بخش ۱۵ - در بیان کشته شدن سالم و یسار غلامان ابن زیاد به دست عبدالله ابن عمیر و شهادت آن جناب
زکار جوان چون بپرداخت شاه
خروش آمد از پهنه ی رزمگاه
بدید آن جهانداور سوگوار
به میدان دو تن شوم تازی سوار
که هر دو خروشان ز یاران شاه
همآورد خواهند در رزمگاه
بدند آن دو بد اختر پرفساد
غلامان ناپاک ابن زیاد
یکی نام اوسالم نابکار
دگر یک بدی نام زشتش یسار
بریر خضیر و حبیب گزین
بگفتند با شاه دنیا ودین
که مارا روان کن سوی کارزار
به جنگ دو تن بنده ی نابکار
بفرمود فرزند پاک بتول (ع)
که ای یاوران خدا ورسول
شما خواجه گان را روانیست جنگ
به همراه دو بنده ی تیره رنگ
به ناگه دلیری عمیری نژاد
که عبدالله او را پدر نام داد
براند از صف لشکر شه سمند
به پای فلک سای او سرفکند
مرا گفت بخش ای جهان شهریار
یکی رخصت رزم این دو سوار
بدو گفت شه آفرین برتو باد
خدا و رسول از تو باشند شاد
برافکن تکاور سوی کارزار
شوند این دو بردست تو کشته زار
دلاور دمان سوی میدان بتاخت
درفش دلیری به کیوان فراخت
غلامان بگفتند کای نامدار
بکن نام خود رابه ما آشکار
منم گفت عبدالله بن عمیر
کهین بنده ی قدوه ی اهل خیر
بگفتند برگرد و ایدر مایست
نبرد تو ما را سزاوار نیست
مگر سوی میدان شتابد بریر
ویا پور قین دلاور زهیر
برآشفت نام آور تیغ زن
بگفت ای سپاهان پر مکر و فن
شما را چه یارای این گفت و گوی
که رزم بزرگان کنید آرزوی
شنید این چو ناپاک گوهر یسار
بزد اسب و شد حمله ور بر سوار
یکی نیزه افکند سوی دلیر
به چالاکی آن نام بردار شیر
بزد تیغ و یک پای اورا فکند
بیافتاد بد خود یسار از سمند
بدو تاخت جنگی یل نیکنام
که تا روز عمرش رساند به شام
بزد بانگ از لشگر شاه دین
بدو بر زیاران یکی کای کزین
زشمشیر سالم خبردار باش
که زهر آب داده است هشیارباش
بگفتار او مرد بسپرد هوش
چو شیر دژ آگاه شد پرخروش
بزد تیغ کین بر میان یسار
تنش رابه دونیم افکند خوار
به ناگاه سالم بدو حمله کرد
بیفکند شمشیر کین سوی مرد
به پیش بلارک یل تیغ زن
سپر کرد دست چب خویشتن
قلم کرد انگشت اورا پرند
چو این دید عبد الله ارجمند
بزد تیغ خونریز به گردنش
سربی خرد دور کرد از تنش
غلامان فرزند مرجانه چون
بدیدند او را نگون از هیون
ز لشگر نهادند رو سوی مرد
به ایشان نهنگ دمان حمله کرد
فزون از شمر کشت اسب وسوار
سرانجام شده کشته درکارزار
به نزد نبی از جهان کرد روی
درود از خدا برتن و جان اوی
بخش ۱۴ - گفتار در بیان فرستادن عمر سعد حجر احجار با سیصد سوار به جنگ: عمر چون چنین دید بیچاره ماندبخش ۱۶ - شهادت جناب بریر بن خضیر همدانی رحمه الله علیه: بگویم کنون داستان بریر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زکار جوان چون بپرداخت شاه
خروش آمد از پهنه ی رزمگاه
هوش مصنوعی: وقتی که جوان از کار خود فارغ شد، صدای شادمانی و پیروزی از میدان نبرد برخاست.
بدید آن جهانداور سوگوار
به میدان دو تن شوم تازی سوار
هوش مصنوعی: در آن لحظه، قاضی آسمانی با اندوه به میدان نگاه میکند و دو مرد را میبیند که بر اسبهای تندرو نشستهاند.
