گنجور

بخش ۴۶ - فرستادن امام علیه السلام محمد ابن انس

چو پور برادرش رادید شاه
که افتاد تنها میان سپاه
دمان از پی یاری اوسه مرد
زیاران روان سوی پیکار کرد
محمد یکی بود پور انس
ندیده به مردی چو او چشم کس
دگر زاده ی (بودجانه ) که بود
و اسد نام آن شیر با کبر و خود
دگر پارسی بنده یی از حسن
که آوردجو بود و لشگر شکن
مرآن بنده ی نامور پیش تاخت
ابر بدگهر تبحری تیغ آخت
دو ناوردجو رزمساز آمدند
درآن پهنه دو ترکتاز آمدند
بترسید شهزاده ی نامدار
به فرخ غلامش از آن نابکار
سبک با سنان در سواران فتاد
زمردان همی داد جان ها به باد
زسویی اسد گشت همدست اوی
ز سویی محمد یل نامجوی
به یکره مرآن چارتن همعنان
نهادند شمشیر در دشمنان
چو آن شیر مردان گشادند دست
به پانصد سوار اندر آمد شکست
شبث بدگهر مرد ناپاکرای
چو این دید زان چار رزم آزمای
گزین کرد پانصد سوار ازسپاه
دمان تاخت در دشت آوردگاه
بغرید وبر تبحری زد خروش
که ای ناسزا مرد تاریک هوش
توبا این سواران شمشیر زن
گریزان چرا گشتی از چار تن
بپیچان عنان با سپه بازگرد
که من یار باشم ترا درنبرد
دو تیره روان با سواری هزار
فکندند اسب از پی کارزار
برآن چار تن حمله کردند سخت
چو این دید شهزاده ی نیکبخت
برآورد یک نعره ی حیدری
برآهیخت شمشیر نام آوری
بزد بر سپاه شبث خویش را
همی خواست کشتن بد اندیش را
ز سویی غلام سرافراز شاه
دلیرانه بر تبحری بست راه
دو مرد دگر نیز با تیغ کین
پی یاری پور دارای دین
برفتند مردانه در پیش کار
شد از تیغشان بدخواه زار
زمین شد پر از کشته ی اسب و مرد
هوا گشت گردان زمینی زگرد
به شمشیر ونیزه غلام حسن (ع)
بکشت از سواران سه پنجاه تن
بدان شیر نیزار جنگ آوری
بزد نیزه عثمان بن تبحری
ز اسبش درافکند و شیر سیاه
پیاده در آمد به جنگ سپاه
سپر برسر آورد و تیغ آخته
بشد جنگ بدخواه را ساخته
اسد چون پیاده ز دورش بدید
بزد اسب و نزد دلاور رسید
بگفتش که بر باره ی خود نشین
پیاده روا نیست گشتن به کین
چو او خواست برباره گردد سوار
مرآن بدگهر لشکر نابکار
رسیدند و برهر دو تیغ آختند
جداشان ز یکدیگر انداختند
چو برخی اسد زان سواران بکشت
دمان تبحری نیزه ی کین به مشت
رسید و سنان زد به پهلوی اوی
بدانسان که بگذشت زانسوی اوی
یکی بدگهر پیش بنهاد گام
که بد زاده ی هاشم، ارزق به نام
سبک تیغ، یک زخم زد بر سرش
که از پا در افتاد جنگی برش
به خاک اندر آمد سرشیر مرد
تهی گشت ازو نیستان نبرد
وز آنسوی عبدالله نامدار
همی کرد با دشمنان کارزار
بسی زخم تیغ وسنان بر تنش
خلیده بسی تیر در جوشنش
زبس جست پیگار و افکند مرد
سپاه شبث را پراکنده کرد
بیامد دمان سوی یاران خویش
که بیند نبرد سواران خویش
اسد را بدید از جهان شسته دست
غلامش به زخم سنان گشته پست
به ارزق در آویخت آن نامدار
زدش تیغی اندر سرترک دار
که ترک وسر او بهم بردرید
دم تیغ بر زین توسن رسید
چو او کشته شد زان سر سروران
تن تبحری یافت زخمی گران
گریزان شد از پهنه با لشکرش
تفو برسر وترک شوم اخترش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو پور برادرش رادید شاه
که افتاد تنها میان سپاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه دید که پسر برادرش به تنهایی در میان سپاه قرار گرفته است، متوجه شد که در این وضعیت چگونه است.
