتی که باشد دو چشمش به راه
برفتی و روزش نمودی سیاه
جوانا چرا آنکه زد بر تو تیغ
نیاورد برمام پیرت دریغ
برادر چو آمد به بالین تو
بدیدآن بر چاک خونین تو
ندانم که اورا چه آمد به سر
برآنم که خم گشت او را کمر
جوانا توسالار لشگر بدی
علمدار خیل برادر بدی
نماندی نگهبان لشگر چرا
شکستی تو پشت برادر چرا
دریغا نبودم در آن کارزار
که لختی بگریم به تو زار زار
بشویم به خون حلقه ی جوشنت
کشم نوک تیر از تن روشنت
سرت را گذارم به زانو همی
نهم بر به زخم تنت مرهمی
چرا ای روان من دل دونیم
نمودی دو فرزند خودرا یتیم
به طفلان تو ای گرامی پسر
چه گویم چو خواهند ازمن پدر
چو لختی همی زار گفتی چنین
سرودی مر آن بانوی دل غمین
که ای تشنه لب کشته فرزند من
روان تن من جگر بند من
نمویم دگر بر تو با اشک و آه
سزد مویه وزاری ام بهر شاه
ننالم اگر زنده مانم به کس
همه زاری ام بر حسین (ع) است وبس
که تو مادری باشدت مویه ساز
ولی مادرش نیست شاه حجاز
ندارد اگر مادر آن شاه دین
کنیز بتول است ام البنین
بگریم براو زار روز و شبان
چو بر پور خود مادر مهربان
نگریم به عباس نام آورم
ننالم به عبدالله و جعفرم
بدو تا که باشم بمویم همی
دورخ زآب دیده بشویم همی
مرااین همه غلغل و زمزمه
بود بهر نور دل فاطمه
دریغا از آن شاه بیکس دریغ
که دور از تنش سرشد از زخم تیغ
دریغا از آن شاه بیکس دریغ
که دور از تنش سر شد از زخم تیغ
دریغا ز آزاده ی بوتراب
که از خون او لاله گون شد تراب
دریغا از آن روی خورشید وش
که شد زعفرانی زتاب عطش
دریغ آن تن پروریده به ناز
که شد دشمن دین بدو اسب تاز
زافغان آن بانوی خونجگر
زن و مرد یثرب به هر بام ودر
شب وروز بودند گریان همه
دل از آتش سوک بریان همه
شنیدم که مروان تاری روان
که در مرز یثرب بدی حکمران
یکی روز ازشهر شد سوی دشت
بدان بانوی مویه گر برگذشت
چو بر حالت زار وی بنگریست
دل سخت وی نرم گشت و گریست
چسان ناله می کرد کان زشت مرد
به آن دشمنی ها بدو گریه کرد
نه یکشب زمانی به راحت غنود
نه یکروز از گریه آرام بود
شب و روز بودش خورش خون دل
قرین تنش محنت جان گسل
بدی همچو لاله دلش داغدار
که تا رفت از این دار ناپایدار
بدان بانوی خسرو راستین
درود فزون از جهان آفرین
دگر باد بر چار فرزند او
سلام از جهانبان خداوند او
بخش ۶۸ - آوردن ح – ابو الفضل علیه السلام برادران خود را به سوی امام علیه السلام: بگفت ای خداوند دنیا ودینبخش ۷۰ - آغاز داستان شهادت حضرت ابوالفضل العباس: کنون از نی دل برآرم نوا
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم ز دانا کز اینسان سرود
که بر جان و پیکرش بادا درود
هوش مصنوعی: شنیدم از فردی خردمند که گفت برای این انسان بر روح و جسمش درود فرستاده شود.
که در یثرب آگه چو ام البنین
شد ازمرگ آن چار پور گزین
هوش مصنوعی: وقتی در یثرب خبر مرگ چهار پسر به او رسید، مانند مادر پسرانش (ام البنین) از آن واقعه آگاه شد.
همه روزه باحال افسرده گان
چمیدی سوی تربت مرده گان
هوش مصنوعی: هر روز به سمت قبرستان میروم و حال و روز غمگینان را مشاهده میکنم.
