گنجور

بخش ۴۸ - مبارزت یوسف ابن حجار با شاهزادهٔ عالی‌مقدار و رفتنش به دارالبوار

هماورد جست از سپاه گران
نیامد به رزمش کس از کافران
به لشگر سپهدار دشنام داد
بسی بر به بیغارشان کرد یاد
نپذرفت ازو کس که آید به جنگ
نهفتند مر نام را زیر ننگ
یکی بَد‌کُنش پیش بنهاد گام
که بد پور احجار و یوسف به نام
بگفت ای سپهدار بی مغز و پی
تو را داده فرماندهٔ کوفه ری
کنون بر سر تست چتر مهی
چه بیهوده مردان به کشتن دهی‌؟
دمی با تن خویش شو پیشکار
هنرمندی خود نما آشکار
بدو گفت بن سعد خاموش باش
بر امر سالار خود گوش باش
کسی کم بر این کار بگماشته‌ست
بدین گونه منشور بنگاشته‌ست
که با دانش و عزم و تدبیر و رای
همه کار این رزم آرم به پای
نه چون یک سواران درآیم به کار
کشم چند تن تا شوم کشته زار
مرا گفته پاداش از نیک و زشت
کنم با نکوکار و هم بَد کُنشت
کنون گر بتابی سر از گفت من
ببرم سرت را ز تاریک تن
بپیما ره پهنه و سر مخار
نخواهم که جز تو رود پیش کار
چو یوسف چنین دید ناچار ماند
اگر خواه و ناخواه توسن براند
چو شهزاده دیدش سنان برفراخت
براو بارهٔ کوه پیکر بتاخت
به حلق اندرش نیزهٔ آبگون
چنان زد که رفت از پس سر برون
ز زین سمندش نگونسار کرد
بشست از پلیدیش دشت نبرد
یکی پور یوسف بدش نامدار
خدنگ‌افکن و تیغ‌بند و سوار
پلیدی که او طارقش نام بود
ستمکار و بد کیش و خود‌کام بود
چو باب بد اندیش را کشته دید
ز خونش همه دشت آغشته دید
برآشفت و دندان به هم برفشرد
سپهدار خود را به زشتی شمرد
وزان پس روان شد به میدان جنگ
یکی تیغ زهر‌آب‌داده به چنگ
مرآن اهرمن گوهر دین تباه
بسی ناسزا گفت بر پور شاه
گرانمایه شهزادهٔ نامدار
هان نیزه افکند بر نابکار
بزد تیغ بد خواه ناهوشمند
به دو نیم کرد آن سنان بلند
همی‌خواست تا تیغ دیگر زند
جوان را ز زین بر زمین فکند
گزین زادهٔ شاه فرمانروای
به هم دست و تیغش گرفت از هوای
بیفشرد و پیچید و درهم شکست
به در کرد هندی پرندش ز دست
پس آنگه به سر پنجه از پشت زین
ربود و زدش خشمگین بر زمین
بد انسان که شد خرد استخوان اوی
تهی گشت گیتی ز ناپاک‌خوی
پسر عم یکی داشت طارق چو دد
که بُد نام او مدرک بی‌خرد
پلیدی بد اندیش و پرخاشگر
بد اختر سهیلش کجا بد پدر
برون تاخت اسب از میان سپاه
ییامد دمان سوی آوردگاه
به شیر خداوند آن بد نژاد
همی ناسزا گفت و دشنام داد
چو آن زاده شیر پروردگار
بنوشید از و گفت نا استوار
بزد باره و راه بر وی ببست
بخواباند بر کتف او تیغ و دست
جدا کرد با آن پرند آورش
سر و دست یک نیمه ز پیکرش
دگر نیم او را ز پشت سمند
بیفکند شهزادهٔ ارجمند
فرود آمد از بارهٔ خویشتن
نشست از بر اسب آن تیره تن
خروشید و از لشگر نابکار
همی‌جست مرد از پی کارزار
ز بیم دم تیغ آن سرفزار
نیامد سواری به رزمش طراز
به چشم آمدش نیزهٔ سی ارش
به دشت اندر افتاده آمد برش
بگشت از بر زین تازی سمند
ربود از زمین آن سنان بلند
بغرید آن شیر آهن تنه
بزد خویش را بر صف میمنه
درآن حمله با آن سنان بلند
ده و دو مبارز ز توسن فکند
پراکنده بنمود چون میمنه
سوی میسره تاخت پس یک‌تنه
فزون با همان نیزه رزم آزمود
بسی زین تهی از سواران نمود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هماورد جست از سپاه گران
نیامد به رزمش کس از کافران
هوش مصنوعی: هیچ کس از دشمنان نیامد که برابر با سپاه بزرگ او بجنگد.
