گنجور

بخش ۳ - دربرآمدن آفتاب روز غم اندوز عاشورا وصف آرایی هردو لشگر دربرابر یکدیگر گوید

سپیده چو زین چرخ پیروز گون
عیان گشت خور چون یکی طشت خون
ستاره چو خون ریخت از دیده چرخ
جهان از همه خون فلک داد برخ
زنو دست صباغ این کهنه دن
که او را بود پیشه دستان و فن
درآن روز آهنگ نیرنگ کرد
زخون کرته ی خاک را رنگ کرد
هوا گشت بر گونه ی آذرخش
زمین شد به کردار کان بدخش
سپاه خدا سجده پرداختند
یکی نامور انجمن ساختند
برایشان یکی خطبه برخواند شاه
که ای نامداران ناورد خواه
به رزم اندرین روز پای آورید
همان امر یزدان به جای آورید
گواهی دهم کشته گردید زار
شما اندرین روز و این کارزار
نماند بجز سیدالساجدین
که باشد پس از من مرا جانشین
بگفتند یاران فرخ تبار
که هستیم بر عهد خود استوار
زچرخ برین جبرئیل امین
بزد بانگ بر لشگر شاه دین
که ای لشگر پاک پروردگار
بیایید بر باره گی ها سوار
بلی آن سپه جیش یزدان بدند
که از مردن خویش شادان بدند
زگردنده گردون چو شه رابه گوش
رسید از خجسته سروش این خروش
به حکم خداوند جان آفرین
بیاراست لشگر به میدان کین
سی و دو سرافراز جنگی سوار
پیاده چهل مرد خنجر گذار
همین بود یاران فرخنده شاه
دریغا از آن خسرکم سپاه
شهنشه چو زینت به لشگر بداد
علم را به دست برادر بداد
ابر میمنه رایتی برفراشت
زهیر سرافراز را برگماشت
ابر میسره بود بافر و زیب
خردمند پور مظاهر حبیب
خود آن دادگر داور رهنمای
چو ایمان به قلب سپه کرد جای
وزان پس یکی آتش افروختند
همای هیزم کنده را سوختند
پر آتش شد آن کنده برجای آب
که دشمن نیارد به خرگه شتاب
وزان سوی سالار تاریک تن
بیاراست لشگرگه خویشتن
ز دروازه ی کوفه تا کربلا
درفش سپه گشت پرچم گشا
ستاده به سرغین کوس و بنه
کجا عمرو حجاج در میمنه
گزین کرد بن سعد تاری تنا
ابر میسره شمر ذی الجوشنا
درفش سپه را همان بدنژاد
به دست ورید غلامش بداد
سواران که بودند با تیغ و خود
سپهدارشان عروه ی قیس بود
پیاده سپه را شبث بود سر
که نفرین یزدان بدان بدگهر
درآن دشت بیننده تا کرد کار
پس و پشت هم بود ترک و سوار
همه بد گهر زاده ی تیره هوش
سپردار و خنجر زن و درع پوش
ز موج سواران زرینه زین
چو دریای سیماب جنبان زمین
بلا راست گفتی یکی میغ بود
که باران او نیزه و تیغ بود
چو آراست کار سران سپاه
چنین گفت بن سعد بی فر و جاه
که ای لشگر کوفه جنگ آورید
به سالار دین کارتنگ آوردید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپیده چو زین چرخ پیروز گون
عیان گشت خور چون یکی طشت خون
هوش مصنوعی: هنگامی که سپیده‌دم از افق نمایان شد، خورشید مانند یک ظرف پر از خون در آسمان ظاهر گردید.
ستاره چو خون ریخت از دیده چرخ
جهان از همه خون فلک داد برخ
هوش مصنوعی: وقتی ستاره مانند خون از چشمان آسمان بریزد، جهان از تمام خون آسمان فریاد می‌زند.
زنو دست صباغ این کهنه دن
که او را بود پیشه دستان و فن
هوش مصنوعی: از دستان و هنرهای این صباغ کهنه دنیا، به خوبی معلوم است که او چقدر در کارش حرفه‌ای و ماهر است.
