گنجور

بخش ۱۹ - به میدان رفتن جناب وهب و مبارزت و شهادت آن بزرگوار

شد ازبهر رزم آن پسندیده کیش
زره پوش چون از گهر تیغ خویش
تن خود سراپا درآهن نهفت
برآمد به رخش جهانپوی و گفت
که ای رهسپر چرمه ی تیز هوش
به سوی سوارت فرادار گوش
یکی گرم جولان شو اندر نبرد
ز هامون به گردون برانگیز کرد
ممان تا سواران نا هوشمند
بتازند در پهنه زی من سمند
برآور چو مرغان دراین دشت پر
مرا زین جهان سوی فردوس بر
کنون گرچه در زیر زینی مرا
ابر زین ازین پس نبینی مرا
مرا چون ز زین افکند بدسگال
زخونم کنی سرخ رخسار ویال
مرا کشته بگذار وزین رزمگاه
برو سر بنه برسم اسب شاه
بدان دادگر داور مهربان
رسان مژده ی مرگ من بی زبان
بگو گر سوار من افتاد پست
تراباد بر زین یکران نشست
وزان پس به همخوابه و مام من
رسان از بر شاه پیغام من
بگو شد وهب کشته درکارزار
بگریید درسوگ او زار زار
بگفت این وزی پهنه توسن براند
به تازی زبان این رجز باز خواند
امیری حسین ونعم الامیر
له لمعه کالسراج المنیر
چراغ هدایت امیر من است
که در دین حق دستگیر من است
اگر پرتو افکن شود روی شاه
نه خورشید پاید نه تابنده ماه
نداند رما هر که نام ونسب
بگویم منم شیر جنگی وهب
منم شیر و شیر اوژن و شیرزاد
سگ شیر حق مرد کلبی نژاد
به مردی ظفر همعنان من است
اجل درزبان سنان من است
بجنبد چو پر کلاهم زباد
بداندیش من آرد ازمرگ یاد
به دست من ار بنگرد گاوسار
فتد برسر شیر گردون دوار
هم ایدون ببینید جنگ مرا
همان بند و فتراک و چنگ مرا
چه پیل دم آهنج نزدم چه مور
چه شیر دژ آهنگ پیشم چه گور
به نخجیر بد خواه ناهوشمند
مرا دانه و دام تیغ و کمند
به سر چون نهم ترک درکارزار
نماند سری درجهان ترک دار
چو گفت این زدشمن هماورد خواست
به چرخ ازسم باره اش گرد خاست
هر آنکس که گشتی بدو روبروی
شدی سوی دوزخ به شمشیر اوی
چو بسیاری از نامداران فکند
میان سپه راند تازی سمند
به خشم آستین برزد آهنگ را
برآورد دست یلی جنگ را
یکی آتش از تیغ کین برفروخت
کز وکوفیان را چو خاشاک سوخت
فغان در چپ افکند و شیون به راست
براو آفرین ازدو لشگر بخاست
دلاور نبرد آزمودن گرفت
شهنشه مراو را ستودن گرفت
همی خواست با میمنه و میسره
کند کار یکرویه ویکسره
ورا ناگه ازمادر و نوعروس
به یاد آمد و خورد لختی فسوس
سوی خیمه از پهنه آن سرفراز
عنان تکاور بگرداند باز
بیامد به نزدیک مادر بگفت
که ای با خرد گشته جان تو جفت
دلت گشت خوشنود ازین کارزار
بدو گفت مادرش کای نامدار
دمی از تو خوشنود ازین کارزار
بدو گفت مادرش کای نامدار
دمی از تو خوشنود گردم که سر
ببازی به راه شه تاجور
ز نزدیک مادر به درد و محن
به نزدیک همخوابه شدتیغ زن
دگر باره بدرود او کرد و رفت
به میدان وزد برصف خصم تفت
گهی با سنان گاه با تیغ تیز
در افکند در کوفیان رستخیز
سواری ز لشگر بر او بربتاخت
دلاور به یک نیزه کارش بساخت
زبس رزم کرد آن یل حق پرست
به هم نیزه و تیغ او درشکست
سپه کاین بدیدند ازو همگروه
گرفتند گرد یل پرشکوه
بدان مرد فرزانه ی نیکبخت
یکی تیر باران نمودند سخت
ز پیکان پران تن بی همال
به کردار مرغان برآورد بال
تنش بر لب تیغ می داد بوس
بدانسان که داماد برنو عروس
به ناگه دو مرد بد اختر بدوی
فکندند اسب ستیز از دو سوی
دو دستش به تیغ از یمین ویسار
فکندند در پهنه ی کارزار
جوان گشت چون نا امید ازدو ست
ززین بر زمین اندر افتاد پست
سواری ز پشت سمند اوفتاد
که انباز او چرخ نارد به یاد
یکی تازه داماد کز سوک آن
سیه پوش شد حجله ی آسمان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد ازبهر رزم آن پسندیده کیش
زره پوش چون از گهر تیغ خویش
هوش مصنوعی: به خاطر جنگ، او که دارای دین پسندیده‌ای است، زره بر تن می‌کند، همان‌طور که تیغ خویش از جواهر ساخته شده است.