به لشگر سپهدار دشنام داد
بسی بر به بیغارشان کرد یاد
هوش مصنوعی: شخصی به سپاهیان فرماندهی فحش و بد و بیراه گفت و به یاد حماقت‌هایشان آنها را تحقیر کرد.
نپذرفت ازو کس که آید به جنگ
نهفتند مر نام را زیر ننگ
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به کسی که به جنگ بی‌سر و صدا بیاید، اعتماد نکرد و نام او را در زیر خفت و ننگ قرار دادند.
یکی بَد‌کُنش پیش بنهاد گام
که بد پور احجار و یوسف به نام
هوش مصنوعی: یکی از بدخواهان پیشنهاد بدی داد که بهترین پسران را به خاطر طلا و جواهر فریب دهند.
بگفت ای سپهدار بی مغز و پی
تو را داده فرماندهٔ کوفه ری
هوش مصنوعی: گفت ای فرماندهٔ بی‌خود، به تو دستور داده شده است که به کوفه بروی.
کنون بر سر تست چتر مهی
چه بیهوده مردان به کشتن دهی‌؟
هوش مصنوعی: اکنون بر سر تو چتری از مه و ابر است، چرا بی‌دلیل مردان را به کشتن می‌فرستی؟
دمی با تن خویش شو پیشکار
هنرمندی خود نما آشکار
هوش مصنوعی: لحظه‌ای با خودت نجوا کن و به هنر خودت بپرداز و آن را به نمایش بگذار.
بدو گفت بن سعد خاموش باش
بر امر سالار خود گوش باش
هوش مصنوعی: به او گفت: ای بن سعد، ساکت باش و به دستورات فرمانده‌ات گوش بده.
کسی کم بر این کار بگماشته‌ست
بدین گونه منشور بنگاشته‌ست
هوش مصنوعی: کس دیگری این کار را انجام نمی‌دهد و به همین دلیل اینگونه قوانین تنظیم شده‌اند.
که با دانش و عزم و تدبیر و رای
همه کار این رزم آرم به پای
هوش مصنوعی: با دانش و اراده و تدبیر و فکر، همه کارهای این جنگ را به انجام می‌رسانم.
نه چون یک سواران درآیم به کار
کشم چند تن تا شوم کشته زار
هوش مصنوعی: من مانند یک سوارکار وارد میدان نمی‌شوم که چند نفر را به جنگ ببرم و به خاطر این کار کشته شوم.
مرا گفته پاداش از نیک و زشت
کنم با نکوکار و هم بَد کُنشت
بد کنشت‌: بد کردار‌، بد کار‌.
کنون گر بتابی سر از گفت من
ببرم سرت را ز تاریک تن
هوش مصنوعی: اکنون اگر تو از گفته‌ام آگاه شوی، سر تو را از تاریکی جسمت جدا می‌کنم.
بپیما ره پهنه و سر مخار
نخواهم که جز تو رود پیش کار
هوش مصنوعی: به راهی برو که گسترده است و از هیچ چیز نترس. نمی‌خواهم که کسی جز تو در این مسیر قدم بردارد.
چو یوسف چنین دید ناچار ماند
اگر خواه و ناخواه توسن براند
هوش مصنوعی: یوسف وقتی چنین حالتی را دید، ناگزیر شد که به جلو برود، چه بخواهد و چه نخواهد.
