گنجور

بخش ۳۹ - در خاتمه کار اصحاب امام و آغاز شهادت جوانان بنی هاشم وستایش آن بزرگواران

چو شد غارب ترک سوی بهشت
دگر نامداران فرخ سرشت
تناتن به رزم سپه تاختند
روان برخی جان شه ساختند
بجز هاشمی زاده گان کس نماند
که یارد به بدخواه شه تیغ راند
به نام سرافراز خویشان شاه
برافراشت چتر شهادت به ماه
چه نام آوران هر یکی یادگار
به گوهر زبو طالب نامدار
یکایک نهنگ محیط یلی
به نام آوری یادگار علی (ع)
چو مردان ز شه دست برداشتند
به سر تیغ را تاج انگاشتند
نه دیده کمی پشتشان روز جنگ
نه آوردشان جسته غژمان پلنگ
یکایک ز نیزه سرافرازتر
ز شمشیر بران سراندازتر
همه آتش کشت بدگوهران
همه آفت جان جنگ آوران
همه بر کشیده سراز نه سپهر
زده پشت پا بر به دیهیم مهر
همه سر سپرده به دارای دین
به جان باختن بر زده آستین
نخست آنکه زین دوده ساز نبرد
بپوشید و آغاز پیکار کرد
جوانی بد آزاده و نامور
که بودش سپهدار مسلم پدر
بدش نام عبدالله نامجوی
پدر وار برزد بر ویال اوی
نیا شیر حق بودش از سوی مام
که حیدرش خواندی رقیه به نام
چو خال سرافراز را نامدار
نگه کرد در پهنه ی کارزار
به مردانه رگ خونش آمد به جوش
برآورد مانند تندر خروش
سراپا یکی تیغ خونریز شد
به آهنگ مرد افکنی تیز شد
بپوشید خفتان و بر ره نورد
بیفکند برگستوان نبرد
بیاویخت تیغ سرانداز را
زجا کند رمح سرافراز را
چنان چرمه در تاخت زی شاهدین
فرود آمد وبوسه زد بر زمین
به پوزش بدو گفت کای شهریار
یکی دیده بگشا بدین کارزار
غلامان خود را ببین تن به تن
به پیکر در آورده از خون کفن
همه سر بریده فتاده به خاک
براو جوشن از تیغ کین چاک چاک
همه جان سپرده به جان آفرین
زده تخت بر بارگاه برین
نبود این چنین رای و پیمان ما
که مانیم بر جای و یاران ما
بتازند توسن به آوردگاه
نمایند جان برخی جان شاه
چو جستند پیشی به فرمان تو
کنون نوبت آمد به خویشان تو
همه دوده را در دل این آرزوست
که جان را ببازند در راه دوست
در آغازشان گر نشد بخت یار
درانجام این آرزوشان برآر
یکی زان سرافراز مردان منم
کزین آرزو رفته توش از تنم
که چون باب خود مسلم نامدار
کنم جان خود برخی شهریار
جهان بین مسلم به راه من است
به دیدار من چشم او روشن است
دو تن را تو مپسند درانتظار
مرا بخش دستوری کارزار
به فرزند خواهر چو شه بنگریست
ز مسلم بسی یاد کرد و گریست
فرستاد برجان پاکش درود
به زاری پس آنگه بدین سان سرود
که ای نام گستر سپهدار من
کجایی که بینی دراین انجمن
سپه کشته گردیده شه بی پناه
غو کوس بر پا ز ناوردگاه
هراسان دل بانوان حرم
همه دوده ی هاشم از غم دژم
جوان پور خود را ببینی چنین
زده پوش و آورده یکران به زین
پی رخصت جنگ با بدسگال
به پوزش برمن غم آورده یال
کجایی که دشمن شکاری کنی
پسر را درین رزم یاری کنی
فراق تو جانا مرابس نبود
که پور تو خواهد برآن برفزود
چگونه فرستمش سوی نبرد
کسی جان خود را زتن دور کرد؟
همی گفت و می ریخت ازدیده خون
همی کرد نفرین به بدخواه دون
پس از گریه ناچار آن شهریار
بدو داد دستوری کارزار
به هاشم نژادان رسید آگهی
که خواهد شد از باغ سرو سهی