برآراستی با سری پر ز شور
زخاک سیه صورت چار گور
هوش مصنوعی: با سر پر از هیجان و شور، از خاک سیاه، برخواستی و خود را آماده کردی.
نشستی و از دل کشیدی خروش
چنان کز نوا مرغ گشتی خموش
هوش مصنوعی: نشستهای و از درونت نجوای بلندی آزاد کردهای، بهگونهای که مانند پرندهای شدهای که به خاطر صدای زیبا خاموش میشود.
همی مویه کردی دلی سوگوار
به عبدالله و جعفر نامدار
هوش مصنوعی: تو با دل حزین و اندوهگین خود به یاد عبدالله و جعفر بزرگان، ناله و آوازی سرمیدهی.
گهی نام عثمان ببردی به درد
کشیدی ز سوزان جگر آه سرد
هوش مصنوعی: گاهی از شدت درد و رنج، نام عثمان را به زبان آوردی و گاهی از عذاب دل، آهی سرد کشیدی.
روان کردی از دیده گان ژرف رود
جهان گشتی از آه وی پر ز دود
هوش مصنوعی: اشکهای تو مانند جوی باریکی از چشمانم جاری شد و جهان را پر از غبار درد و اندوه کرد.
سپس بر سپهدار فرخنده شاه
کشیدی ز دل آتش افروز، آه
هوش مصنوعی: سپس بر فرمانده خوشبخت شاه، آتش شوق و افسوس را از دل برکشیدی.
بگفتی که پورا – سرا –سرورا
جوانا –یلا – زاده ی حیدرا
هوش مصنوعی: تو گفتی که پور (پسر) سراسر سرور (خوشحالی) و جوانی، یعنی زادهی حیدر (حضرت علی) هستی.
بگریم به پر خون بریده سرت
ویا بردو بازوی زور آورت
هوش مصنوعی: من برای سر بریدهات که به خون آغشته است، یا برای بازوهای نیرومندت، میگریم.
که در خون کشید آن برنامور؟
که آسیمه گشتی ازو شیر نر
هوش مصنوعی: چه کسی آن برنامهریزی را در خون خود دارد؟ که تو بر اثر آن، مانند شیر نر، وحشتزده و آشفته شدی؟
زمادر جدا گشته دور از دیار
شدی کشته دریاری شهریار
هوش مصنوعی: تو از مادر جدا شدی و دور از سرزمین خود به سرمیبری، مانند کسی که به دست پادشاهی در دیاری دور کشته شده است.
بگریم بدان برز و بالای تو
ویا حیدری فر والای تو
هوش مصنوعی: من برای تو، ای برز و بالای تو، به خاطر حیدر عالیقدر، گریه میکنم.
که افکند آن دست های بلند
که بد صاحب پنجه ی زورمند
هوش مصنوعی: دستهای بلندی که قدرت و توانایی زیادی دارند، به چه کسی تعلق دارند؟
جوانا سپردی ندانم روان
چسان؟تشنه لب نزد آب روان
هوش مصنوعی: ای جوان، تو چطور روح خود را به دست سپردی؟ تشنهی آب زلالی هستی که در کنار آن قرار نداری.
سکینه طلب از تو چون کرد آب
چو آبی نبودت چه بودت جواب؟
هوش مصنوعی: اگر سکینه (آرامش) از تو درخواست کند و تو آبی نداشته باشی، چه جوابی میخواهی بدهی؟
چو ازجان همی خواستی شست دست
نگفتی مرا مادری نیز هست
هوش مصنوعی: اگر به خاطر جانم درخواست شستن دستانم را کردی، چرا نگفتی که من هم مادری دارم؟
نگفتی که باشد دو چشمش به راه
برفتی و روزش نمودی سیاه
هوش مصنوعی: تو نگفتی که آیا دو چشمش به انتظار نشستهاند یا اینکه روزش را تیره کردی و او را ترک کردی.
جوانا چرا آنکه زد بر تو تیغ
نیاورد برمام پیرت دریغ
هوش مصنوعی: ای جوان، چرا آن کس که به تو آسیب زدید، بر پیرمردت بیرحمی نکرد؟
برادر چو آمد به بالین تو
بدیدآن بر چاک خونین تو
هوش مصنوعی: برادر وقتی به کنارت آمد، خونین بودن چاک لباس تو را دید.