چو شهزاده دیدش سنان برفراخت
براو بارهٔ کوه پیکر بتاخت
هوش مصنوعی: هنگامی که شاهزاده سنان را دید که شمشیرش را بالا برده است، بر او تاخت که مانند کوه استوار و پرتوان بود.
به حلق اندرش نیزهٔ آبگون
چنان زد که رفت از پس سر برون
هوش مصنوعی: نیزه‌ای که به رنگ آب بود، به گردن او ضربه‌ای زد که سرش را به عقب پرتاب کرد.
ز زین سمندش نگونسار کرد
بشست از پلیدیش دشت نبرد
هوش مصنوعی: با شتاب و قدرت سمندش، دشمن را به زمین افکند و از آلودگی‌های جنگ زمین را پاک کرد.
یکی پور یوسف بدش نامدار
خدنگ‌افکن و تیغ‌بند و سوار
هوش مصنوعی: یک پسر یوسف، معروف و نام‌آور است؛ کسی که به تیراندازی و شمشیرزنی مهارت دارد و سوارکار ماهری است.
پلیدی که او طارقش نام بود
ستمکار و بد کیش و خود‌کام بود
هوش مصنوعی: کسی که نامش طارق بود، به شدت بد اخلاق و ستمگر بود و خود را برتر از دیگران می‌دانست.
چو باب بد اندیش را کشته دید
ز خونش همه دشت آغشته دید
هوش مصنوعی: وقتی که دید در دشت، بداندیشی کشته شده و خونش همه جا را آلوده کرده است.
برآشفت و دندان به هم برفشرد
سپهدار خود را به زشتی شمرد
هوش مصنوعی: سپهبد عصبانی شد و دندان‌هایش را به هم فشار داد و خود را به خاطر زشتی‌اش سرزنش کرد.
وزان پس روان شد به میدان جنگ
یکی تیغ زهر‌آب‌داده به چنگ
هوش مصنوعی: سپس او به میدان نبرد رفت و یک شمشیر زهرآلود را در دست گرفت.
مرآن اهرمن گوهر دین تباه
بسی ناسزا گفت بر پور شاه
هوش مصنوعی: این خط به نقد و نفرین بر فردی اشاره دارد که به دین و ارزش‌های آن آسیب زده و بر فرزند شاه بدگویی کرده است. در واقع، در اینجا شخصی مورد سرزنش قرار گرفته که با حرف‌های ناپسند خود، به مقدس‌بودن دین و جایگاه شاه لطمه زده است.
گرانمایه شهزادهٔ نامدار
هان نیزه افکند بر نابکار
هوش مصنوعی: شاهزادهٔ باارزش و مشهور، با قدرت و شجاعت بر دشمنان خود ضربه می‌زند و بر آن‌ها تسلط می‌یابد.
بزد تیغ بد خواه ناهوشمند
به دو نیم کرد آن سنان بلند
هوش مصنوعی: دشمن نادان با شمشیرش حمله کرد و نیزه بلند را به دو نیم کرد.
همی‌خواست تا تیغ دیگر زند
جوان را ز زین بر زمین فکند
هوش مصنوعی: جوان می‌خواست تا تیغ دیگری به او بزند و او را از زین به زمین بیندازد.
گزین زادهٔ شاه فرمانروای
به هم دست و تیغش گرفت از هوای
هوش مصنوعی: شاهی که فرمانروایی می‌کند، فرزند خود را انتخاب کرده و او را با دقت و احتیاط به دست گرفته است.
بیفشرد و پیچید و درهم شکست
به در کرد هندی پرندش ز دست
هوش مصنوعی: او به شدت فشار داد و آنها را به هم پیچید و در نتیجه، هندی را که در دستش بود به بیرون انداخت.
پس آنگه به سر پنجه از پشت زین
ربود و زدش خشمگین بر زمین
هوش مصنوعی: سپس او با دقت و سرعت، از پشت زین برآمد و با عصبانیت او را به زمین زد.
بد انسان که شد خرد استخوان اوی
تهی گشت گیتی ز ناپاک‌خوی
هوش مصنوعی: زمانی که انسان بدی کرد، در حقیقت شخصیت و عقل او از بین رفت و دنیا از وجود انسان‌های ناپاک خالی شد.