به گردش یکی انجمن ساختند
یکی مویه از نو بپرداختند
که ای بی پدر پورسالارراد
جوانمرگ مسلم نرفته زیاد
تو زان صفدری پیش ما یادگار
بماند تا کند دوده ات کارزار
جوان گفت ازمن بدارید دست
مرابا شما هست آخر نشست
چو باب نکو نام آزاده جان
مرا رفته گیرید نیز از جهان
چو ما را سرانجام جز مرگ نیست
پس و پیش رفتن درین ره یکی است
بگفت این و فرمود بدرود شان
شکیب از غم خود بیفرودشان
به زین تکاور سپس برنشست
یکی نیزه چون مار پیچان به دست
بیامد برافروخته رخ چو ماه
درخشان به سر برش رومی کلاه
تو گفتی که بهرام با تیغ و خود
به زیر اندر آمد ز چرخ کبود
به زیر اندرش باره ای همچو کوه
که از پویه ی آن زمین بد ستوه
برابر چو شد با سپاه گشن
بزد بر زمین نیزه ی خویشتن
هژبر دلاور بغرید سخت
که ای بد منش لشگر تیره بخت
چنین تندی و جنگ و پرخاش چیست
گمانتان که پاینده خواهیم زیست
هم ایدون شما را دم تیغ من
کشاند به مهمانی اهرمن
منم پور دخت علی ولی (ع)
منم شرزه شیر کنام یلی
منم هاشمی زاده ی نامدار
که مادر نزاید به ازمن سوار
مرا خال پور شه اولیاست
ابو طالب راد فرخ نیاست
نهم زین پی جنگ چون بر ستور
فراوان پدر کو بگرید به پور
دلاورترین مرد در کار زار
بود پیش من کودک نی سوار
دم تیغ من دستیار قضاست
سر نیزه دندان مار قضاست
بگفت این و، زد برسپاه گران
شد آسیمه زو جان جنگ آوران
زمانی به شمشیر سرها ربود
زمانی به نیز نبرد آزمود
همی کشت از چپ همی زدبه راست
همی تن فکند وهمی جان بکاست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شد غارب ترک سوی بهشت
دگر نامداران فرخ سرشت
هوش مصنوعی: هنگامی که شخصی به سمت بهشت می‌رود، کسانی که نیکو سرشت هستند نیز به او می‌پیوندند.
تناتن به رزم سپه تاختند
روان برخی جان شه ساختند
هوش مصنوعی: بسیاری از جنگجویان به میدان جنگ آمدند و برخی از آنها جان خود را فدای نیک‌خواهی و روحیه شجاعت کردند.
بجز هاشمی زاده گان کس نماند
که یارد به بدخواه شه تیغ راند
هوش مصنوعی: جز هاشمی‌ها، کسی نیست که در برابر دشمنان شاه شمشیر به دست گیرد.
به نام سرافراز خویشان شاه
برافراشت چتر شهادت به ماه
هوش مصنوعی: برای بزرگداشت خانواده‌ی سرافراز شاه، چتر شهادت را به‌سان ماه برافراشت.
چه نام آوران هر یکی یادگار
به گوهر زبو طالب نامدار
هوش مصنوعی: هر یک از این نام‌آوران، یادگاری ارزشمند به جا گذاشته‌اند که نمونه‌ای درخشان از کمالات و ویژگی‌های برجسته ایشان است.
یکایک نهنگ محیط یلی
به نام آوری یادگار علی (ع)
هوش مصنوعی: در هر یک از مکان‌ها و محیط‌ها، نهنگ‌هایی وجود دارند که به بزرگی و قدرت مشهورند و در واقع به یادگار شخصیت بزرگ و پرآوازه‌ای به نام علی (ع) شناخته می‌شوند.
چو مردان ز شه دست برداشتند
به سر تیغ را تاج انگاشتند
هوش مصنوعی: وقتی مردان از پادشاهی دست برداشتند، تاج را بر نوک شمشیر گذاشتند.
نه دیده کمی پشتشان روز جنگ
نه آوردشان جسته غژمان پلنگ
هوش مصنوعی: در روز جنگ، نه دیدند که کمی از عقب برگردند و نه اینکه مانند پلنگ با جهش به جلو آمده‌اند.
