گنجور

بخش ۶ - گفتگوی امام علیه السلام با عمربن سعد ملعون

چو لختی به ایشان چنین راز راند
عمر زاده ی سعد را پیش خواند
نپذرفت بدخواه فرمان شاه
بگفتند با او سران سپاه
برو تا ببینم بر چیست کار
چه خواهد زتو شاه بثرب دیار
به ناچار دژخیم بد خو عمر
روان شد بر سبط خیرالبشر
بدو شاه فرمود کای نابکار
بداندیش و بدخواه پروردگار
مرا رشته ی عمر خواهی تو طی
که ابن زیادت دهد ملک ری
به پروردگار سپهر و زمین
به دل آرزویی ندارم جز این
که از تیغ بدخواه بی سر شوم
فدای ره پاک داور شوم
چو کشتی مرا بینم ای نابکار
بسی نگذرانی که درکوفه - زار
بیفتد سر بی خرد از تنت
به دوزخ شود یار اهریمنت
به پیکر زنندت همی بی درنگ
به بازیچه اطفال خاشاک و سنگ
جهان تا جهان است نفرین تو راست
به دیگر سرا دوزخ شود آیین تو راست
ازآن پس عمر رفت از رزمگاه
شهنشه هم آمد به سوی سپاه
به لشگر چو برگشت آن کینه خواه
مرا گفت باشید یکسره گواه
برپور مرجانه کاول خدنگ
فکندم سوی شاه من بی درنگ
بگفت این و بگشاد تیری زشست
سوی خرگه شاه بالا و پست
سپه کاین بدیدند زان تیره بخت
یکی تیر باران نمودند سخت
تو گفتی خروشنده ابری چو قیر
بیامد ببارید باران تیر
خروش زه چرخ از آن پهندشت
زنه باره ی چرخ گردون گذشت
سپاه شه دین هم ازبهر جنگ
به میدان نهادند رخ بی درنگ
زدو رویه لشگر درآن کارزار
نمودند بریکدگر کار زار
همی تیغ راندند برترک هم
همی دم دمیدند درکاو دم
زنعل سبک پویه اسب نبرد
زمین بر سپهر اندرون شد چو گرد
ز زخم گران گُرزهٔ آهنین
خم افتاد بریال گاو زمین
ز یاران اسلام پنجاه مرد
ز پای اندر افتاد درآن نبرد
کسی نیز از آن رزم رخ برنکاشت
که برتن ز بدخواه زخمی نداشت
هم ازلشگر کوفه بسیار تن
روان شد به مهمانی اهرمن
چو از روز یک لخت آمد بپای
زدو رویه مردان رزم آزمای
پرازخون بروچنگ و رخسار و موی
سوی مرکز خود نهادند روی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو لختی به ایشان چنین راز راند
عمر زاده ی سعد را پیش خواند
هوش مصنوعی: مدتی بعد، عمر زاده سعد را به نزد آن‌ها فراخواند و چنین رازی را با آن‌ها در میان گذاشت.
نپذرفت بدخواه فرمان شاه
بگفتند با او سران سپاه
هوش مصنوعی: بدخواه و دشمن سلطنت را نپذیرفتند و به او گفتند که فرمان شاه را به هیچ وجه قبول نمی‌کنند. سران سپاه نیز این موضوع را تأیید کردند.
برو تا ببینم بر چیست کار
چه خواهد زتو شاه بثرب دیار
هوش مصنوعی: برو ببینم حکم و سرنوشتت چیست و از تو چه کاری خواهد خواست، ای پادشاه در سرزمین ترس.
به ناچار دژخیم بد خو عمر
روان شد بر سبط خیرالبشر
هوش مصنوعی: به اجبار، جانی بدذات به عمر، که از نسل بهترین انسان‌هاست، ظلم کرد.
بدو شاه فرمود کای نابکار
بداندیش و بدخواه پروردگار
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: ای فرد ناپسند و بداندیش، که بدخواه خدا هستی.
مرا رشته ی عمر خواهی تو طی
که ابن زیادت دهد ملک ری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی عمرم را کوتاه کنی، ابن زیاد باعث می‌شود که ری را به تو بدهند.
به پروردگار سپهر و زمین
به دل آرزویی ندارم جز این
هوش مصنوعی: به خداوند آسمان و زمین هیچ خواسته‌ای در قلبم جز این ندارم.
که از تیغ بدخواه بی سر شوم
فدای ره پاک داور شوم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از زخم‌های دشمنان آسیب ببینم، این را با جان و دل می‌پذیرم تا در مسیر حق و عدالت فدای ارزش‌های پاک شوم.
چو کشتی مرا بینم ای نابکار
بسی نگذرانی که درکوفه - زار
هوش مصنوعی: وقتی تو را می‌بینم ای بدخواه، چقدر در بی‌احترامی و زجر من می‌کوشی! در کوفه، حال من بسیار نزار و ناخوش است.
بیفتد سر بی خرد از تنت
به دوزخ شود یار اهریمنت
هوش مصنوعی: اگر سر نادانی از بدنت جدا شود، به جهنم خواهد افتاد و همدست اهریمن خواهد شد.