که هر دو خروشان ز یاران شاه
همآورد خواهند در رزمگاه
هوش مصنوعی: هر دو از دوستان و یاران شاه به شدت در حال به هم زدن و هیجان و شور هستند و در میدان جنگ آماده رقابت خواهند بود.
بدند آن دو بد اختر پرفساد
غلامان ناپاک ابن زیاد
هوش مصنوعی: این دو نفر با سرنوشت بد و فساد خود، غلامان ناپاک ابن زیاد بودند و کارهای زشتی انجام میدادند.
یکی نام اوسالم نابکار
دگر یک بدی نام زشتش یسار
هوش مصنوعی: یکی از آنها به نام اوسالم، فردی بدکار است و دیگری با نام زشتش، یسار، شخصیتی ناخوشایند دارد.
بریر خضیر و حبیب گزین
بگفتند با شاه دنیا ودین
هوش مصنوعی: سواران شجاع و دوستان وفادار را انتخاب کن، زیرا با اینها میتوانی در دنیا و دین موفق شوی.
که مارا روان کن سوی کارزار
به جنگ دو تن بنده ی نابکار
هوش مصنوعی: ما را به میدان جنگ روانه کن تا با دو نفر از بندگان ناپاک بجنگیم.
بفرمود فرزند پاک بتول (ع)
که ای یاوران خدا ورسول
هوش مصنوعی: فرزند معصوم حضرت بتول (سلاماللهعلیها) خطاب به یاران خدا و پیامبر فرمود.
شما خواجه گان را روانیست جنگ
به همراه دو بنده ی تیره رنگ
هوش مصنوعی: شما بزرگان در خطری هستید که با دو خدمتکار سیاهپوست همراه است.
به ناگه دلیری عمیری نژاد
که عبدالله او را پدر نام داد
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی شجاعت و دلیری از شخصی به نام عمیری ظهور کرد که عبدالله او را به عنوان پدرش معرفی کرد.
براند از صف لشکر شه سمند
به پای فلک سای او سرفکند
هوش مصنوعی: شاه سوار بر اسبش، قدرتی بسیار دارد که حتی آسمان نیز در برابر او سر فرود میآورد.
مرا گفت بخش ای جهان شهریار
یکی رخصت رزم این دو سوار
هوش مصنوعی: مرا گفت: ای پادشاه جهان، اجازه بده که این دو سوار با هم به میدان جنگ بروند.
بدو گفت شه آفرین برتو باد
خدا و رسول از تو باشند شاد
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: خدا و پیامبر به تو درود میفرستند و از تو خوشحال هستند.
برافکن تکاور سوی کارزار
شوند این دو بردست تو کشته زار
هوش مصنوعی: این دو جنگجو برای نبرد آماده میشوند و این را با قدرت و استقامت خود نشان میدهند. آنها به پیش میروند و بر سینه دشمنان خود، که کشته شدهاند، تکیه میکنند.
دلاور دمان سوی میدان بتاخت
درفش دلیری به کیوان فراخت
هوش مصنوعی: شجاعی به سمت میدان جنگ شتافت و پرچم شجاعت را به سوی آسمان بلند کرد.
غلامان بگفتند کای نامدار
بکن نام خود رابه ما آشکار
هوش مصنوعی: غلامان گفتند: ای بزرگوار، نام خود را به ما بگو و روشن کن.
منم گفت عبدالله بن عمیر
کهین بنده ی قدوه ی اهل خیر
هوش مصنوعی: من عبدالله بن عمیر هستم، بندهای قدیمی که از پیروان و الگوهای نیکوکاران هستم.
بگفتند برگرد و ایدر مایست
نبرد تو ما را سزاوار نیست
هوش مصنوعی: گفتند که برگرد و در اینجا نباش، نبرد تو برای ما شایسته نیست.
مگر سوی میدان شتابد بریر
ویا پور قین دلاور زهیر
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی که سواران دلاور به سمت میدان نبرد میروند، مانند بریر و پور قین؟
برآشفت نام آور تیغ زن
بگفت ای سپاهان پر مکر و فن
هوش مصنوعی: رزمنده معروفی که در میدان جنگ حضور داشت، با صدای بلند به سپاهیان که دارای فریب و نیرنگ بودند، گفت.
