گنجور

بخش ۱۲ - در ذکر مبارزت وشهادت برادر حر مصعب و غلامش قره علیه السلام

چو دید این چنین مصعب نامدار
که شد کشته فرخ برادرش زار
زشه خواست دستور و شد بر به زین
خروشان در آمد به میدان کین
به خون برادر براهیخت تیغ
بغرید مانند غرنده میغ
بسی تن بخست وبسی سرفشاند
بسی تیغ برترک دونان براند
درانجام شهد شهادت چشید
چنان رخت سوی برادر کشید
پس از خواجه گان قره یکران براند
همی خاک میدان به کیهان فشاند
از آن بدسگالان فراوان بکشت
به لشگر پس آنگاه بنمود پشت
سوی پور پیغمبر آورد روی
پیاده شد از باره ی گرمپوی
به خاک زمین روی مشکین نهاد
سم اسب شه را همی بوسه داد
که شاها ببخشا گناه مرا
مهل تیره روی سیاه مرا
دلم سوخت از مرگ آن خواجه گان
که شد تیغم از دشمنان خونچکان
ندانستم آیین که درکارزار
بباید دهد رخصتم شهریار
مرا این دم ای شاه دنیا و دین
ببخشای دستوری رزم وکین
شهنشه فراوان چو بنواختش
روان سوی میدان کین ساختش
چو آن نیک از شاه دستور یافت
بزد اسب وزی رزم دشمن شتافت
زبس کشت مردان به شمشیر کین
زخون شد زمین همچو دریای چین
هم آخر سرآمد مر او را زمان
پی خواجه گان شد به مینو چمان
برآن بنده و خواجگان از خدای
رساد آفرین ها به دیگر سرای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دید این چنین مصعب نامدار
که شد کشته فرخ برادرش زار
هوش مصنوعی: وقتی مصعب نامدار دید که برادرش فرخ به طرز ناگواری کشته شده است، بسیار ناراحت و غمگین شد.
زشه خواست دستور و شد بر به زین
خروشان در آمد به میدان کین
هوش مصنوعی: از زشتی خواسته می‌شود که حکمی صادر کند، و او سوار بر اسب‌های تندرو، به میدان جنگ می‌رسد.
به خون برادر براهیخت تیغ
بغرید مانند غرنده میغ
هوش مصنوعی: تیغ برادر به خونش افتاده است و همچون رعد و برق، نعره می‌کشد.
بسی تن بخست وبسی سرفشاند
بسی تیغ برترک دونان براند
هوش مصنوعی: چندین نفر جنگیدند و شمشیرها به چرخش درآمد، و بسیار سلاح به سوی افراد بی‌ارزش روانه شد.
درانجام شهد شهادت چشید
چنان رخت سوی برادر کشید
هوش مصنوعی: در پایان، وقتی که طعم شیرین شهادت را احساس کرد، به سمت برادرش رفت.
پس از خواجه گان قره یکران براند
همی خاک میدان به کیهان فشاند
هوش مصنوعی: پس از آنکه بزرگان و افراد شایسته از میدان بیرون رفتند، زمین میدان به آسمان پرتاب می‌شود و به یکباره ارزش و اعتبار خود را از دست می‌دهد.
از آن بدسگالان فراوان بکشت
به لشگر پس آنگاه بنمود پشت
هوش مصنوعی: گروهی از بدخواهانی که در میدان جنگ بودند، کشته شدند و سپس نمایی از عقب آن‌ها به نمایش گذاشته شد.
سوی پور پیغمبر آورد روی
پیاده شد از باره ی گرمپوی
هوش مصنوعی: به سمت فرزند پیامبر رفت و با چهره‌ای آرام و مطمئن از مرکبش پیاده شد.
به خاک زمین روی مشکین نهاد
سم اسب شه را همی بوسه داد
هوش مصنوعی: سم اسب شاه بر روی خاک لطیف زمین قرار گرفت و آن را بوسه‌ای نواخت.
که شاها ببخشا گناه مرا
مهل تیره روی سیاه مرا
هوش مصنوعی: ای شاه، لطف کن و گناه مرا ببخش، و برچهره تیره و سیاه من چشم‌پوشی کن.
دلم سوخت از مرگ آن خواجه گان
که شد تیغم از دشمنان خونچکان
هوش مصنوعی: قلبم به خاطر مرگ آن بزرگان سوخت، زیرا دیدم که در برابر دشمنان خبیث، شمشیرم به خونشان آلوده شد.
ندانستم آیین که درکارزار
بباید دهد رخصتم شهریار
هوش مصنوعی: من نمی‌دانستم که در میدان جنگ چه قوانینی وجود دارد که باید بر اساس آن‌ها، از فرمانده‌ام اجازه بگیرم.
مرا این دم ای شاه دنیا و دین
ببخشای دستوری رزم وکین
هوش مصنوعی: ای پادشاه دنیا و دین، این لحظه را به من ببخش و به من فرمان نبرد و انتقام را عطا کن.
شهنشه فراوان چو بنواختش
روان سوی میدان کین ساختش
هوش مصنوعی: سلطان وقتی که با محبت به او توجه کرد، روحش را به سمت میدان جنگ فرستاد تا آماده نبرد شود.
چو آن نیک از شاه دستور یافت
بزد اسب وزی رزم دشمن شتافت
هوش مصنوعی: وقتی آن noble شخص از شاه فرمان دریافت کرد، سوار بر اسب شد و به سوی دشمن در میدان جنگ شتافت.
زبس کشت مردان به شمشیر کین
زخون شد زمین همچو دریای چین
هوش مصنوعی: زمین به قدری غرق در خون مردان شد که مانند دریای چین به نظر می‌رسید، به خاطر جنگ و کینه‌ای که بر افراشته شده بود.
هم آخر سرآمد مر او را زمان
پی خواجه گان شد به مینو چمان
هوش مصنوعی: زمانه برای او به پایان رسید و در نهایت، به سراغ دوستانش رفت و در آن دنیا، در باغی زیبا و سرسبز استراحت کرد.
برآن بنده و خواجگان از خدای
رساد آفرین ها به دیگر سرای
هوش مصنوعی: در این دنیا برای بنده و خدام، از سوی خداوند نعمت‌ها و پاداش‌های فراوانی در عالم دیگر وجود دارد.