بخش ۵ - به میدان رفتن حضرت امام علیه السلام و اتمام حجت فرمودن او
بیاراست فرزند پاک بتول
سروبربه دستار و رخت رسول
نشست از بر اسب فرخ نیا
چو دادار بر کرسی کبریا
برافکند اسب نبی زی سپاه
درآمد به میدان آوردگاه
چو او را بدیدند اهل عراق
نبی (ع) بود گفتی به پشت براق
وزان پس دردرج گوهر گشود
یکی خطبه چونان که باید سرود
بگفتا که ای قوم پرخاشگر
مرا می شناسید جد و پدر
همان بانوی خلد مادر مرا
حسن (ع) نام گستر برادر مرا
همان جده ام مام پاک بتول (ع)
که کرداو نخست این بهین دین قبول
همان حمزه و جعفر اعمام من
همان دودمان نکونام من
ودیگر شناسید کاین برگ و ساز
که هست این زمان پیکرم راطراز
ودیگر همین باره ی راهوار
که بر کوهه ی آنم اکنون سوار
همانا ندانید در حق من
چنین گفت پیغمبر ذوالمنن
که باشد مراین نورس خوش سرشت
بزرگ جوانان اهل بهشت
منم عین نور او مرا نور عین
حسین است از من منم از حسین
اگر بر دل او رسد نیش غم
به جان و تن من رسیده ستم
کنونم که از عمر پنجاه و هفت
به داد و دهش در زمانه برفت
آیا تیره دل مردم بد سگال
چه کردم که دانید خونم حلال؟
که را کشته ام من به زخم درشت؟
که درکیفرم زار بایست کشت؟
به جز من نباشد کنون در جهان
کسی پور پیغمبر مهربان
چو شه کرد حجت به ایشان تمام
بگفتند آن قوم بی ننگ و نام
که دانیم شاها نژاد تو را
همان دوده ی پاکزاد تو را
نداریم لیکن زتو باز دست
که تا بر تو ناریم از کین شکست
ویا سر به فرمان دارای شام
نهی ای خداوند فرخنده نام
بدیشان چنین گفت آن شهریار
که ای دشمنان خداوندگار
بداندیش مردی تبه روزگار
که نفرین بدو باد از کردگار
مرا خوار خواهد بر خویشتن
و یا کشتنم اندر این انجمن
بود تا که شمشیر بردست من
پسندم کجا خواری خویشتن
بود تا که پیچان سنانم به مشت
محال است کارم به بدخواه پشت
اگر چند دانم درین کارزار
من و یاوران کشته گردیم زار
ولی سرمپیچم ز حکم قضا
به هرچ آن خدا خواست هستم رضا
خبر داده جدم رسول امین
که من کشته گردم درین سرزمین
چو من رفتم از این سپنجی سرای
بیاید یکی مرد پاکیزه رای
نماند که بدخواه من درجهان
زید زنده جان آشکار و نهان
بخش ۴ - در ذکر رفتن جناب بریربن خضیر به اذن امام به میدان: بریر خضیر آن یل سرفراز بیاوردبخش ۶ - گفتگوی امام علیه السلام با عمربن سعد ملعون: چو لختی به ایشان چنین راز راند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیاراست فرزند پاک بتول
سروبربه دستار و رخت رسول
هوش مصنوعی: فرزند شایسته و پاک حضرت بتول (مریم)، به زیبایی آراسته شده و لباس و تاج پیامبر را بر سر دارد.
نشست از بر اسب فرخ نیا
چو دادار بر کرسی کبریا
هوش مصنوعی: او از روی اسب خوشنیا پایین آمد، مانند خداوندی که بر تخت بلند نشسته است.
برافکند اسب نبی زی سپاه
درآمد به میدان آوردگاه
هوش مصنوعی: اسب پیامبر از سپاه به میدان نبرد آمد و قدرت خود را به نمایش گذاشت.
چو او را بدیدند اهل عراق
نبی (ع) بود گفتی به پشت براق
هوش مصنوعی: وقتی اهل عراق پیامبر (ص) را دیدند، به نظر میرسید که بر پشت براق نشسته است.
وزان پس دردرج گوهر گشود
یکی خطبه چونان که باید سرود
هوش مصنوعی: پس از آن، در دل گنجینهای از جواهرات گشوده شد و یکی خطبهای خواند که همانطور که باید، سروده شد.
بگفتا که ای قوم پرخاشگر
مرا می شناسید جد و پدر
هوش مصنوعی: او گفت: ای گروه خشمگین، آیا مرا میشناسید؟ آیا از جد و پدرم خبر دارید؟
همان بانوی خلد مادر مرا
حسن (ع) نام گستر برادر مرا
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که مادر حسن (ع) همان بانوی بهشتی است و او خواهر برادرش را نام میبرد. به طور کلی، این عبارت به مقام و شخصیت بالا و ویژه مادر حسن (ع) اشاره دارد.
همان جده ام مام پاک بتول (ع)
که کرداو نخست این بهین دین قبول
هوش مصنوعی: من همان مادرم، مریم باکره (ع)، هستم که او نخستین کسی بود که این دین پاک را پذیرفت.
همان حمزه و جعفر اعمام من
همان دودمان نکونام من
هوش مصنوعی: حمزه و جعفر، که عموزادههای من هستند، از همان خانوادهای هستند که ما به آن افتخار میکنیم و نام نیکوی آنها در تاریخ به یادگار مانده است.