یکایک ز نیزه سرافرازتر
ز شمشیر بران سراندازتر
هوش مصنوعی: هر کدام از نیزه‌ها از شمشیر برتر و آماده‌تر هستند.
همه آتش کشت بدگوهران
همه آفت جان جنگ آوران
هوش مصنوعی: همه آتش‌ها به خاطر آزار بدگهران است و این آزار موجب خطر برای جان جنگجویان می‌شود.
همه بر کشیده سراز نه سپهر
زده پشت پا بر به دیهیم مهر
هوش مصنوعی: همه جمع شده‌اند تا به آسمان نگاهی بیندازند، در حالی که با بی‌اعتنایی بر تاج مهر تأکید می‌کنند و آن را نادیده می‌گیرند.
همه سر سپرده به دارای دین
به جان باختن بر زده آستین
هوش مصنوعی: همه به دین و اعتقادات خود وفادارند و برای دفاع از آن حاضرند جان خود را فدای این باورها کنند.
نخست آنکه زین دوده ساز نبرد
بپوشید و آغاز پیکار کرد
هوش مصنوعی: اولین کسی که از این خانواده به میدان رفت و در جنگ شرکت کرد، خود را آماده کرد و برای آغاز نبرد پیش قدم شد.
جوانی بد آزاده و نامور
که بودش سپهدار مسلم پدر
هوش مصنوعی: جوانی آزاد و مشهور وجود داشت که پدرش، سپهدار مسلم بود.
بدش نام عبدالله نامجوی
پدر وار برزد بر ویال اوی
هوش مصنوعی: بدی به عبدالله نامجو نسبت داده می‌شود، پدرش نیز بر او خشمگین شده است.
نیا شیر حق بودش از سوی مام
که حیدرش خواندی رقیه به نام
هوش مصنوعی: شیر حق، یعنی علی (ع)، از طرف خداوند به دنیا آمده و تو او را به نام حیدر می‌نامی، پسری که رقیه نامیده می‌شود.
چو خال سرافراز را نامدار
نگه کرد در پهنه ی کارزار
هوش مصنوعی: همان‌طور که خال زیبا و برجسته‌ای در چهره، جلب توجه می‌کند و نامی‌ و اعتبار خاصی دارد، در میدان نبرد نیز کسانی که شجاعت و دلیری خود را نشان می‌دهند، در یادها و دل‌ها ماندگار می‌شوند.
به مردانه رگ خونش آمد به جوش
برآورد مانند تندر خروش
هوش مصنوعی: خون در رگ‌هایش به شدت به جوش آمد و مانند رعد و برق فریاد زد.
سراپا یکی تیغ خونریز شد
به آهنگ مرد افکنی تیز شد
هوش مصنوعی: تمام وجودش تبدیل به یک تیغ تیز و خونریز شده است و با نیتی قدرت‌نمایی و کشتن به حرکت درآمده است.
بپوشید خفتان و بر ره نورد
بیفکند برگستوان نبرد
هوش مصنوعی: لباس رزم خود را بپوشید و بر راه مبارز شجاع خاک و غبار نبرد بریزید.
بیاویخت تیغ سرانداز را
زجا کند رمح سرافراز را
هوش مصنوعی: به میدان جنگ بیایید و با قدرت و شجاعت، شمشیر برنده را به دست بگیرید و نیزه‌ای با افتخار را به کار گیرید.
چنان چرمه در تاخت زی شاهدین
فرود آمد وبوسه زد بر زمین
هوش مصنوعی: چنان بود که اسب به سرعت به سمت شاهدان پیش رفت و او بر زمین بوسه زد.
به پوزش بدو گفت کای شهریار
یکی دیده بگشا بدین کارزار
هوش مصنوعی: به او گفت: ای پادشاه، لطفاً یک بار به این میدان نبرد نگاه کن و ببین چه خبر است.
غلامان خود را ببین تن به تن
به پیکر در آورده از خون کفن
هوش مصنوعی: بنگر که خدمتگزارانت چگونه یک به یک به شکل انسان از خون جانشان لباس پوشیده‌اند.
