گنجور

بخش ۲ - در ستایش حضرت خلیفه الله فی الارض امام عصر عجل الله فرجه

بیفزود فر چمن فرودین
چنان کز شه راستین فردین
چمن شد پراز زرد و سرخ و بنفش
سراپرده و سبز پرچم درفش
زمین را نکو بینی از کارگاه
تو گویی درآن چرخ زد بارگاه
زنو گشت پر برگ و برشاخ ها
بیاراست گلبن بسی کاخ ها
بیاید به گوش از ستاک کلان
گه صبحدم زاری بلبلان
شگفتا شد آر ابر کیهان چو من
چرا گشت از آن گریه خندان چمن
چنین است آیین گلچهره یار
که خندد چو عاشق کند گریه زار
درین نغز نوروز و خرم بهار
کزو گشته چهر چمن پرنگار
به رخ بر زده غازه هر سرخ ورد
مرا مانده چهر از غم یار زرد
چه شادی مرا زانکه گل شد به بار
که در دیده ام هست یک دشت خار
چه جویم ز گلشن چه خواهم ز باغ
که گلشن بود گلخن و باغ داغ
به بلبل چو باید فرا داد گوش
که خود صد چمن بلبلم درخروش
مرا چه؟ که آویزه ی شاخسار
زلعل است و پیروزه ی آبدار
مرا چه؟ که دارد به گنج اندرا
درم نرگس آکنده و گل زرا
مراچه؟ که پوشد سپهر بلند
زمین را به تن پرنیان و پرند
بهاری چنین رنج جان من است
بهار جهان و خزان من است
ز ماه ربیعم چه گویی سخن
که نامش محرم شد از بهر من
من و ناله و زاری و سوز دل
من و مانده درمحنت جان گسل
الا ای نگار دل افروز من
که چهرت بهار است و نوروز من
کنیزی است حسن تو را نو بهار
رخت را چمن برده ای پرده دار
گل ار بیندت جامه بر تن درد
لبت غنچه گر بنگرد خون خورد
مرا طی شود تا زمستان غم
یکی ای بهار نو آیین بچم
تماشا کنان درگذر سوی کشت
دل خلق برکن زحور و بهشت
بگو حور پا بست موی من است
بهشتی اگر هست روی من است
جنان را اگر طوبی و کوثر است
لب و قامت همچو من دلبر است
نی و از لعل من پر شکر بندبند
نمکدان من چاشنی بخش قند
زعنبر کله دار ماه من است
که هر فتنه زیر کلاه من است
دوابروی خونریزم از مشک ناب
دو دستی زند تیغ را آفتاب
چو اسکندر آیینه سازم ز روی
چو داوود جوشن طرازم ز موی
ستم نخلی از باغ ناز من است
اجل دام زلف دراز من است
من آنگه که آراست مینو خدای
بدم شاه حوران مینو سرای
به رضوان خلد اندر آویختم
بدین گیتی از خشم بگریختم
مراکرده کابین خدای جهان
به مدحت سرای شه انس و جان
گل باغ پیغمبر و بوتراب
خداوندی از بند ه گان درحجاب
ز تمثال خود پرده چون حق گشاد
ورا نام فرخنده مهدی نهاد
ببینی گشایی چو بیننده را
دراو صورت آفریننده را
بدو حق غبار از رخ دین سترد
جمال و جلال خود او را سپرد
بدو او بدر چرخ ولایت تمام
کران تا کران جهان را امام
به دین نبی خاتم دو یمین
نگینش ز ختم رسل بر یمین
خدیو دو کیهان و هفت اخترا
گشاینده ی ششدری کشورا
یکی گنج که دادار گنجور اوست
دو گینی پر از پرتو نور اوست
کفش گوهر آرای شمشیر حق
سرانداز بد خواه چون شیر حق
روان تن آرام اصفیا
شه منتظر (ع) خاتم اوصیا
که هرجا به نامش درود آورند
سران جملگی سرفرود آورند
به نامش نمودم من این نامه سر
پسندد گرش آن شه تا جور
به این حجت و یازده باب اوی
به هر دو سرا باید آورد روی
ره راست جز کیش این دوده نیست
به گیتی جز این کیش بستوده نیست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیفزود فر چمن فرودین
چنان کز شه راستین فردین
هوش مصنوعی: بهار با طراوت و زیبایی‌اش می‌افزاید، همچنان که از پادشاه حقیقی و بزرگ، زندگی و شکوه جاری است.