تن خود سراپا درآهن نهفت
برآمد به رخش جهانپوی و گفت
هوش مصنوعی: تمام وجود خود را در زنجیر پنهان کرده بود، اما سرانجام با شکوه به نمایش درآمد و گفت...
که ای رهسپر چرمه ی تیز هوش
به سوی سوارت فرادار گوش
هوش مصنوعی: ای را‌ه‌نما، گوش‌هایت را به سمت سوارت تیز کن و آمادگی لازم را داشته باش.
یکی گرم جولان شو اندر نبرد
ز هامون به گردون برانگیز کرد
هوش مصنوعی: به میدان بیا و با انرژی به جنگ بپرداز، همچنان که از دشت به آسمان می‌جهی و همه چیز را به هیجان می‌آوری.
ممان تا سواران نا هوشمند
بتازند در پهنه زی من سمند
هوش مصنوعی: اجازه ندهید سوارکاران نادان در زمین شما حمله کنند.
برآور چو مرغان دراین دشت پر
مرا زین جهان سوی فردوس بر
هوش مصنوعی: ای جان مرا همچون پرندگان در این دشت به پرواز درآور و از این دنیای فانی به بهشت جاودان ببر.
کنون گرچه در زیر زینی مرا
ابر زین ازین پس نبینی مرا
هوش مصنوعی: اکنون که زیر بار این زین هستم، دیگر نمی‌توانی مرا در حالتی که تحت فشار هستم ببینی.
مرا چون ز زین افکند بدسگال
زخونم کنی سرخ رخسار ویال
هوش مصنوعی: وقتی که مرا از زین پرت کردند و آسیب زننده‌ای به من رسید، خونم را بر زمین جاری ساخت و صورتم را سرخ کرد.
مرا کشته بگذار وزین رزمگاه
برو سر بنه برسم اسب شاه
هوش مصنوعی: من را بگذار تا بمیرم، و از میدان جنگ برو و سرم را بر دوش اسب شاه بگذار.
بدان دادگر داور مهربان
رسان مژده ی مرگ من بی زبان
هوش مصنوعی: به یک قاضی عادل و مهربان بگو که خبر مرگ من را به کسانی که نمی‌توانند صحبت کنند برساند.
بگو گر سوار من افتاد پست
تراباد بر زین یکران نشست
هوش مصنوعی: بگو اگر کسی سوار بر اسب من شد و در دشت زیرین به آرامی نشسته باشد، چه باید کرد؟
وزان پس به همخوابه و مام من
رسان از بر شاه پیغام من
هوش مصنوعی: پس از آن به معشوقه و مادر من برسان پیام مرا از طرف پادشاه.
بگو شد وهب کشته درکارزار
بگریید درسوگ او زار زار
هوش مصنوعی: بگو که وهب در میدان نبرد کشته شد، پس در غم او با حالتی اندوهناک و گریه کن.
بگفت این وزی پهنه توسن براند
به تازی زبان این رجز باز خواند
هوش مصنوعی: گفت: این وزی (وزیر) بر اسب تندرو می‌تازد و به زبان عربی این اشعار را می‌خواند.
امیری حسین ونعم الامیر
له لمعه کالسراج المنیر
هوش مصنوعی: حسین، فرمانروایی است که به خوبی او را ستایش می‌کنند و نور وجودش مانند چراغی روشنگر است.
چراغ هدایت امیر من است
که در دین حق دستگیر من است
هوش مصنوعی: چراغ هدایت که به من کمک می‌کند، امیر من است و در پیروی از دین درست یار و یاور من به شمار می‌آید.
اگر پرتو افکن شود روی شاه
نه خورشید پاید نه تابنده ماه
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ی پادشاه روشن شود، نه خورشید نیاز است و نه نور ماه می‌درخشد.
نداند رما هر که نام ونسب
بگویم منم شیر جنگی وهب
هوش مصنوعی: هر کسی که به نسب و نام من توجه نکند، نمی‌داند من کیستم؛ من همان شیر جنگی هستم، فرزند وهب.