به پیکر زنندت همی بی درنگ
به بازیچه اطفال خاشاک و سنگ
هوش مصنوعی: ترا به سرعت و بدون مکث به بازیچه‌ای برای کودکان تبدیل می‌کنند، مثل خاشاک و سنگ.
جهان تا جهان است نفرین تو راست
به دیگر سرا دوزخ شود آیین تو راست
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، نفرین تو برقرار است و در دنیای دیگر، دوزخ نیز بر اساس این نفرین خواهد بود.
ازآن پس عمر رفت از رزمگاه
شهنشه هم آمد به سوی سپاه
هوش مصنوعی: پس از آن، عمر به میدان جنگ پایان داد و شاه به سوی سپاه حرکت کرد.
به لشگر چو برگشت آن کینه خواه
مرا گفت باشید یکسره گواه
هوش مصنوعی: وقتی که آن کینه‌توز به لشکر بازگشت، به من گفت که همه‌تان باید یک‌صدا شهادت بدهید.
برپور مرجانه کاول خدنگ
فکندم سوی شاه من بی درنگ
هوش مصنوعی: من با شجاعت و از روی اطمینان، تیرهایی را به سوی شاه خود پرتاب کردم.
بگفت این و بگشاد تیری زشست
سوی خرگه شاه بالا و پست
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس تیری از شستی (دستگاه) رها کرد که به سوی اردوگاه شاه، هم در پایین و هم در بالا، پرتاب شد.
سپه کاین بدیدند زان تیره بخت
یکی تیر باران نمودند سخت
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک صحنه‌ی نبرد می‌پردازد. در آن، سپاهیان از وقایع بد و سرنوشت تلخی که با آن مواجه شده‌اند، آگاه می‌شوند و یکی از آن‌ها با تیر بارانی قوی به دشمن حمله می‌کند. این عمل نشان‌دهنده‌ی عزم و استقامت آن‌ها در برابر شرایط ناگوار است.
تو گفتی خروشنده ابری چو قیر
بیامد ببارید باران تیر
هوش مصنوعی: تو گفتی ابر سیاه و تیره‌ای مثل قیر به آسمان آمد و بارانی از تیرها بارید.
خروش زه چرخ از آن پهندشت
زنه باره ی چرخ گردون گذشت
هوش مصنوعی: صدای زباله‌ای که از چرخ زندگی به گوش می‌رسد، به دلیل وسعت و پهناوری دنیا است که بر اثر گردشی که دارد، به ما می‌رسد.
سپاه شه دین هم ازبهر جنگ
به میدان نهادند رخ بی درنگ
هوش مصنوعی: سپاه فرمانده دین برای جنگ به میدان آمده‌اند و بدون درنگ آماده نبرد هستند.
زدو رویه لشگر درآن کارزار
نمودند بریکدگر کار زار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، دو دسته لشگر به مبارزه پرداختند و هر کدام به صورت جدی به روی یکدیگر حمله ور شدند.
همی تیغ راندند برترک هم
همی دم دمیدند درکاو دم
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به یک وضعیتی است که در آن افراد به شدت در حال تلاش و جدال هستند و در عین حال نمی‌توانند از وضعیت خسته‌کننده‌ای که در آن قرار دارند، خلاص شوند. آن‌ها مانند جنگجویانی هستند که با تمام قوا به مبارزه پرداخته‌اند و در هر دم از زندگی خود به نحو احسن استفاده می‌کنند. این تصویر نه تنها از کوشش و تلاش حکایت می‌کند بلکه نشان‌دهنده‌ی شدت شرایط و رقابت نیز هست.
زنعل سبک پویه اسب نبرد
زمین بر سپهر اندرون شد چو گرد
هوش مصنوعی: زنی که در میدان جنگ سبک و چالاک است، مانند گرد در فضای جنگ به آرامی و با دقت حرکت می‌کند.
ز زخم گران گُرزهٔ آهنین
خم افتاد بریال گاو زمین
هوش مصنوعی: زخم عمیق و سنگین، مانند زخم یک ابزار آهنی بر سینه گاو، باعث شده که او به زمین بیفتد و خم شود.
ز یاران اسلام پنجاه مرد
ز پای اندر افتاد درآن نبرد
هوش مصنوعی: در جنگی که رخ داد، پنجاه نفر از یاران اسلام به زمین افتادند.
کسی نیز از آن رزم رخ برنکاشت
که برتن ز بدخواه زخمی نداشت
هوش مصنوعی: هیچ کس از میدان جنگ و نبرد عقب نشینی نکرد، چرا که هیچ یک از آن‌ها زخم و آسیبی از دشمن بر بدن نداشتند.
هم ازلشگر کوفه بسیار تن
روان شد به مهمانی اهرمن
هوش مصنوعی: در ابتدای زمان، گروهی از انسان‌ها به سوی دنیای تاریکی و شر رفتند و تحت تأثیر نیروهای منفی قرار گرفتند.
چو از روز یک لخت آمد بپای
زدو رویه مردان رزم آزمای
هوش مصنوعی: وقتی روز وحشت برپاست و جنگجویان آماده نبرد هستند، ترس و اضطراب در دل‌ها حاکم می‌شود.
پرازخون بروچنگ و رخسار و موی
سوی مرکز خود نهادند روی
هوش مصنوعی: چهره و موی خود را به سوی مرکز خود برگرداندند و در خون خویش فرورفته‌اند.