شما را چه یارای این گفت و گوی
که رزم بزرگان کنید آرزوی
هوش مصنوعی: شما چطور میتوانید در چنین گفتوگویی شرکت کنید در حالی که توانایی به چالش کشیدن بزرگان را ندارید؟
شنید این چو ناپاک گوهر یسار
بزد اسب و شد حمله ور بر سوار
هوش مصنوعی: پس از شنیدن خبر ناپاکی و بدی، او بسیار خشمگین شد و به سرعت به سوی سواران حمله کرد.
یکی نیزه افکند سوی دلیر
به چالاکی آن نام بردار شیر
هوش مصنوعی: کسی نیزهای را به سمت جنگجو پرتاب کرد و با چابکی نام او را بر زبان آورد.
بزد تیغ و یک پای اورا فکند
بیافتاد بد خود یسار از سمند
هوش مصنوعی: سوار شمشیر خود را کشید و پای دشمنش را زد و او به زمین افتاد، در حالی که به سمت چپ خود (بر اساس سمند) خم شده بود.
بدو تاخت جنگی یل نیکنام
که تا روز عمرش رساند به شام
هوش مصنوعی: به او بیا و به سرعت به میدان جنگ برود، زیرا یلی با نام نیک، تا پایان عمرش به پیروزی و افتخار خواهد رسید.
بزد بانگ از لشگر شاه دین
بدو بر زیاران یکی کای کزین
هوش مصنوعی: لشگر شاه دین با صدای بلند فریاد زد که ای کسانی که از اینجا رفتهاید، برگردید.
زشمشیر سالم خبردار باش
که زهر آب داده است هشیارباش
هوش مصنوعی: از تیغ سالم (که ظاهراً بیخطر به نظر میرسد) مراقب باش، چون ممکن است زهر در آبِ آن نهفته باشد؛ پس باید هوشیار و آگاه باشی.
بگفتار او مرد بسپرد هوش
چو شیر دژ آگاه شد پرخروش
هوش مصنوعی: در سخنان او، مرد با هوش و زیرکی قرار گرفت، مانند شیری که آگاه و خشمگین شده است.
بزد تیغ کین بر میان یسار
تنش رابه دونیم افکند خوار
هوش مصنوعی: تیغ کین را بر تنش زد و او را خوار و ذلیل بر زمین افکند.
به ناگاه سالم بدو حمله کرد
بیفکند شمشیر کین سوی مرد
هوش مصنوعی: یکباره سالم به او حمله کرد و شمشیر انتقامش را به سمت آن مرد فرود آورد.
به پیش بلارک یل تیغ زن
سپر کرد دست چب خویشتن
هوش مصنوعی: در برابر بلارک، جوانمردی که شمشیر میزند، سپر را با دست چپ خود به جلو میآورد.
قلم کرد انگشت اورا پرند
چو این دید عبد الله ارجمند
هوش مصنوعی: وقتی عبدالله با دیدن آن صحنه متوجه شد که انگشت او به عنوان قلم در نظر گرفته شده و بر روی کاغذ کشیده شده، تحت تأثیر قرار گرفت.
بزد تیغ خونریز به گردنش
سربی خرد دور کرد از تنش
هوش مصنوعی: با شمشیر تیز و برندهای به گردن او ضربهای زد و سرش را از بدنش جدا کرد.
غلامان فرزند مرجانه چون
بدیدند او را نگون از هیون
هوش مصنوعی: غلامان فرزند مرجانه وقتی او را دیدند، متوجه شدند که در وضعیت بدی قرار دارد و از حرکت افتاده است.
ز لشگر نهادند رو سوی مرد
به ایشان نهنگ دمان حمله کرد
هوش مصنوعی: از سمت لشگر به سوی مردی هجوم آوردند و در این لحظه نهنگی به آنها حمله کرد.
فزون از شمر کشت اسب وسوار
سرانجام شده کشته درکارزار
هوش مصنوعی: بیشتر از شمر (که نمایندهٔ شر و ظلم است)، اسب و سواران کشته شدهاند و در نهایت در میدان نبرد به خاک افتادهاند.
به نزد نبی از جهان کرد روی
درود از خدا برتن و جان اوی
هوش مصنوعی: شخصی به حضور نبی آمد و به او سلام کرد و از خداوند برای او دعا و خیر خواست.