منم شیر و شیر اوژن و شیرزاد
سگ شیر حق مرد کلبی نژاد
هوش مصنوعی: من قوی و نیرومند هستم، همانند شیر، و فرزندانم هم همچون شیر هستند. من مدافع حق هستم و شجاعت و وفاداری را از نژاد خود به ارث برده‌ام.
به مردی ظفر همعنان من است
اجل درزبان سنان من است
هوش مصنوعی: موفقیت و شجاعت من به اندازه مرگ نزدیک است و مرگ همیشه در کنار من قرار دارد.
بجنبد چو پر کلاهم زباد
بداندیش من آرد ازمرگ یاد
هوش مصنوعی: وقتی که باد می‌وزد و کلاهم تکان می‌خورد، این موضوع به من یادآوری می‌کند که فکر بدی در دل دارم و به مرگ فکر می‌کنم.
به دست من ار بنگرد گاوسار
فتد برسر شیر گردون دوار
هوش مصنوعی: اگر به دست من نگاه کنی، گاوچران دچار حیرت می‌شود و بر سر شیر غران در دنیای متغیر قرار می‌گیرد.
هم ایدون ببینید جنگ مرا
همان بند و فتراک و چنگ مرا
هوش مصنوعی: شما همینطور که مشاهده می‌کنید، به جنگ من نگاه کنید، همانند زنجیر و تله و دامی که مرا محاصره کرده است.
چه پیل دم آهنج نزدم چه مور
چه شیر دژ آهنگ پیشم چه گور
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده به هیچ چیز کوچک یا بزرگ اهمیتی نمی‌دهد و می‌گوید که حتی از قوی‌ترین و بزرگ‌ترین موجودات هم نمی‌ترسد. او با عزمی راسخ به سمت هدفش می‌رود و هیچ چیز نمی‌تواند او را از مسیرش بازدارد.
به نخجیر بد خواه ناهوشمند
مرا دانه و دام تیغ و کمند
هوش مصنوعی: نخجیر شکارچی بدجنس و نادان، برای من دانه و دام و تله‌ای برای به دام انداختن آماده کرده است.
به سر چون نهم ترک درکارزار
نماند سری درجهان ترک دار
هوش مصنوعی: اگر به سرم این نشانه‌ها را بگذارم، دیگر در میدان نبرد چیزی از من باقی نخواهد ماند.
چو گفت این زدشمن هماورد خواست
به چرخ ازسم باره اش گرد خاست
هوش مصنوعی: وقتی دشمن این را گفت، درخواست مبارزه کرد و به خاطر او، گرد و غباری در آسمان برخاست.
هر آنکس که گشتی بدو روبروی
شدی سوی دوزخ به شمشیر اوی
هوش مصنوعی: هر کسی که با او روبرو شود، به وسیله‌ی شمشیرش به دوزخ خواهد رفت.
چو بسیاری از نامداران فکند
میان سپه راند تازی سمند
هوش مصنوعی: وقتی که بسیاری از افراد مشهور و نامدار در میان سپاه قرار گرفتند، در حالتی شجاعانه و پرقدرت، مانند اسب تندرو و وحشی به جلو می‌رانند.
به خشم آستین برزد آهنگ را
برآورد دست یلی جنگ را
هوش مصنوعی: به خشم، آستین را بالا زد و آهنگ جنگ را سر داد، دست یلی به میدان نبرد رفت.
یکی آتش از تیغ کین برفروخت
کز وکوفیان را چو خاشاک سوخت
هوش مصنوعی: شخصی با تیغ انتقام خود، آتش را برافروخت و کوفیان را مانند خاشاک سوزانید.
فغان در چپ افکند و شیون به راست
براو آفرین ازدو لشگر بخاست
هوش مصنوعی: صدای ناله و گریه از چپ و راست به گوش می‌رسد، و باید گفت که او مورد ستایش قرار گرفته و از هر دو طرف لشکر نیرویی جمع شده است.
دلاور نبرد آزمودن گرفت
شهنشه مراو را ستودن گرفت
هوش مصنوعی: دلیر جنگجو آزمون را آغاز کرد و شاهنشاه را ستایش نمود.
همی خواست با میمنه و میسره
کند کار یکرویه ویکسره
هوش مصنوعی: او می‌خواست با نیروی پیامدهای خوب و بد، کاری یکسان و بی‌نقص انجام دهد.
ورا ناگه ازمادر و نوعروس
به یاد آمد و خورد لختی فسوس
هوش مصنوعی: ناگهان یاد مادر و عروس تازه به یادش آمد و لحظه‌ای دچار حسرت شد.