دمان از پی یاری اوسه مرد
زیاران روان سوی پیکار کرد
هوش مصنوعی: در زمانی که یاری او را خواستند، مردان دلاور به سوی جنگ رفتند.
محمد یکی بود پور انس
ندیده به مردی چو او چشم کس
هوش مصنوعی: محمد موجودی یکتاست، و هیچ‌کس به قدرت و مردانگی او نمی‌تواند برسد.
دگر زاده ی (بودجانه ) که بود
و اسد نام آن شیر با کبر و خود
هوش مصنوعی: دیگر فرزند بودجان که او را شیر می‌نامند و به خاطر بزرگ‌منشی و خودبزرگ‌بینی‌اش به اسد شناخته می‌شود.
دگر پارسی بنده یی از حسن
که آوردجو بود و لشگر شکن
هوش مصنوعی: یک بنده دیگر از حسن وجود دارد که با زیبایی خود، دشمنان را شکست می‌دهد و در میدان جنگ نیرومند است.
مرآن بنده ی نامور پیش تاخت
ابر بدگهر تبحری تیغ آخت
هوش مصنوعی: این بنده‌ی مشهور با شجاعت و مهارت در برابر ابرهای بد و ناگوار ایستادگی می‌کند و تیغی آماده دارد.
دو ناوردجو رزمساز آمدند
درآن پهنه دو ترکتاز آمدند
هوش مصنوعی: دو جنگجوی دلیر و شجاع به میدان نبرد آمدند، مانند دو شیر نیرومند که وارد عرصه نبرد شده‌اند.
بترسید شهزاده ی نامدار
به فرخ غلامش از آن نابکار
هوش مصنوعی: شهزاده ی مشهور از اقدام ناپسند غلام فرخ، هراس دارد.
سبک با سنان در سواران فتاد
زمردان همی داد جان ها به باد
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، تیرهایی با قدرت و دقت بسیار به سواران پرتاب می‌شود و این امر جان‌های بسیاری را به خطر می‌اندازد.
زسویی اسد گشت همدست اوی
ز سویی محمد یل نامجوی
هوش مصنوعی: از یک طرف اسد (شیر) به همراه او شد و از طرف دیگر محمد، یل (جوانمرد) جستجوگر نام.
به یکره مرآن چارتن همعنان
نهادند شمشیر در دشمنان
هوش مصنوعی: در یک جمع، به همراه یکدیگر، شمشیرها را به سمت دشمنان نشانه گرفتند.
چو آن شیر مردان گشادند دست
به پانصد سوار اندر آمد شکست
هوش مصنوعی: وقتی آن دلیران، پا به میدان گذاشتند، با پانصد سوار به نبرد آمدند و شکست را به همراه آوردند.
شبث بدگهر مرد ناپاکرای
چو این دید زان چار رزم آزمای
هوش مصنوعی: شبث، مردی از نسل بد و دارای ویژگی‌های ناپسند، وقتی این صحنه را دید که چه نبردی در حال انجام است، به فکر فرو رفت.
گزین کرد پانصد سوار ازسپاه
دمان تاخت در دشت آوردگاه
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که پانصد سوار از میان سپاهیان انتخاب شدند و با شتاب به سمت دشت میدان نبرد حرکت کردند.
بغرید وبر تبحری زد خروش
که ای ناسزا مرد تاریک هوش
هوش مصنوعی: صدای زنگ‌زنی بلند شد و با قدرت فریاد زد که ای بی‌خود، ای مردی که تیره‌ذهنی.