همه سر بریده فتاده به خاک
براو جوشن از تیغ کین چاک چاک
هوش مصنوعی: همه سرها به خاک افتاده و بر او زره‌ای پاره پاره به خاطر تیغ انتقام وجود دارد.
همه جان سپرده به جان آفرین
زده تخت بر بارگاه برین
هوش مصنوعی: همه جان‌داران، جان خود را به خالق هستی سپرده‌اند و بر روی تختی در اوج و بلندای شکوهمند نشسته‌اند.
نبود این چنین رای و پیمان ما
که مانیم بر جای و یاران ما
هوش مصنوعی: اگر ما اینطور فکر و عهد نمی‌کردیم، هرگز نمی‌توانستیم در کنار یکدیگر بایستیم و دوستان‌مان را ترک نکنیم.
بتازند توسن به آوردگاه
نمایند جان برخی جان شاه
هوش مصنوعی: اسب‌های تندرو به میدان جنگ می‌شتابند و جان برخی افراد را به جان شاه تقدیم می‌کنند.
چو جستند پیشی به فرمان تو
کنون نوبت آمد به خویشان تو
هوش مصنوعی: همان‌طور که دیگران به فرمان تو پیشی گرفتند، اکنون نوبت این است که به خانواده‌ات توجه کنی.
همه دوده را در دل این آرزوست
که جان را ببازند در راه دوست
هوش مصنوعی: همه افراد به طور واقعی آرزو دارند که جان خود را در راه عشق و دوستی فدا کنند.
در آغازشان گر نشد بخت یار
درانجام این آرزوشان برآر
هوش مصنوعی: اگر در آغاز کار آنها، خوش‌شانسی همراهی نکرد، در پایان، آرزوهایشان محقق خواهد شد.
یکی زان سرافراز مردان منم
کزین آرزو رفته توش از تنم
هوش مصنوعی: من یکی از آن مردان بلندمرتبه هستم که به خاطر این آرزو، نیرو و قدرت از وجودم رفته است.
که چون باب خود مسلم نامدار
کنم جان خود برخی شهریار
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به محبوبم بگویم که من چگونه خود را به او معرفی کنم و برای نشان دادن عظمت خود تا چه‌حد تلاش کنم، جانم را به خطر می‌اندازم تا او را به شناخت شایسته‌اش برسانم.
جهان بین مسلم به راه من است
به دیدار من چشم او روشن است
هوش مصنوعی: جهان برای مسلم به وسیله‌ی من روشن است و دیدار من برای او مایه‌ی روشنی چشم‌هاست.
دو تن را تو مپسند درانتظار
مرا بخش دستوری کارزار
هوش مصنوعی: دو نفر را در زندگی خود انتخاب نکن، بلکه به من که منتظرم ارجحیت بده و در تصمیم‌گیری‌ها به من توجه کن.
به فرزند خواهر چو شه بنگریست
ز مسلم بسی یاد کرد و گریست
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه به فرزند خواهرش نگاه کرد، یاد مسلمین بر او چیره شد و اشکش جاری شد.
فرستاد برجان پاکش درود
به زاری پس آنگه بدین سان سرود
هوش مصنوعی: سلام و درود فرستاد به جان پاک او با حالتی از دل‌تنگی، سپس در این حالت شعری سرود.
که ای نام گستر سپهدار من
کجایی که بینی دراین انجمن
هوش مصنوعی: ای پرچمدار من که نامت شنیده شده، کجایی؟ می‌خواهی ببینی در این جمع چه خبر است؟
سپه کشته گردیده شه بی پناه
غو کوس بر پا ز ناوردگاه
هوش مصنوعی: سربازان کشته شده‌اند و پادشاه بی‌پناه است، اکنون صدای طبل جنگ به گوش می‌رسد و نبرد در پیش است.
هراسان دل بانوان حرم
همه دوده ی هاشم از غم دژم
هوش مصنوعی: دل‌های بانوان حرم به شدت نگران و ترسان هستند، همه آن‌ها از درد و غم مربوط به خانواده هاشم رنج می‌برند.