ودیگر شناسید کاین برگ و ساز
که هست این زمان پیکرم راطراز
هوش مصنوعی: و دیگر ببینید که این برگ و ساز، که اکنون به عنوان قالب وجود من در آمده است.
ودیگر همین باره ی راهوار
که بر کوهه ی آنم اکنون سوار
هوش مصنوعی: در مورد همین جادهی همواری که اکنون بر بالای کوه آن نشستهام.
همانا ندانید در حق من
چنین گفت پیغمبر ذوالمنن
هوش مصنوعی: پیامبر خدا درباره من چنین گفته است که شما از آن بیخبر هستید.
که باشد مراین نورس خوش سرشت
بزرگ جوانان اهل بهشت
هوش مصنوعی: کسی که درخشش زیبای جوانان بهشتی را دارد، کیست؟
منم عین نور او مرا نور عین
حسین است از من منم از حسین
هوش مصنوعی: من نوری هستم که از او نشأت میگیرد، نور من به عین حسین وابسته است و در واقع، وجود من از حسین است.
اگر بر دل او رسد نیش غم
به جان و تن من رسیده ستم
هوش مصنوعی: اگر غم بر دل او فرود آید، من نیز در جان و بدن خود سختی و ظلم را احساس کردهام.
کنونم که از عمر پنجاه و هفت
به داد و دهش در زمانه برفت
هوش مصنوعی: اکنون که از عمر پنجاه و هفت سال گذشته، من به نوعی با بخشش و کمک به دیگران در این دنیا زندگی کردهام.
آیا تیره دل مردم بد سگال
چه کردم که دانید خونم حلال؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساس بیعدالتی و ستمی که بر او رفته اشاره دارد. او میپرسد که چرا دیگران به او بدگماني دارند و او چه گناهی کرده است که خونش را حلال میدانند. به طور کلی، این شعر نشاندهندهی ناامیدی و رنج شاعر از قضاوت ناعادلانه مردم است.
که را کشته ام من به زخم درشت؟
که درکیفرم زار بایست کشت؟
هوش مصنوعی: من چه کسی را به شدت زخم زدهام؟ که حالا باید به خاطر این کار، خودم در عذاب و عواقب آن قرار بگیرم؟
به جز من نباشد کنون در جهان
کسی پور پیغمبر مهربان
هوش مصنوعی: در حال حاضر تنها من هستم که در این جهان وجود دارم و هیچ کس دیگری از نسل پیامبر مهربان नहीं است.
چو شه کرد حجت به ایشان تمام
بگفتند آن قوم بی ننگ و نام
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه به آنها دلایل و استدلالهای خودش را کامل بیان کرد، آن قوم بی شرم و بی نام و نشان، پاسخ دادند.
که دانیم شاها نژاد تو را
همان دوده ی پاکزاد تو را
هوش مصنوعی: میدانیم ای شاه، نژاد تو از آن نسل پاک و پاکیزه است.
نداریم لیکن زتو باز دست
که تا بر تو ناریم از کین شکست
هوش مصنوعی: ما چیزی نداریم، اما نمیتوانیم از تو دست برداریم، زیرا نمیخواهیم به تو آسیب برسانیم.
ویا سر به فرمان دارای شام
نهی ای خداوند فرخنده نام
هوش مصنوعی: ای خداوند خوشنام، سر را به فرمان کسی در شام که دارای قدرت و مقام است، میسپاری.
بدیشان چنین گفت آن شهریار
که ای دشمنان خداوندگار
هوش مصنوعی: آن پادشاه به دشمنان خود گفت که ای کسانی که با خداوند دشمنی میکنید.
بداندیش مردی تبه روزگار
که نفرین بدو باد از کردگار
هوش مصنوعی: مردی که بداندیش است و در زندگیاش به شکست و ناکامی دچار میشود، باید بداند که نفرین خدا به او خواهد رسید.
مرا خوار خواهد بر خویشتن
و یا کشتنم اندر این انجمن
هوش مصنوعی: مرا در این جمع به حماقت خواهد گرفت و یا اینکه خواهد کشت.
بود تا که شمشیر بردست من
پسندم کجا خواری خویشتن
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمشیر در دست من باشد، نباید اجازه دهم که به خودم در جایی خوار و ذلیل شوم.
بود تا که پیچان سنانم به مشت
محال است کارم به بدخواه پشت
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمشیرم را به مشت بزنم، به محال بودن کار من به بدخواهان پشت خواهد کرد.
اگر چند دانم درین کارزار
من و یاوران کشته گردیم زار
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است من و یارانم در این میدان به شدت آسیب ببینیم و جان خود را از دست بدهیم، اما همچنان در این را fight خواهیم کرد.
ولی سرمپیچم ز حکم قضا
به هرچ آن خدا خواست هستم رضا
هوش مصنوعی: هرچند که از سرنوشت شکایت میکنم، اما در نهایت به هر چیزی که خدا بخواهد راضی هستم.
خبر داده جدم رسول امین
که من کشته گردم درین سرزمین
هوش مصنوعی: جد من، پیامبر راستگو، به من اطلاع داده است که من در این سرزمین کشته خواهم شد.
چو من رفتم از این سپنجی سرای
بیاید یکی مرد پاکیزه رای
هوش مصنوعی: وقتی من از این خانهٔ پر از زشتی بروم، فردی با نیت خالص و پاک وارد خواهد شد.
نماند که بدخواه من درجهان
زید زنده جان آشکار و نهان
هوش مصنوعی: کسی که به من بدخواهی میکند، در دنیا باقی نخواهد ماند؛ چه در ظاهر و چه در باطن.