توبا این سواران شمشیر زن
گریزان چرا گشتی از چار تن
هوش مصنوعی: چرا از چهار شخصیت بزرگ و شجاع فاصله گرفتی و از سواران جنگجو می‌هراسی؟
بپیچان عنان با سپه بازگرد
که من یار باشم ترا درنبرد
هوش مصنوعی: به تو بگو که می‌توانی از راه بازگردی و از نبرد دست بکشی، چون من در کنار تو خواهم بود و حامی‌ات می‌شوم.
دو تیره روان با سواری هزار
فکندند اسب از پی کارزار
هوش مصنوعی: دو سوار، هزار تیر به دو سمت پرتاب کردند و اسب‌ها را برای نبرد آماده کردند.
برآن چار تن حمله کردند سخت
چو این دید شهزاده ی نیکبخت
هوش مصنوعی: بر آن چهار نفر حمله کردند به شدت و وقتی شاهزاده نیکبخت این را دید، واکنش نشان داد.
برآورد یک نعره ی حیدری
برآهیخت شمشیر نام آوری
هوش مصنوعی: با صدای بلند و شجاعانه‌ای که همانند نعره‌ای از حیدر است، شمشیری که به نام و آوازه‌اش شناخته شده، به کار گرفته شد.
بزد بر سپاه شبث خویش را
همی خواست کشتن بد اندیش را
هوش مصنوعی: او به سپاه شبث حمله کرد و خواست که دشمن بداندیش را بکشد.
ز سویی غلام سرافراز شاه
دلیرانه بر تبحری بست راه
هوش مصنوعی: از طرفی، برده‌ای با قامت راست، شجاعانه هنری را در پیش گرفت.
دو مرد دگر نیز با تیغ کین
پی یاری پور دارای دین
هوش مصنوعی: دو مرد دیگر هم با شمشیرهای انتقام به کمک پسر دلیر دین آمده‌اند.
برفتند مردانه در پیش کار
شد از تیغشان بدخواه زار
هوش مصنوعی: مردان با شجاعت به میدان رفتند و به خاطر شمشیرهایشان، دشمنان به شدت نابود شدند.
زمین شد پر از کشته ی اسب و مرد
هوا گشت گردان زمینی زگرد
هوش مصنوعی: زمین پر از کشته‌های اسب و انسان شده و آسمان گرداگرد زمین را در بر گرفته است.
به شمشیر ونیزه غلام حسن (ع)
بکشت از سواران سه پنجاه تن
هوش مصنوعی: غلام حسن (ع) با شمشیر و نیزه، از میان سواران، سه پنجاه نفر را کشت.
بدان شیر نیزار جنگ آوری
بزد نیزه عثمان بن تبحری
هوش مصنوعی: بدان که در دشت و جنگل همواره شجاعتی وجود دارد، همانند شیر، و مانند جنگجویی که در نبردها با نیزه‌ای مشابه به نیزه عثمان بن تبحری به میدان می‌آید.
ز اسبش درافکند و شیر سیاه
پیاده در آمد به جنگ سپاه
هوش مصنوعی: سوارکار از اسبش پیاده شد و به میدان جنگ با سپاه، مبارزانه به پیشرفت شیر سیاه پرداخت.
سپر برسر آورد و تیغ آخته
بشد جنگ بدخواه را ساخته
هوش مصنوعی: شخصی برای مقابله با دشمنانش آماده شده است؛ او کلاهخود بر سر گذاشته و شمشیرش را کشیده است تا به جنگ با بدخواهان بپردازد.
اسد چون پیاده ز دورش بدید
بزد اسب و نزد دلاور رسید
هوش مصنوعی: یک شیر هنگامی که از دور پیاده‌ای را دید، به تندی اسب را رانده و به دلیران نزدیک شد.
بگفتش که بر باره ی خود نشین
پیاده روا نیست گشتن به کین
هوش مصنوعی: به او گفت که بر روی خود بنشین، زیرا پیاده رفتن در چنین وضعیت دشواری مناسب نیست.