جوان پور خود را ببینی چنین
زده پوش و آورده یکران به زین
هوش مصنوعی: اگر جوانی را ببینی که به خوبی آراسته و لباس زیبایی به تن دارد، همچون اسب زین شده‌ای که آماده مسابقه است، نشان از توجه و تلاش او دارد.
پی رخصت جنگ با بدسگال
به پوزش برمن غم آورده یال
هوش مصنوعی: در این متن به نظر می‌رسد که گوینده به دلیل درخواست اجازه برای جنگ با فردی بدخواه، احساس ناراحتی کرده و نسبت به وضعیت خود ابراز نگران می‌کند. او با ذکر غم و اندوهش، از احوال خودش و دشواری‌هایی که با آن مواجه است، صحبت می‌کند.
کجایی که دشمن شکاری کنی
پسر را درین رزم یاری کنی
هوش مصنوعی: کجایی که بتوانی به پسر کمک کنی تا در این نبرد به دشمن حمله کند؟
فراق تو جانا مرابس نبود
که پور تو خواهد برآن برفزود
هوش مصنوعی: فراق و جدایی تو، عزیزم، برای من قابل تحمل نیست؛ زیرا فرزندت بر این جدایی خواهد افزود و آن را شدیدتر می‌کند.
چگونه فرستمش سوی نبرد
کسی جان خود را زتن دور کرد؟
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم او را به جنگ بفرستم در حالی‌که کسی جان خود را از بدن جدا کرده است؟
همی گفت و می ریخت ازدیده خون
همی کرد نفرین به بدخواه دون
هوش مصنوعی: او مدام سخن می‌گفت و اشک‌ها از چشمانش می‌ریخت، در عین حال نفرین می‌کرد به کسانی که بدخواه او بودند و از روحیه‌ای پست برخوردار بودند.
پس از گریه ناچار آن شهریار
بدو داد دستوری کارزار
هوش مصنوعی: بعد از گریه، آن پادشاه ناچار دستوری برای جنگ داد.
به هاشم نژادان رسید آگهی
که خواهد شد از باغ سرو سهی
هوش مصنوعی: به هاشم نژادان خبری رسید که از باغ سرو بلند، چیزی رخ خواهد داد.
به گردش یکی انجمن ساختند
یکی مویه از نو بپرداختند
هوش مصنوعی: برای همیشگی دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند دوباره درباره‌ی چیزی غم‌انگیز صحبت کنند.
که ای بی پدر پورسالارراد
جوانمرگ مسلم نرفته زیاد
هوش مصنوعی: ای بی‌کس، تو فرزند پورسالار، جوانی که همچون مسلمانان به سرانجام نرسیده‌ای.
تو زان صفدری پیش ما یادگار
بماند تا کند دوده ات کارزار
هوش مصنوعی: تو به خاطر آن صفدی که در پیش ما هستی، به یادگار بمان تا نسل تو در نبردها پیروز شود.
جوان گفت ازمن بدارید دست
مرابا شما هست آخر نشست
هوش مصنوعی: جوان گفت: دستم را از خودتان دور کنید، زیرا در نهایت من با شما نشسته‌ام.
چو باب نکو نام آزاده جان
مرا رفته گیرید نیز از جهان
هوش مصنوعی: وقتی که نام خوبان و آزاده‌ها را می‌برم، جانم از دنیای بی‌خبران جدا می‌شود.
چو ما را سرانجام جز مرگ نیست
پس و پیش رفتن درین ره یکی است
هوش مصنوعی: زندگی ما در نهایت به مرگ می‌انجامد، بنابراین حرکت در این مسیر، چه به جلو و چه به عقب، نتیجه‌ای یکسان دارد.
بگفت این و فرمود بدرود شان
شکیب از غم خود بیفرودشان
هوش مصنوعی: او این را گفت و دستور داد تا به دوستانش خداحافظی کنند. شکیب از غم خود به شدت کاهش یافت و دیگر غمگین نبود.
به زین تکاور سپس برنشست
یکی نیزه چون مار پیچان به دست
هوش مصنوعی: سپس مردی شجاع و دلیر بر زین سوار شد و نیزه‌ای در دست گرفت که مانند مار به دور خود می‌پیچید.