ندانم که اورا چه آمد به سر
برآنم که خم گشت او را کمر
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بر سر او آمده که به خاطر آن، کمرش خمیده شده است.
جوانا توسالار لشگر بدی
علمدار خیل برادر بدی
هوش مصنوعی: ای جوان، تو فرمانده لشکر هستی و علمدار گروه برادران.
نماندی نگهبان لشگر چرا
شکستی تو پشت برادر چرا
هوش مصنوعی: تو که در کنار برادران بودی و مسئولیت حفاظت از آنها را داشتید، چرا از آنها دور شدی و چرا در موقع سختی از برادر خود حمایت نکردی؟
دریغا نبودم در آن کارزار
که لختی بگریم به تو زار زار
هوش مصنوعی: کاش در آن نبرد نبودم، تا لحظهای بیوقفه برایت گریه کنم و دلتنگیام را نشان دهم.
بشویم به خون حلقه ی جوشنت
کشم نوک تیر از تن روشنت
هوش مصنوعی: بیایید در میان محبت و عشق غرق شویم، چنان که دلم سوزان باشد و تیرهای غم را از وجود تو دور سازم.
سرت را گذارم به زانو همی
نهم بر به زخم تنت مرهمی
هوش مصنوعی: سرم را به زانو میگذارم و بر زخمهای بدن تو دارویی میزنم.
چرا ای روان من دل دونیم
نمودی دو فرزند خودرا یتیم
هوش مصنوعی: چرا ای جان من، دل ضعیفم را دو فرزند خود را یتیم نشان دادی؟
به طفلان تو ای گرامی پسر
چه گویم چو خواهند ازمن پدر
هوش مصنوعی: ای پسر عزیز، اگر فرزندانت از من درباره تو سوال کنند، چه پاسخی باید به آنها بدهم؟
چو لختی همی زار گفتی چنین
سرودی مر آن بانوی دل غمین
هوش مصنوعی: وقتی اندکی نالان شدی، چنین آهنگی را برای آن بانوی دلشکسته سرودی.
که ای تشنه لب کشته فرزند من
روان تن من جگر بند من
هوش مصنوعی: ای تشنه لب، تو کشتهی فرزند من هستی و جان من به تو وابسته است. دل من به خاطر تو رنج میکشد.
نمویم دگر بر تو با اشک و آه
سزد مویه وزاری ام بهر شاه
هوش مصنوعی: من دیگر با اشک و ناله بر تو نمیزنم و شایسته است که برای تو به سوگ و گریه بپردازم.
ننالم اگر زنده مانم به کس
همه زاری ام بر حسین (ع) است وبس
هوش مصنوعی: اگر زنده بمانم، هیچکس را نمیسوزانم و تمام غم و اندوهم فقط برای حسین (ع) است.
که تو مادری باشدت مویه ساز
ولی مادرش نیست شاه حجاز
هوش مصنوعی: شاید کسی برای تو مثل مادری دلسوز و عاطفی باشد که به خاطر تو گریه کند، اما او در واقع مادر شاه حجاز نیست.
ندارد اگر مادر آن شاه دین
کنیز بتول است ام البنین
هوش مصنوعی: اگر مادر آن پادشاه دین وجود نداشته باشد، پس کنیز و بنده او، بتول، ام البنین است.
بگریم براو زار روز و شبان
چو بر پور خود مادر مهربان
هوش مصنوعی: در هر روز و شب بر او میگریم، مانند مادری مهربان که بر فرزند خود غمگین باشد.
نگریم به عباس نام آورم
ننالم به عبدالله و جعفرم
هوش مصنوعی: من به خاطر عباس، که معروف و بزرگ است، گریه نمیکنم و همچنین برای عبدالله و جعفر هم شکایت نمیکنم.
بدو تا که باشم بمویم همی
دورخ زآب دیده بشویم همی
هوش مصنوعی: برو تا زمانی که من هستم، اشکهایم را با آب چشم بشویید.
