گنجور

بخش ۲۵ - ذکرشهادت جناب هلال ابن نافع علیه السلام

به بست ازپی جنگ با کوفیان
هلال ابن نافع- کمر بر میان
هلالی به سیمای بدر تمام
نزاده چو او پوری از هیچ مام
هلالی نه خورشید رخشنده ای
به آوردگه شیر درنده ای
به مردانگی آن یل پاکرای
بدی دست پرورد شیر خدای
خدنگ افکنی همچو آن پاکزاد
نبود از دلیران تازی نژاد
به فرمان شاهنشه دین هلال
دمان سوی میدان بیا فراخت بال
به لشکر چو رعد از بر کوهسار
خروشید و فرمود آن نامدار
هلال است اگر چه مرانام پاک
چو بدرم به چرخ یلی تابناک
به جانم زعشق حسین است شور
بودرزم وسوگم به از بزم وسور
چو گفت این برانگیخت اسب یلی
بزد بر سپه نیزه ی پر دلی
یکی هم به نزد آمدش قیس نام
زره نارسیده بدو چند گام
دلاور خدنگی به زه برنهاد
سپر برسر آورد آن بد نهاد
رها گشت پیکان ز شست سوار
گذشت از سپر ناوک آبدار
گذر کرد از پشت ناپاکخوی
به خاک زمین رفت تا سرو فرو
پس آنگاه بارید تیرازکمان
بدان قوم زشت اختر بدگمان
درآن تیر باران یل تیغ زن
ز لشکر بیانداخت هفتاد تن
چو رفت آنچه بود از خدنگش به کار
کشید ازمیان تیغ دشمن شکار
فراوان از آن کینه گستر سپاه
بیافکند برخاک آوردگاه
چو از رزم او لشکر آمد ستوه
بدو ناگهان تاختند آن گروه
گرفتند گردش کران تا کران
زدندش به تن زخم های گران
سرانجام کردند خیل شریر
به فرمان او را اسیر
ببردندش آن جوق اهریمنا
شکسته دو بازوی و خسته تنا
کشان سوی پر کین سپهدار خویش
چو دیدش – به خشم آمد آن زشت کیش
بفرمود تا بر گرفتند سر
به شمشیرش از پیکر نامور
به مینو روانش برآسود شاد
فراوان درودش زدادار باد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به بست ازپی جنگ با کوفیان
هلال ابن نافع- کمر بر میان
هوش مصنوعی: هلال ابن نافع برای نبرد با کوفیان آماده می‌شود و کمر خود را محکم کرده است.
هلالی به سیمای بدر تمام
نزاده چو او پوری از هیچ مام
هوش مصنوعی: هلالی به زیبایی ماه کامل نرسیده و همچون او بانوی کاملی از هیچ یک نیافته است.
هلالی نه خورشید رخشنده ای
به آوردگه شیر درنده ای
هوش مصنوعی: هلالی نه، قدرت و درخشندگی خورشید را ندارد، بلکه در برابر یک شیر قدرتمند و خطرناک قرار دارد.
به مردانگی آن یل پاکرای
بدی دست پرورد شیر خدای
هوش مصنوعی: بخاطر شجاعت و دلیری آن جنگجوی نیکوکار که در دامان شیر خدا تربیت شده است.
خدنگ افکنی همچو آن پاکزاد
نبود از دلیران تازی نژاد
هوش مصنوعی: پرتاب تیر و کمان مانند آن جوان پاک و نیکو نبود که از دلیران عرب‌زاده باشد.
به فرمان شاهنشه دین هلال
دمان سوی میدان بیا فراخت بال
هوش مصنوعی: به دستور شاهنشاه، در صبحگاه هلالی، به سمت میدان بیا و بال‌هایت را باز کن.
به لشکر چو رعد از بر کوهسار
خروشید و فرمود آن نامدار
هوش مصنوعی: لشکر مانند رعد و برق از دل کوه‌ها به صدا درآمد و آن فرمانده معروف دستور داد.
هلال است اگر چه مرانام پاک
چو بدرم به چرخ یلی تابناک
هوش مصنوعی: هرچند من مانند یک هلال کم نور هستم، اما نام و شخصیت من همچون ماه پر نور در آسمان روشن است.