چمن شد پراز زرد و سرخ و بنفش
سراپرده و سبز پرچم درفش
هوش مصنوعی: چمن پر از رنگ‌های زرد، سرخ و بنفش شده و درختان مانند پرده‌ای سبز با پرچم‌ها در سایه‌سار ایستاده‌اند.
زمین را نکو بینی از کارگاه
تو گویی درآن چرخ زد بارگاه
هوش مصنوعی: زمین را از کارگاه تو به خوبی می‌بینی، انگار که در آنجا، مکان بلند و باعظمتی در حال چرخش است.
زنو گشت پر برگ و برشاخ ها
بیاراست گلبن بسی کاخ ها
هوش مصنوعی: درختان با برگ‌های سرسبز خود را زینت داده‌اند و باغ‌های زیبا و بسیاری از قصرها را تزیین کرده‌اند.
بیاید به گوش از ستاک کلان
گه صبحدم زاری بلبلان
هوش مصنوعی: بیا تا صدای بلبلان را در صبحگاه بشنویم که با دل‌تنگی نوای خود را به گوش می‌رسانند.
شگفتا شد آر ابر کیهان چو من
چرا گشت از آن گریه خندان چمن
هوش مصنوعی: عجیب است که چرا آرزوی ابر آسمان به مانند من، گلدان چمن را با گریه‌ای خوشحال کرده است.
چنین است آیین گلچهره یار
که خندد چو عاشق کند گریه زار
هوش مصنوعی: این‌گونه است رفتار محبوب زیبای من که زمانی که عاشق می‌خندد، در زمانی دیگر به خاطر عشقش گریان می‌شود.
درین نغز نوروز و خرم بهار
کزو گشته چهر چمن پرنگار
هوش مصنوعی: در این نوروز زیبا و بهار دل‌انگیز، چهره چمن به خاطر جوهره‌های رنگین و گل‌ها پر از زیبایی شده است.
به رخ بر زده غازه هر سرخ ورد
مرا مانده چهر از غم یار زرد
هوش مصنوعی: به خاطر غم یار، چهره‌ام زرد و بی‌حال شده و به یاد او، رنگ و بوی گل‌های سرخ در چهره‌ام نمایان است.
چه شادی مرا زانکه گل شد به بار
که در دیده ام هست یک دشت خار
هوش مصنوعی: چه خوشحالی‌ای دارم از اینکه گل درخت به بار نشسته، در حالی که در چشمانم تنها یک دشت پر از خار وجود دارد.
چه جویم ز گلشن چه خواهم ز باغ
که گلشن بود گلخن و باغ داغ
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از مفهوم گلشن و باغ سخن می‌گوید و به نوعی به بی‌معنی بودن جستجوهایش در این مکان‌ها اشاره دارد. او می‌گوید که گلشن می‌تواند محل آرامش و زیبایی باشد، اما در واقعیتی که او در آن است، این زیبایی‌ها به محلی داغ و پر از درد تبدیل شده‌اند. به عبارتی، آنچه او انتظار دارد از گلشن و باغ، در عمل وجود ندارد و فقط به حسرتی تبدیل شده است.
به بلبل چو باید فرا داد گوش
که خود صد چمن بلبلم درخروش
هوش مصنوعی: برای بلبل باید گوش شنوا داشت تا بتواند صدای خوشی از چمنزارها را بشنود و لذت ببرد.
مرا چه؟ که آویزه ی شاخسار
زلعل است و پیروزه ی آبدار
هوش مصنوعی: مرا چه اهمیتی دارد؟ چرا که من فقط به زیبایی و درخشندگی گل و میوه‌های آبدار توجه دارم.
مرا چه؟ که دارد به گنج اندرا
درم نرگس آکنده و گل زرا
هوش مصنوعی: من چه کاره‌ام؟ که در دل گنجی، نرگس و گل‌های زیبا وجود دارد.
مراچه؟ که پوشد سپهر بلند
زمین را به تن پرنیان و پرند
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند آسمان بلند را با جامه‌ای از نازک و لطیف بپوشاند؟
بهاری چنین رنج جان من است
بهار جهان و خزان من است
هوش مصنوعی: بهار زیبایی که همه جا را پر از سرسبزی و نشاط کرده، برای من هم زیباست اما در عین حال، رنج و درد من هم به حساب می‌آید، زیرا این بهار یادآور گذشته‌هایی است که برایم تلخ و غم‌انگیز بوده است. در واقع، این بهار نماد زندگی و شادی دیگران است اما برای من همچنان نشانی از خزان و ناکامی‌هاست.