سوی خیمه از پهنه آن سرفراز
عنان تکاور بگرداند باز
هوش مصنوعی: به طرف خیمه، آن پهلوان با عزت، افسار اسب را برگرداند و به سوی بازگشت رفت.
بیامد به نزدیک مادر بگفت
که ای با خرد گشته جان تو جفت
هوش مصنوعی: به نزد مادرش رفت و گفت: ای خردمند، جان تو همدم شده است.
دلت گشت خوشنود ازین کارزار
بدو گفت مادرش کای نامدار
هوش مصنوعی: دلش از این کارزار خوشنود شد و به مادرش گفت: ای نامدار.
دمی از تو خوشنود ازین کارزار
بدو گفت مادرش کای نامدار
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای از تو راضی و خوشحال بود، به مادرش گفت: ای فرزند نامی!
دمی از تو خوشنود گردم که سر
ببازی به راه شه تاجور
هوش مصنوعی: لحظه‌ای از شادی تو بهره‌مند شوم، که سر در راه عشق و محبت بگذارم.
ز نزدیک مادر به درد و محن
به نزدیک همخوابه شدتیغ زن
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که درد و رنج که از نزدیکی مادر احساس می‌شود، در کنار همسر نیز به شدت وجود دارد. در واقع، شخص بین روابط خانوادگی و زناشویی خود با چالش‌ها و مشکلات مواجه است.
دگر باره بدرود او کرد و رفت
به میدان وزد برصف خصم تفت
هوش مصنوعی: او دوباره با خداحافظی رفت و به میدان جنگ رفت تا بر دشمن ضربه بزند.
گهی با سنان گاه با تیغ تیز
در افکند در کوفیان رستخیز
هوش مصنوعی: گاهی با نیزه و گاهی با شمشیر برنده، شورشی را در میان کوفیان به وجود آورد.
سواری ز لشگر بر او بربتاخت
دلاور به یک نیزه کارش بساخت
هوش مصنوعی: یک سوار شجاع از سپاه به او حمله کرد و با یک نیزه کار او را تمام کرد.
زبس رزم کرد آن یل حق پرست
به هم نیزه و تیغ او درشکست
هوش مصنوعی: آن جنگجوی با ایمان به اندازه‌ای جنگید که نیزه و شمشیرش در مبارزه شکست خورد.
سپه کاین بدیدند ازو همگروه
گرفتند گرد یل پرشکوه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی سپاه این شخص را دیدند، هم‌قطارانش دور او جمع شدند و در کنار او ایستادند؛ زیرا او جنگجویی با شکوه و بزرگی است.
بدان مرد فرزانه ی نیکبخت
یکی تیر باران نمودند سخت
هوش مصنوعی: مرد حکیم و خوشبخت با تیرهای سخت مورد هدف قرار گرفت.
ز پیکان پران تن بی همال
به کردار مرغان برآورد بال
هوش مصنوعی: شخصی که در زندگی خود با دشواری‌ها مواجه شده، به مانند پرندگان به اوج می‌رسد و توانایی‌هایش را به نمایش می‌گذارد. او با اراده و تلاش، بر چالش‌ها فائق می‌آید و به سوی اهدافش پرواز می‌کند.
تنش بر لب تیغ می داد بوس
بدانسان که داماد برنو عروس
هوش مصنوعی: او به آرامی لبش را به تیغ نزدیک می‌کرد، همان‌طور که داماد با محبت و حرمت به عروس نزدیک می‌شود.
به ناگه دو مرد بد اختر بدوی
فکندند اسب ستیز از دو سوی
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی دو مرد بدشانس، اسب جنگجوی را از دو سمت به زمین انداختند.
دو دستش به تیغ از یمین ویسار
فکندند در پهنه ی کارزار
هوش مصنوعی: دوش دستش را از دو طرف به تیغ بریدند و او در میدان نبرد سقوط کرد.
جوان گشت چون نا امید ازدو ست
ززین بر زمین اندر افتاد پست
هوش مصنوعی: جوان وقتی که از دوستانش ناامید شد، به زمین افتاد و در وضعیت بدی قرار گرفت.
سواری ز پشت سمند اوفتاد
که انباز او چرخ نارد به یاد
هوش مصنوعی: سواری از پشت اسبش افتاد و به یاد او، چرخ نارد (درخت باران) می‌چرخد.
یکی تازه داماد کز سوک آن
سیه پوش شد حجله ی آسمان
هوش مصنوعی: یک تازه داماد که به خاطر فقدان و غم از دست دادن کسی در سوگ است، مانند عروسی که در زیر آسمان تاریک و غم‌انگیز به سر می‌برد.