پسر عم یکی داشت طارق چو دد
که بُد نام او مدرک بی‌خرد
هوش مصنوعی: یک پسرعمو داشت که به طرز وحشیانه‌ای زندگی می‌کرد و نامش «مدرک» بود، فردی نادان و بی‌فکر.
پلیدی بد اندیش و پرخاشگر
بد اختر سهیلش کجا بد پدر
هوش مصنوعی: ناتوانی و بدبینی انسان‌های بدخلق و بدشانس، نمی‌تواند هیچگاه موجب آزار و آسیب به کسی شود.
برون تاخت اسب از میان سپاه
ییامد دمان سوی آوردگاه
هوش مصنوعی: اسب بیرون از میان سپاه شدت به سمت میدان جنگ فرار کرد.
به شیر خداوند آن بد نژاد
همی ناسزا گفت و دشنام داد
هوش مصنوعی: شخصی به خداوند و شیر او که اشاره به حضرت علی (ع) دارد، ناسزا و دشنام می‌گوید و این عمل زشت و ناپسند او را نشان می‌دهد.
چو آن زاده شیر پروردگار
بنوشید از و گفت نا استوار
هوش مصنوعی: وقتی آن موجودی که از شیر پروردگار بزرگ شده است، نوشیدنی را از او دریافت کرد، سخنانی نااستوار گفت.
بزد باره و راه بر وی ببست
بخواباند بر کتف او تیغ و دست
هوش مصنوعی: او به زودی مسیر را برای او بسته و در حالی که او خوابیده بود، تیغ و دست خود را روی شانه‌اش قرار داد.
جدا کرد با آن پرند آورش
سر و دست یک نیمه ز پیکرش
هوش مصنوعی: با آن پرنده، سر و دست او را جدا کردند و نیمی از بدنش را از هم تفکیک کردند.
دگر نیم او را ز پشت سمند
بیفکند شهزادهٔ ارجمند
هوش مصنوعی: شاهزادهٔ گرانقدر را از پشت اسب پایین می‌اندازد.
فرود آمد از بارهٔ خویشتن
نشست از بر اسب آن تیره تن
هوش مصنوعی: او از ارتفاع خود فرود آمد و بر روی اسب آن موجود سیاه‌پوش نشسته است.
خروشید و از لشگر نابکار
همی‌جست مرد از پی کارزار
هوش مصنوعی: مردی قهرمان و شجاع به صدا درآمد و از میان گروهی که مورد نفرت بودند، به دنبال نبرد و جنگ رفت.
ز بیم دم تیغ آن سرفزار
نیامد سواری به رزمش طراز
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از ضربه‌ی تیغ آن مبارز، هیچ سواری برای جنگیدن با او حاضر نشد.
به چشم آمدش نیزهٔ سی ارش
به دشت اندر افتاده آمد برش
هوش مصنوعی: چشمش به نیزه‌ای افتاد که در دشت افتاده بود و به او نزدیک می‌شد.
بگشت از بر زین تازی سمند
ربود از زمین آن سنان بلند
هوش مصنوعی: او از روی آن اسب تازی دور شد و نیزه بلندش را از زمین برداشت.
بغرید آن شیر آهن تنه
بزد خویش را بر صف میمنه
هوش مصنوعی: شیر آهنی با قدرت و شجاعت خود فریاد می‌زند و به صف حمله حمله‌ور می‌شود.
درآن حمله با آن سنان بلند
ده و دو مبارز ز توسن فکند
هوش مصنوعی: در آن حمله، با نیزه‌ی بلند، ده و دو جنگجو را از اسب به زمین انداختی.
پراکنده بنمود چون میمنه
سوی میسره تاخت پس یک‌تنه
هوش مصنوعی: پراکندگی او مانند شیر سمت راستش به جلو حرکت کرد، در حالی که به تنهایی پیش می‌رفت.
فزون با همان نیزه رزم آزمود
بسی زین تهی از سواران نمود
هوش مصنوعی: بسیاری از سوارکاران با همان نیزه در میدان جنگ با یکدیگر نبرد کردند و نشان دادند که از سواری تهی هستند.