مرااین همه غلغل و زمزمه
بود بهر نور دل فاطمه
هوش مصنوعی: من این همه سر و صدا و نغمه را برای روشنایی دل فاطمه انجام دادم.
دریغا از آن شاه بیکس دریغ
که دور از تنش سرشد از زخم تیغ
هوش مصنوعی: متاسفانه، از آن شاه بیکس باید افسوس خورد که دور از بدنش به خاطر زخم شمشیر جان سپرد.
دریغا از آن شاه بیکس دریغ
که دور از تنش سر شد از زخم تیغ
هوش مصنوعی: نوعی تأسف و افسوس دربارهی شاهی که از درد جدایی و زخم دچار مشکل شده است. به نظر میرسد که او به تنهایی و دور از بدنش، سرنوشت ناگواری را تجربه کرده و این وضعیت برایش بسیار دشوار و ناراحت کننده است.
دریغا ز آزاده ی بوتراب
که از خون او لاله گون شد تراب
هوش مصنوعی: ای کاش از آزادهی بوتراب، که به خاطر خون او، تراب به رنگ لالهها درآمد.
دریغا از آن روی خورشید وش
که شد زعفرانی زتاب عطش
هوش مصنوعی: ای کاش که آن چهره زیبای طلایی که مانند زعفران میدرخشد، به علت تشنگی، غروب نکند.
دریغ آن تن پروریده به ناز
که شد دشمن دین بدو اسب تاز
هوش مصنوعی: افسوس که آن بدن نازپرورده و آماده، به دشمنی دین و مذهب تبدیل شد و بر او سوار شدهاند.
زافغان آن بانوی خونجگر
زن و مرد یثرب به هر بام ودر
هوش مصنوعی: از غم و اندوه آن زن دلشکسته، مردان و زنان یثرب در هر گوشه و شکاف خانهای به سوگ نشستهاند.
شب وروز بودند گریان همه
دل از آتش سوک بریان همه
هوش مصنوعی: در شب و روز، همه در حال گریه بودند و دلها از آتش غم در حال سوختن بودند.
شنیدم که مروان تاری روان
که در مرز یثرب بدی حکمران
هوش مصنوعی: شنیدم که مروان، کسی با نفوذ و تأثیر، در مرز یثرب (مدینه) حکومتی برپا کرده است.
یکی روز ازشهر شد سوی دشت
بدان بانوی مویه گر برگذشت
هوش مصنوعی: روزی مردی از شهر به دشت رفت و وقتی که از کنار زن سوگوار عبور کرد، به او توجه کرد.
چو بر حالت زار وی بنگریست
دل سخت وی نرم گشت و گریست
هوش مصنوعی: زمانی که به حال زار او نگاه کرد، دل سخت او نرم شد و گریه کرد.
چسان ناله می کرد کان زشت مرد
به آن دشمنی ها بدو گریه کرد
هوش مصنوعی: چگونه آن مرد زشت و بدرفتار ناله میکرد که در نتیجه دشمنیهایش، دیگران به حال او گریه کردند؟
نه یکشب زمانی به راحت غنود
نه یکروز از گریه آرام بود
هوش مصنوعی: شخص هیچگاه نتوانسته به آرامش دست یابد و نه شبها به راحتی خوابیده و نه روزها از گریه و ناراحتی خبری از آرامش بوده است.
شب و روز بودش خورش خون دل
قرین تنش محنت جان گسل
هوش مصنوعی: او در شب و روز با درد و رنج زندگی میکند، به طوری که هر لحظه احساس عذاب و اندوه عمیق میکند.
بدی همچو لاله دلش داغدار
که تا رفت از این دار ناپایدار
هوش مصنوعی: بدی مانند لاله ای است که دلش غمگین و داغدار است و زمانی که از این دنیا پر از ناپایداری برود، آرامش مییابد.
بدان بانوی خسرو راستین
درود فزون از جهان آفرین
هوش مصنوعی: سلام به آن بانوی بزرگ و حقیقی، سلامی بیشتر از آنچه که به جهان آفرین میفرستم.
دگر باد بر چار فرزند او
سلام از جهانبان خداوند او
هوش مصنوعی: سلامی دیگر بر چهار فرزند او از سوی خداوند که صاحب جهان است.