گنجور

بخش ۴ - در ذکر رفتن جناب بریربن خضیر به اذن امام به میدان

بریر خضیر آن یل سرفراز بیاورد
بیاورد بر داور دین نماز
چنین گفت بد از درود و سلام
که ای تاجور سبط خیرالانام
بفرمای تا سوی کوفی سپاه
روم ای جهانداور دین پناه
بسی خوب گفتار نغز آورم
که شاید خروشان به مغز آورم
ببخشید دستوری اش شهریار
بر لشگر آمد مرآن نامدار
خدا را چو لختی ستایش نمود
خداوند را هم نیایش نمود
به لشگرگه کوفه آزاد داد
که ای بیوفا قوم ناپاکزاد
بترسید از خشم جان آفرین
همان کردگار جهان آفرین
همین شد که با او شماراست جنگ
براو برزکین راه بستید تنگ
پسر دختر شاه بطحا بود
فروغ جهان بین زهرا بود
دراین سرزمین میهمان شماست
به مهمان چنین جوروکین کی رواست؟
بگویید بامن که با شاه دین
چه اندیشه دارید دراین زمین
بگفتند با او نبرد آوریم
سر تاجدارش به گرد آوریم
ویا سوی کوفه مراو را بریم
به فرزند مرجانه اش بسپریم
که هرچ آن بخواهد بدو آن کند
اگر بگسلد یا که پیمان کند
به لشگرچنین گفت آن موتمن
بمانید ره بسپرد زی وطن
دل آسوده ماند درآن سرزمین
سر تربت سیدالمرسلین
بدو نامه ها بر نوشتید باز
که شاها بیا زی عراق از حجاز
که خود پیشوایی نداریم ما
تویی مقتدا و تویی رهنما
سزد گر یکی رای فرخ نهی
به مهمانی ما همی رخ نهی
هم اکنون که آن شاه دنیا و دین
به همراه آل رسول امین
شما را به مهمانی از مرز خویش
ره کوفه از مهر بگرفته پیش
بدو آب شیرین فرو بسته اید
زعهدی که بستید بگسسته اید
برآنید فرزند مرجانه را
همان از خداوند بیگانه را
نمایید فرمانروا برشهی
کز اوی است فرمان و فرماندهی
مخواهید او را سرافکنده گی
نشاید خداوند را بنده گی
سخن های شایسته گفتا بسی
نپذرفت گفتار او را کسی
چنین گفت آن مهتر تیغزن
که ای بی وفایان پیمانشکن
شما را خداوند نفرین کند
به دیگر سر دوزخ آیین کند
نمودند آن لشگر تیره بخت
بدو بر یکی تیر باران سخت
چو این دید آن پیر پیروز روز
بزد بانگ کای لشگر کینه توز
به اندرزتان بی درنگ آمدم
نه سوی شما بهر جنگ آمدم
نفرموده جنگم خداوند دین
و گرنه نترسم ز پیکان کین
وزان پس بیامد برشه بگفت
سراسر سخن ها که گفت و شنفت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بریر خضیر آن یل سرفراز بیاورد
بیاورد بر داور دین نماز
هوش مصنوعی: برگزارکننده‌ی دین و عدالت، آن جوان شجاع و با افتخار، آماده است تا برگزاری نماز را به جا آورد.
چنین گفت بد از درود و سلام
که ای تاجور سبط خیرالانام
هوش مصنوعی: بد از سلام و درود گفت که ای سرور فرزند بهترین مخلوق.
بفرمای تا سوی کوفی سپاه
روم ای جهانداور دین پناه
هوش مصنوعی: بیا و فرمان بده تا سپاه روم به سوی کوفه حرکت کند، ای پناه‌دهنده دین و حاکم جهان.
بسی خوب گفتار نغز آورم
که شاید خروشان به مغز آورم
هوش مصنوعی: من سخنان زیبا و دلنشینی دارم که امیدوارم بتواند تأثیر عمیقی بر افکار و ذهن‌ها بگذارد.
ببخشید دستوری اش شهریار
بر لشگر آمد مرآن نامدار
هوش مصنوعی: بخششی که شهریار به لشگر فرمان داد، به خاطر آن نامدار است.
خدا را چو لختی ستایش نمود
خداوند را هم نیایش نمود
هوش مصنوعی: وقتی که انسان کمی خدا را ستایش کند، باید با دل و جان نیز به او دعا و نیایش کند.
به لشگرگه کوفه آزاد داد
که ای بیوفا قوم ناپاکزاد
هوش مصنوعی: در میدان جنگ کوفه، به افرادی که بی‌وفا و ناپاک هستند، حرفی زده شد.
بترسید از خشم جان آفرین
همان کردگار جهان آفرین
هوش مصنوعی: از خشم خالق زندگی بترسید، همان کسی که جهان را آفریده است.
همین شد که با او شماراست جنگ
براو برزکین راه بستید تنگ
هوش مصنوعی: در اینجا اتفاقی رخ داده که باعث شده بین شخصی و دیگری درگیری پیش بیاید. در این درگیری، مانع و سختی‌هایی بر سر راه آنها ایجاد شده است.
پسر دختر شاه بطحا بود
فروغ جهان بین زهرا بود
هوش مصنوعی: پسر دختر شاه بطحا، که روشنایی و بینش جهان را از زهرا دارد.