چو او خواست برباره گردد سوار
مرآن بدگهر لشکر نابکار
هوش مصنوعی: زمانی که او تصمیم گرفت سوار بر اسب شود، بر سرتاسر آن لشکر بی‌خیر و شر ناپاک قرار گرفت.
رسیدند و برهر دو تیغ آختند
جداشان ز یکدیگر انداختند
هوش مصنوعی: آنها به هم برخورد کردند و هر کدام شمشیری را به سمت دیگری نشانه رفتند و اینگونه آن دو را از یکدیگر جدا کردند.
چو برخی اسد زان سواران بکشت
دمان تبحری نیزه ی کین به مشت
هوش مصنوعی: چون عده‌ای از سواران را مثل شیر به قتل رساند، در همان لحظه نیرویی را که برای انتقام در دست داشت، به نمایش گذاشت.
رسید و سنان زد به پهلوی اوی
بدانسان که بگذشت زانسوی اوی
هوش مصنوعی: او به او رسید و با سنان، ضربه‌ای به پهلوی او زد، به‌طوری‌که دیگر نتوانست از آن طرف بگذرد.
یکی بدگهر پیش بنهاد گام
که بد زاده ی هاشم، ارزق به نام
هوش مصنوعی: یک شخص با ریشه‌ی ناپسند قدمی جلو گذاشت و گفت که من فرزند هاشم هستم و به خاطرِ نامِ نیکو درآمدی پیدا کرده‌ام.
سبک تیغ، یک زخم زد بر سرش
که از پا در افتاد جنگی برش
هوش مصنوعی: با یک ضربه از تیغ، بر سرش زخمی زد که باعث شد در میدان جنگ به زمین بیفتد.
به خاک اندر آمد سرشیر مرد
تهی گشت ازو نیستان نبرد
هوش مصنوعی: در زیر به زمین افتاد و توانش را از دست داد، دیگر نتوانست در میدان نبرد شرکت کند.
وز آنسوی عبدالله نامدار
همی کرد با دشمنان کارزار
هوش مصنوعی: عبدالله نامی مشهور و معروف با دشمنانش در حال جنگ و نبرد است.
بسی زخم تیغ وسنان بر تنش
خلیده بسی تیر در جوشنش
هوش مصنوعی: او زخم‌های زیادی از شمشیر و نیزه در بدن دارد و تیرهای بسیاری هم در زره‌اش گیر کرده‌اند.
زبس جست پیگار و افکند مرد
سپاه شبث را پراکنده کرد
هوش مصنوعی: به شدت به جستجوی هدف پرداخت و مردان سپاه شبث را متفرق کرد.
بیامد دمان سوی یاران خویش
که بیند نبرد سواران خویش
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسید که او به سوی دوستانش آمد تا مبارزه سواران خود را ببیند.
اسد را بدید از جهان شسته دست
غلامش به زخم سنان گشته پست
هوش مصنوعی: یک شیر را دید که از دنیا جدا شده و دست خدمتگزارش به زخم دندان‌ها پایین آمده و خفیف شده است.
به ارزق در آویخت آن نامدار
زدش تیغی اندر سرترک دار
هوش مصنوعی: آن فرد معروف به ارزق حمله کرد و با تیغی که در دست داشت، ضربه‌ای به سر ترک زد.
که ترک وسر او بهم بردرید
دم تیغ بر زین توسن رسید
هوش مصنوعی: با ضربه‌ی تیغ بر زین اسب، موهای او را به هم ریختم و از هم گسستم.
چو او کشته شد زان سر سروران
تن تبحری یافت زخمی گران
هوش مصنوعی: زمانی که او به دلیل آن مقام و موقعیتش کشته شد، بدن سروران زخم‌های عمیق و خطرناکی برداشت.
گریزان شد از پهنه با لشکرش
تفو برسر وترک شوم اخترش
هوش مصنوعی: او با لشکرش از میدان فرار کرد و بر ستاره شومش نفرین فرستاد.