بیامد برافروخته رخ چو ماه
درخشان به سر برش رومی کلاه
هوش مصنوعی: سروی با چهره‌ای درخشان و زیبا مانند ماه، با کلاهی به سر، وارد شد.
تو گفتی که بهرام با تیغ و خود
به زیر اندر آمد ز چرخ کبود
هوش مصنوعی: تو گفتی که بهرام با شمشیرش به زیر آمد و به زمین افتاد در زیر آسمان آبی.
به زیر اندرش باره ای همچو کوه
که از پویه ی آن زمین بد ستوه
هوش مصنوعی: زیر فشار او، باری به سنگینی کوه وجود دارد که زمین از حرکت و تکان آن به زحمت افتاده است.
برابر چو شد با سپاه گشن
بزد بر زمین نیزه ی خویشتن
هوش مصنوعی: وقتی که او برابر با لشکر گرسنه قرار گرفت، نیزه‌اش را به زمین زد.
هژبر دلاور بغرید سخت
که ای بد منش لشگر تیره بخت
هوش مصنوعی: هژبر، دلاور، با صدای بلندی فریاد می‌زند و به دشمنان بدذات می‌گوید که لشکرشان بدشانس و شوم است.
چنین تندی و جنگ و پرخاش چیست
گمانتان که پاینده خواهیم زیست
هوش مصنوعی: این چه رفتاری است که این‌گونه تند و پرخاشگرانه انجام می‌دهید؟ آیا فکر می‌کنید که ما همیشه در این دنیا خواهیم ماند؟
هم ایدون شما را دم تیغ من
کشاند به مهمانی اهرمن
هوش مصنوعی: شما به طوری به سوی من آمدید که گویی در دام خطر آمده‌اید و به مهمانی موجودی خطرناک و شرور دعوت شده‌اید.
منم پور دخت علی ولی (ع)
منم شرزه شیر کنام یلی
هوش مصنوعی: من فرزند دختر علی (ع) هستم و مانند شیر جوانی قوی و نیرومند هستم.
منم هاشمی زاده ی نامدار
که مادر نزاید به ازمن سوار
هوش مصنوعی: من هاشمی زاده‌ای معروف هستم که مادر نمی‌تواند کسی بهتر از من به دنیا بیاورد.
مرا خال پور شه اولیاست
ابو طالب راد فرخ نیاست
هوش مصنوعی: من سعادتمندانه از خال مقدس ابو طالب، پسر شه اولیاء، بهره‌مند هستم.
نهم زین پی جنگ چون بر ستور
فراوان پدر کو بگرید به پور
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده به جنگ و نبرد اشاره می‌کند و اینکه او بر اسب‌هایی که در این مسیر بسیار زیادی هستند سوار می‌شود. همچنین به پدرش اشاره می‌کند که در این وضعیت به خاطر فرزندش ناراحت و گریان است.
دلاورترین مرد در کار زار
بود پیش من کودک نی سوار
هوش مصنوعی: شجاع‌ترین مرد در میدان جنگ مقابل من، مانند کودکانی بود که بر روی نی‌نشسته‌اند.
دم تیغ من دستیار قضاست
سر نیزه دندان مار قضاست
هوش مصنوعی: تیغ من به شدت برنده است و مانند دست قضا عمل می‌کند، همچنین نوک نیزه‌ام به اندازه دندانی شبیه مار، خطرناک و کشنده است.
بگفت این و، زد برسپاه گران
شد آسیمه زو جان جنگ آوران
هوش مصنوعی: او این را گفت و به جمعیتی بزرگ حمله کرد، به طوری که جان جنگاوران به شدت ترسانده شد.
زمانی به شمشیر سرها ربود
زمانی به نیز نبرد آزمود
هوش مصنوعی: در گذشته، در یک دوره با شمشیر سرها را قطع می‌کرد و در دوره‌ای دیگر، با نیزه به جنگ و مبارزه می‌پرداخت.
همی کشت از چپ همی زدبه راست
همی تن فکند وهمی جان بکاست
هوش مصنوعی: او به طور مداوم از سمت چپ ضربه می‌زند و از سمت راست می‌کشد، در حالی که بدنش را به زمین می‌زند و جانش را تلف می‌کند.