ز ماه ربیعم چه گویی سخن
که نامش محرم شد از بهر من
هوش مصنوعی: از ماه ربیع چه بگویم که به خاطر من نامش محرّم شده است.
من و ناله و زاری و سوز دل
من و مانده درمحنت جان گسل
هوش مصنوعی: من در حالتی غمگین و ناخوشایند به سر می‌برم و با درد دل و ناله‌های خود، رنجی که می‌کشم را به‌خوبی حس می‌کنم. در این شرایط، به شدت در پرتگاه عذاب و درماندگی احساس می‌کنم.
الا ای نگار دل افروز من
که چهرت بهار است و نوروز من
هوش مصنوعی: ای محبوب من که چهره‌ات به مانند بهار دل‌انگیز است و زندگی‌ام را تازه و شاداب کرده‌ای.
کنیزی است حسن تو را نو بهار
رخت را چمن برده ای پرده دار
هوش مصنوعی: حسن تو مانند یک نو بهار است که زیبایی‌ات تمام باغ را تحت‌الشعاع قرار داده و چهره‌ات مانند پرده‌ای است که زیبایی‌اش را می‌پوشاند.
گل ار بیندت جامه بر تن درد
لبت غنچه گر بنگرد خون خورد
هوش مصنوعی: اگر گل تو را ببیند که لباسی بر تن دادی، غنچه‌ای که لب تو را می‌بیند، از خون دل می‌نوشد.
مرا طی شود تا زمستان غم
یکی ای بهار نو آیین بچم
هوش مصنوعی: مرا تا زمستان به غم و ناراحتی می‌گذرد، تو ای بهار جدید، بیا و مرا شاد کن.
تماشا کنان درگذر سوی کشت
دل خلق برکن زحور و بهشت
هوش مصنوعی: به زیبایی به تماشای آفرینش و زندگی مردم بپرداز، و از سختی‌ها و مشکلات دنیا فارغ شو، زیرا خوشبختی و آرامش واقعی در دل‌ها و در کنار هم بودن است.
بگو حور پا بست موی من است
بهشتی اگر هست روی من است
هوش مصنوعی: بگو که حوریان بهشتی اسیر موی من هستند، اگر بهشتی وجود داشته باشد، آن بهشت در چهره من است.
جنان را اگر طوبی و کوثر است
لب و قامت همچو من دلبر است
هوش مصنوعی: اگر بهشت دارای درخت طوبی و رود کوثر باشد، زیبایی و جذابیتی که من دارم مانند لب و قامت من است.
نی و از لعل من پر شکر بندبند
نمکدان من چاشنی بخش قند
هوش مصنوعی: نی و لعل من همچون پر از شکر است که به لایه‌های نمکدان من طعم و زیبایی می‌بخشد.
زعنبر کله دار ماه من است
که هر فتنه زیر کلاه من است
هوش مصنوعی: عطر زعفران مانند موهای زیبا و جذاب ماه من است و هر مشکل یا حادثه‌ای که پیش می‌آید، زیر سایه من و در کنترل من به وقوع می‌پیوندد.
دوابروی خونریزم از مشک ناب
دو دستی زند تیغ را آفتاب
هوش مصنوعی: دو طرف چهره‌ام از عطر خوش مشک سرخ است و شمشیر به دست مانند آفتاب درخشان می‌تابد.
چو اسکندر آیینه سازم ز روی
چو داوود جوشن طرازم ز موی
هوش مصنوعی: من مانند اسکندر، آیینه‌ای از چهره‌ام می‌سازم و مانند داوود، زره‌ای از موهایم می‌آفریینم.
ستم نخلی از باغ ناز من است
اجل دام زلف دراز من است
هوش مصنوعی: درختان باغ دلربای من بر من ظلم می‌کنند، و زمانه به مانند زلف‌های بلند، به من گرفتار شده است.
من آنگه که آراست مینو خدای
بدم شاه حوران مینو سرای
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند زیبایی را به من عطا کرد، من در سرزمین حوران، در بهشت و دنیای نیکو قرار گرفتم.