دراین سرزمین میهمان شماست
به مهمان چنین جوروکین کی رواست؟
هوش مصنوعی: در این سرزمین، مهمان شماست و آیا نسبت به مهمانی که این‌گونه رفتار می‌کند، رواست که چنین رفتاری داشته باشید؟
بگویید بامن که با شاه دین
چه اندیشه دارید دراین زمین
هوش مصنوعی: با من بگویید که در مورد پادشاه دین در این سرزمین چه نظری دارید.
بگفتند با او نبرد آوریم
سر تاجدارش به گرد آوریم
هوش مصنوعی: گفتند که با او جنگ کنیم و تاجدارش را به دام بیندازیم.
ویا سوی کوفه مراو را بریم
به فرزند مرجانه اش بسپریم
هوش مصنوعی: به سمت کوفه برویم و او را به پسر مرجانه بسپاریم.
که هرچ آن بخواهد بدو آن کند
اگر بگسلد یا که پیمان کند
هوش مصنوعی: هر چیزی که خواسته شود با آن انجام خواهد گرفت، چه این که رابطه را قطع کند و چه اینکه همچنان به همکاری ادامه دهد.
به لشگرچنین گفت آن موتمن
بمانید ره بسپرد زی وطن
هوش مصنوعی: آن فرمانده به لشکرش گفت که در این مسیر بایستید و راه را به سمت وطن ادامه دهید.
دل آسوده ماند درآن سرزمین
سر تربت سیدالمرسلین
هوش مصنوعی: دل در آن سرزمین آرام و راحت است که آرامگاه پیشوای پیامبران قرار دارد.
بدو نامه ها بر نوشتید باز
که شاها بیا زی عراق از حجاز
هوش مصنوعی: در نامه‌ها نوشته‌اید که ای پادشاه، دوباره به عراق از حجاز بیایید.
که خود پیشوایی نداریم ما
تویی مقتدا و تویی رهنما
هوش مصنوعی: ما هیچ پیشوایی نداریم و تو برای ما راهنما و مقتدای ما هستی.
سزد گر یکی رای فرخ نهی
به مهمانی ما همی رخ نهی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی نظر خوشی درباره‌ی مهمانی ما بدهی، به سخن زیبا و شاداب بپرداز.
هم اکنون که آن شاه دنیا و دین
به همراه آل رسول امین
هوش مصنوعی: همین حالا که آن پادشاه جهان و مذهب با خانواده‌ی پیامبر بزرگوار و مورد اعتماد حضور دارند.
شما را به مهمانی از مرز خویش
ره کوفه از مهر بگرفته پیش
هوش مصنوعی: شما را به مهمانی دعوت می‌کنم و از مرز خود به طرف کوفه راهی شده‌ام، با عشق و محبت به سوی شما آمده‌ام.
بدو آب شیرین فرو بسته اید
زعهدی که بستید بگسسته اید
هوش مصنوعی: شما آب شیرین را در او بسته‌اید، اما از عهدی که بسته‌اید، پیمان خود را شکسته‌اید.
برآنید فرزند مرجانه را
همان از خداوند بیگانه را
هوش مصنوعی: به فرزند مرجان توجه کنید، همان‌طور که به کسی که از خداوند دور است.
نمایید فرمانروا برشهی
کز اوی است فرمان و فرماندهی
هوش مصنوعی: بر قدرت‌مندان و کسانی که در راس امور قرار دارند، لازم است تا بر کسی حکومت کنند که منبع قدرت و رهبری آن‌ها خود اوست.
مخواهید او را سرافکنده گی
نشاید خداوند را بنده گی
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهید او را خجالت زده ببینید، پس باید بندگی خداوند را بپذیرید.
سخن های شایسته گفتا بسی
نپذرفت گفتار او را کسی
هوش مصنوعی: او سخنانی شایسته و درست گفت، اما هیچ‌کس آن را نپذیرفت و به حرف‌هایش توجهی نکرد.
چنین گفت آن مهتر تیغزن
که ای بی وفایان پیمانشکن
هوش مصنوعی: آن جنگجوی بزرگ، به افراد بی‌وفا و پیمان‌شکن گفت که:
شما را خداوند نفرین کند
به دیگر سر دوزخ آیین کند
هوش مصنوعی: خداوند بدی را بر شما نازل کند و شما را به عذاب سختی مبتلا سازد.
نمودند آن لشگر تیره بخت
بدو بر یکی تیر باران سخت
هوش مصنوعی: لشگری که بدشانس و شوم بودند، با شدت و خشم بسیار به او تیراندازی کردند.
چو این دید آن پیر پیروز روز
بزد بانگ کای لشگر کینه توز
هوش مصنوعی: وقتی آن پیر پیروز روز این را دید، فریادی زد که ای لشگر کینه‌طلب!
به اندرزتان بی درنگ آمدم
نه سوی شما بهر جنگ آمدم
هوش مصنوعی: من به خاطر نصیحت شما به سرعت نزد شما آمدم و نیامدم که برای جنگ بیایم.
نفرموده جنگم خداوند دین
و گرنه نترسم ز پیکان کین
هوش مصنوعی: اگر خداوند اجازه جنگ را نداده بود، من از تیرهای کینه نمی‌ترسیدم.
وزان پس بیامد برشه بگفت
سراسر سخن ها که گفت و شنفت
هوش مصنوعی: پس از آن، به شاه رفت و تمام سخنانی را که گفته و شنیده بود، به طور کامل بیان کرد.