به جانم زعشق حسین است شور
بودرزم وسوگم به از بزم وسور
هوش مصنوعی: عشق به حسین در جانم به قدری شدت دارد که شور و شوقم در عرصه‌ی جنگ و عزاداری بیش از شادی و خوشی در مهمانی‌هاست.
چو گفت این برانگیخت اسب یلی
بزد بر سپه نیزه ی پر دلی
هوش مصنوعی: وقتی این را گفت، اسب بزرگی را به حرکت درآورد و بر روی سپاه، نیزه‌ای با شجاعت فرود آورد.
یکی هم به نزد آمدش قیس نام
زره نارسیده بدو چند گام
هوش مصنوعی: مردی به قیس نزدیک شد، زره‌ای به تن نداشت و چند قدمی به سوی او آمد.
دلاور خدنگی به زه برنهاد
سپر برسر آورد آن بد نهاد
هوش مصنوعی: یک دلیر جوان با تیر و کمان آماده نبرد شد و سپر را بر سر نهاد تا از خود دفاع کند.
رها گشت پیکان ز شست سوار
گذشت از سپر ناوک آبدار
هوش مصنوعی: پیکانی که از دست سوار رها شده، با سرعت از سپر تیر با طراوت عبور کرد.
گذر کرد از پشت ناپاکخوی
به خاک زمین رفت تا سرو فرو
هوش مصنوعی: از کنار شخصی با ویژگی‌های ناخوشایند گذشت و به خاک زمین رفت تا به آرامش و زیبایی برسد.
پس آنگاه بارید تیرازکمان
بدان قوم زشت اختر بدگمان
هوش مصنوعی: پس از آن، باران تیرهایی همچون کمان بر سر آن قوم بدشگون و بدبین نازل شد.
درآن تیر باران یل تیغ زن
ز لشکر بیانداخت هفتاد تن
هوش مصنوعی: در آن زمان که حمله‌ای سخت و بی‌رحمانه رخ داد، جنگجوی شجاعی از طرف لشکر، با قدرت و مهارت خود، هفتاد نفر را به زمین انداخت.
چو رفت آنچه بود از خدنگش به کار
کشید ازمیان تیغ دشمن شکار
هوش مصنوعی: وقتی آن چیزی که بود از تیرش دور شد، از وسط تیغ دشمن شکار کرد.
فراوان از آن کینه گستر سپاه
بیافکند برخاک آوردگاه
هوش مصنوعی: بسیاری از دشمنان کینه‌توز، در میدان نبرد بر روی زمین ریخته شدند.
چو از رزم او لشکر آمد ستوه
بدو ناگهان تاختند آن گروه
هوش مصنوعی: وقتی که سربازان از جنگ خسته و ناامید شدند، ناگهان گروهی به آنها حمله کردند.
گرفتند گردش کران تا کران
زدندش به تن زخم های گران
هوش مصنوعی: چرخش زندگی او را از هر طرف تحت فشار قرار داد و زخم‌های سختی بر بدنش ایجاد کرد.
سرانجام کردند خیل شریر
به فرمان او را اسیر
هوش مصنوعی: در نهایت، گروهی از افراد بدسیرت تحت فرمان او گرفتار شدند.
ببردندش آن جوق اهریمنا
شکسته دو بازوی و خسته تنا
هوش مصنوعی: او را گروهی به اسارت بردند، گروهی که به خاطر ضعف و ناتوانی جسمی شکست خورده و خسته اند.
کشان سوی پر کین سپهدار خویش
چو دیدش – به خشم آمد آن زشت کیش
هوش مصنوعی: به سوی فرمانده خود که با کینه کشیده شده بود، نگاه کرد و وقتی او را دید، به شدت عصبانی شد و برآشفت.
بفرمود تا بر گرفتند سر
به شمشیرش از پیکر نامور
هوش مصنوعی: فرمان داد تا سر او را با شمشیر از بدنش جدا کنند.
به مینو روانش برآسود شاد
فراوان درودش زدادار باد
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، روحش آرام و شاد است و برکت و سلامتی از خالقش برای او نازل می‌شود.