درآن روز آهنگ نیرنگ کرد
زخون کرته ی خاک را رنگ کرد
هوش مصنوعی: در آن روز، نقشه‌ای زیرکانه کشید و از خون، رنگی به پارچه‌ی خاکی بخشید.
هوا گشت بر گونه ی آذرخش
زمین شد به کردار کان بدخش
هوش مصنوعی: هوا مانند آتش‌افروزی شد و زمین به شکل کانی درخشان و زیبا گردید.
سپاه خدا سجده پرداختند
یکی نامور انجمن ساختند
هوش مصنوعی: سپاه خدا به عبادت و سجده پرداخته و جمعی را به گرد هم آورده‌اند تا نامی بزرگ بسازند.
برایشان یکی خطبه برخواند شاه
که ای نامداران ناورد خواه
هوش مصنوعی: شاه برای آنان خطبه‌ای خواند و گفت: ای نام‌آوران و دلیران، آماده باشید.
به رزم اندرین روز پای آورید
همان امر یزدان به جای آورید
هوش مصنوعی: در این روز به میدان جنگ بیایید و فرمان خداوند را اجرا کنید.
گواهی دهم کشته گردید زار
شما اندرین روز و این کارزار
هوش مصنوعی: من شاهدی می‌دهم که در این روز و در این نبرد، به شدت و با غم، جان شما گرفته شده است.
نماند بجز سیدالساجدین
که باشد پس از من مرا جانشین
هوش مصنوعی: جز سیدالساجدین کسی نخواهد ماند که بعد از من جانشین من باشد.
بگفتند یاران فرخ تبار
که هستیم بر عهد خود استوار
هوش مصنوعی: دوستان فرخ تبار گفتند که ما بر عهد و پیمان خود وفادار هستیم.
زچرخ برین جبرئیل امین
بزد بانگ بر لشگر شاه دین
هوش مصنوعی: از آسمان خبر خوشی از سوی جبرئیل برای سپاه شاه دین نازل شد.
که ای لشگر پاک پروردگار
بیایید بر باره گی ها سوار
هوش مصنوعی: ای سپاه پاک آفریدگار، بیایید سوار بر بلندی‌ها و تپه‌ها.
بلی آن سپه جیش یزدان بدند
که از مردن خویش شادان بدند
هوش مصنوعی: بله، آن سپاه که تحت فرمان خداوند بود، از مرگ خود خوشحال بودند.
زگردنده گردون چو شه رابه گوش
رسید از خجسته سروش این خروش
هوش مصنوعی: وقتی صدای خوشی از آسمان به گوش شاه رسید، از چرخش روزگار و تغییرات آن آگاه شد.
به حکم خداوند جان آفرین
بیاراست لشگر به میدان کین
هوش مصنوعی: به فرمان خداوندی که جان را خلق کرده، سپاه را برای نبرد آماده کرد.
سی و دو سرافراز جنگی سوار
پیاده چهل مرد خنجر گذار
هوش مصنوعی: سی و دو سوار شجاع در میدان جنگ هستند که در حال حاضر روی زمین و پیاده مشغول نبرد هستند. هم‌چنین چهل مرد نیز در کنارشان با خنجر آماده‌اند.
همین بود یاران فرخنده شاه
دریغا از آن خسرکم سپاه
هوش مصنوعی: این فقط یاران خوشبخت شاه بودند و افسوس که سپاه من به همان اندازه قوی نیست.
شهنشه چو زینت به لشگر بداد
علم را به دست برادر بداد
هوش مصنوعی: پادشاه هنگامی که زینت خود را به سپاه داد، پرچم را به برادرش سپرد.
ابر میمنه رایتی برفراشت
زهیر سرافراز را برگماشت
هوش مصنوعی: ابر خوش‌یمن پرچمی را به اهتزاز درآورد و زهیر سرافراز را برگزید.
ابر میسره بود بافر و زیب
خردمند پور مظاهر حبیب
هوش مصنوعی: ابر، معانی و نشانه‌های زیبایی و خردمندی را به همراه دارد، مانند فرزندی که نمایانگر صفات محبوب و عزیز است.
خود آن دادگر داور رهنمای
چو ایمان به قلب سپه کرد جای
هوش مصنوعی: خود آن خداوند دادگستر، به عنوان قاضی و راهنما، وقتی ایمان در دل سپاه جا گرفت، به آن‌ها هدایت کرد.