به رضوان خلد اندر آویختم
بدین گیتی از خشم بگریختم
هوش مصنوعی: به بهشت از این دنیا پناه بردم و از خشم و ناراحتی این دنیا دور شدم.
مراکرده کابین خدای جهان
به مدحت سرای شه انس و جان
هوش مصنوعی: من را در جایگاه والای خداوند جهان قرار داده‌اند تا در ستایش سرای حیات و عشق بگویم.
گل باغ پیغمبر و بوتراب
خداوندی از بند ه گان درحجاب
هوش مصنوعی: گل باغ پیامبر و بوترابی که خداوندی در خفا از بندگانش پنهان کرده است.
ز تمثال خود پرده چون حق گشاد
ورا نام فرخنده مهدی نهاد
هوش مصنوعی: وقتی که پرده از چهره خود برداشت و حقیقت را نمایان کرد، نام نیک مهدی را بر او گذاشتند.
ببینی گشایی چو بیننده را
دراو صورت آفریننده را
هوش مصنوعی: اگر نیک نظاره کنی، در آن بیننده، چهره‌ی خالق را خواهی دید.
بدو حق غبار از رخ دین سترد
جمال و جلال خود او را سپرد
هوش مصنوعی: به او حق اجازه داد تا غبار را از چهره دین پاک کند و زیبایی و عظمت واقعی خود را به نمایش بگذارد.
بدو او بدر چرخ ولایت تمام
کران تا کران جهان را امام
هوش مصنوعی: به او، یعنی رهبری که در درخشش قدرت خود، آسمان ولایت را به طور کامل در بر گرفته و تمامی مرزهای جهان را زیر سایه خود دارد.
به دین نبی خاتم دو یمین
نگینش ز ختم رسل بر یمین
هوش مصنوعی: این شعر به معنای اهمیت و جایگاه ویژه دین پیامبر خاتم (پیامبر اسلام) اشاره دارد. در اینجا به دو ویژگی مهم دین او که مانند دو نگین در دستان او هستند، اشاره می‌شود و به روشنی نشان می‌دهد که این دین به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین آسمانی شناخته می‌شود. همچنین بر این نکته تأکید می‌شود که پیامبر خاتم، به عنوان آخرین پیامبر، مقام والایی دارد و رسالت او پایان بخش سایر رسالت‌ها است.
خدیو دو کیهان و هفت اخترا
گشاینده ی ششدری کشورا
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت بزرگی اشاره دارد که مالک و سرپرست دو جهان است و قدرت برقراری نظم و تسلط بر اوضاع را دارد. او همچنین به عنوان کسی که قفل‌ها و دشواری‌ها را می‌گشاید و ابزارهایی برای اداره‌ی کشورش فراهم می‌کند، شناخته می‌شود.
یکی گنج که دادار گنجور اوست
دو گینی پر از پرتو نور اوست
هوش مصنوعی: یک گنجی وجود دارد که آن را خداوند بخشیده و این گنج پر از نور و درخشش است.
کفش گوهر آرای شمشیر حق
سرانداز بد خواه چون شیر حق
هوش مصنوعی: کفشی که با جواهرات آراسته شده، نماد قدرت و حقانیت است. همچنین، ناپسندانی که بر خلاف حق هستند، باید در مقابل قدرت و شجاعت مانند شیر قرار بگیرند.
روان تن آرام اصفیا
شه منتظر (ع) خاتم اوصیا
هوش مصنوعی: روح پاک امام حسین (ع) در انتظار موعود نهایی و رهبر آینده است.
که هرجا به نامش درود آورند
سران جملگی سرفرود آورند
هوش مصنوعی: هر جا که نام او را بیاورند، همه بزرگان سر به احترام فرود می‌آورند.
به نامش نمودم من این نامه سر
پسندد گرش آن شه تا جور
هوش مصنوعی: من این نامه را به نام او نوشتم و اگر آن پادشاه مورد پسندش باشد، چنین خواهد شد.
به این حجت و یازده باب اوی
به هر دو سرا باید آورد روی
هوش مصنوعی: باید به این دلیل و یازده مورد او، در هر دو جهان، چهره‌ات را به نمایش بگذاری.
ره راست جز کیش این دوده نیست
به گیتی جز این کیش بستوده نیست
هوش مصنوعی: در جهان، تنها راه درست و صحیح، پیروی از این مکتب است و غیر از این مکتب، چیز ارزشمندی وجود ندارد.