وزان پس یکی آتش افروختند
همای هیزم کنده را سوختند
هوش مصنوعی: پس از آن، آتش افروختند و همای هیزم را سوزاندند.
پر آتش شد آن کنده برجای آب
که دشمن نیارد به خرگه شتاب
هوش مصنوعی: حریق قوی و بسیار شدیدی به جان آن کنده چوبی افتاد که دشمن جرأت نمی‌کند به سمت آشیانه و مکان امن نزدیک شود.
وزان سوی سالار تاریک تن
بیاراست لشگرگه خویشتن
هوش مصنوعی: از آن طرف، فرمانده‌ی تاریک‌چهره، لشگرگاه خود را آراسته و زینت داده است.
ز دروازه ی کوفه تا کربلا
درفش سپه گشت پرچم گشا
هوش مصنوعی: از دروازه کوفه تا کربلا، پرچم سپاه با شکوه و افتخار برافراشته شد.
ستاده به سرغین کوس و بنه
کجا عمرو حجاج در میمنه
هوش مصنوعی: در جایی که عمرو حجاج در صف مقدم نبرد ایستاده و صدای شیپور جنگ به گوش می‌رسد، فضایی پرطراوت و انرژی وجود دارد.
گزین کرد بن سعد تاری تنا
ابر میسره شمر ذی الجوشنا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این بیت شعری سخن از انتخاب و گزینش چیزی است که در آن به نقصانی اشاره شده و احتمالاً معنای عمیقی در مورد تقدیر یا سرنوشت دارد. به طور کلی، گویا شاعر به نوعی از حالت ناپایداری یا تغییر در زندگی اشاره کرده و بر تأثیرات آن تأکید دارد.
درفش سپه را همان بدنژاد
به دست ورید غلامش بداد
هوش مصنوعی: درفش سپاه را او به کسی بااصالت و نجیب سپرد که غلامش بود.
سواران که بودند با تیغ و خود
سپهدارشان عروه ی قیس بود
هوش مصنوعی: سوارانی که در میدان جنگ حضور داشتند، با شمشیر در دست و رهبری به نام عروه‌ی قیس هدایت می‌شدند.
پیاده سپه را شبث بود سر
که نفرین یزدان بدان بدگهر
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که از طرفی از گروهی دیگر حمایت می‌کند و به همگان نشان می‌دهد که خانواده و نژاد او مورد نفرت الهی قرار گرفته‌اند. به نوعی، این فرد در موقعیت دشواری قرار دارد و به خاطر خویشاوندان و ریشه‌های بد خود مورد لعن و نفرین است.
درآن دشت بیننده تا کرد کار
پس و پشت هم بود ترک و سوار
هوش مصنوعی: در آن دشت، بیننده دید که کارها در حال انجام است و همواره تخت و سوار در حال حرکت بودند.
همه بد گهر زاده ی تیره هوش
سپردار و خنجر زن و درع پوش
هوش مصنوعی: تمام افراد با روح و خُلق بد، زاده شده از اندیشه های تیره و تار هستند، همچون کسی که در دستش شمشیر و زره دارد.
ز موج سواران زرینه زین
چو دریای سیماب جنبان زمین
هوش مصنوعی: موج سواران با زین طلایی بر روی امواج دریا، مانند دریای نقره‌ای، زمین را به حرکت درمی‌آورند.
بلا راست گفتی یکی میغ بود
که باران او نیزه و تیغ بود
هوش مصنوعی: به راستی که تو حقیقت را بیان کردی، به نوعی این بلا مانند ابری است که بارانش همچون نیزه و تیغ به زمین می‌ریزد.
چو آراست کار سران سپاه
چنین گفت بن سعد بی فر و جاه
هوش مصنوعی: وقتی کار فرماندهان سپاه آماده شد، بن سعد بدون مقام و اعتبار اینگونه گفت:
که ای لشگر کوفه جنگ آورید
به سالار دین کارتنگ آوردید
هوش مصنوعی: ای سپاه کوفه، به میدان نبرد بیایید و با سالار دین، امام حسین (ع)، درگیر شوید که شما خود را در این کار ناتوان و زمین‌گیر کرده‌اید.