گنجور

بخش ۱۰۱ - بازگشتن علی اکبر(ع)بار دیگر به میدان

تو گفتی که بنشست برباد پای
یکی آهنین قلزمی موج رای
خدنگی شد از شست یزدان برون
که اهریمنان را کند سرنگون
یکی تیغ تیز از نیام خدای
برون جست مردافکن و سرگرای
چو شیر خدای آن سر صفدران
بزد خویش را بر سپاه گران
یکی تیغ چون اژدهایش به مشت
که هر کس بدیدش بدو کرد پشت
به هر سو که افراشت آن تیغ و چنگ
زدونان تهی کرد زین خدنگ
به هر حمله افکند جمعی به خاک
فلک گشت ازتیغ او بیمناک
گوان را سر از هوش وتن از روان
تهی گشت از بیم آن نوجوان
تن او بار تیغش چو تیغ نیا
بگرداند از خون بسی آسیا
چو کردار او منقذ مره دید
پر از خشم لب را به دندان گزید
خروشید و گفتا به لشگر که زن
به است از شمامرد و شمشیر زن
سپاهی زیکتن چه باید گریخت
زکرداتان آب مردی بریخت
گناه شما جمله بر گردنم
زاسبش اگر بر زمین نفکنم
بگفت این و بنهاد جایی کمین
سری پر ز باد ودلی پر زکین
چو شهزاده گردید سرگرم جنگ
بدانسو کشیدش اجل پالهنگ
بداختر چو دیوی بجست از کمین
بزد بر سر تا جور تیغ کین
به دستار پیغمبر افتاد چاک
بشد تیغ تا جبهه ی تابناک
پدید آمد از فرق آن نامور
دگر باره آثار شق القمر
چو مغز سراز تیغ کین چاک شد
اجل با جوان دست و فتراک شد
از آن زخم رفت از تنش توش و تاب
بخوابید بر یال اسب عقاب
ستام و پر وبال آن تیز گام
شد از خون شهزاده یاقوت نام
برو یال اسبش چو ابر بهار
ببارید باران زخون سوار
رسیدی چو برخاک خون سرش
دمیدی گل ارغوان از برش
ببرد آن زبان بسته از رزمگاه
علی را همی تابه قلب سپاه
نگونش چو دیدند جنگ آوران
گرفتند گردش کران تا کران
به شمشیر وتیر وسنان ستم
زدندش همی زخم بر روی هم
شد از زخم پیکان و شمشیر تیز
تن از نازپرورد او ریز ریز
به پایان بشد سست دست علی
به خاک اندر افتاد چرخ یلی
شگفتا چرا زین زرین مهر
نشد باژگون از هیون سپهر؟
چو درخاک خفت آن تن چاک چاک
نگشت از چه بگسسته اجزای خاک
چو آن شیر کوشنده اززین فتاد
به فرخنده باب خود آواز داد
که شاها به بالین پور جوان
بیا تا که نسپرده روشن روان
یکی ای جگر بند ضرغام دین
بیا حال فرزند دلبند بین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو گفتی که بنشست برباد پای
یکی آهنین قلزمی موج رای
هوش مصنوعی: تو گفته‌ای که نشسته‌ای و قدم‌هایت مانند آهنی محکم، به تلاطم و نوسان مشغول است.
خدنگی شد از شست یزدان برون
که اهریمنان را کند سرنگون
هوش مصنوعی: نیرو و قدرتی از جانب خداوند به وجود آمد که باعث نابودی و سقوط دشمنان حق شد.
یکی تیغ تیز از نیام خدای
برون جست مردافکن و سرگرای
هوش مصنوعی: تیغ تیز به مانند سلاحی که از غلافش بیرون آمده، در دست جنگجویی قرار می‌گیرد تا جان‌ها را بگیرد و به رزم بپردازد.
چو شیر خدای آن سر صفدران
بزد خویش را بر سپاه گران
هوش مصنوعی: مانند شیر خدا، آن سرداران دلیر، شجاعت و قدرت خود را بر ارتش بزرگ نشان دادند.
یکی تیغ چون اژدهایش به مشت
که هر کس بدیدش بدو کرد پشت
هوش مصنوعی: مردی شمشیری به دست دارد که بسیار خطرناک و وحشی به نظر می‌رسد. هر کسی که آن را ببیند، از ترس به او پشت می‌کند و فرار می‌کند.
به هر سو که افراشت آن تیغ و چنگ
زدونان تهی کرد زین خدنگ
هوش مصنوعی: به هر سمت که آن شمشیر بلند شد و با چنگ خود به جان مردم افتاد، آن‌ها را از این تیر خالی کرد.
به هر حمله افکند جمعی به خاک
فلک گشت ازتیغ او بیمناک
هوش مصنوعی: در هر یورش، گروهی را به زمین می‌افکند و آسمان از تیغ او ترسیده است.
گوان را سر از هوش وتن از روان
تهی گشت از بیم آن نوجوان
هوش مصنوعی: گوان، که به نوعی به معنای حیوانی وحشی و با قدرت است، از ترس آن جوان و باصفا بی‌هوش و بی‌حرکت شد و جانش را از دست داد.
تن او بار تیغش چو تیغ نیا
بگرداند از خون بسی آسیا
هوش مصنوعی: بدن او مانند تیغی است که به دور خود می‌چرخد و از خون بسیار، دنیای زیادی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
چو کردار او منقذ مره دید
پر از خشم لب را به دندان گزید
هوش مصنوعی: وقتی که او رفتار آن شخص را دید، پر از خشم شد و لبش را به دندان گزید.
خروشید و گفتا به لشگر که زن
به است از شمامرد و شمشیر زن
هوش مصنوعی: او فریاد زد و به سپاه گفت که زن بهتر است از مردان و شمشیرزنان.
سپاهی زیکتن چه باید گریخت
زکرداتان آب مردی بریخت
هوش مصنوعی: در برابر لشکر یکتن، چه انتظاری داریم جز این که از کارهای ناپسند آن‌ها فرار کنیم و در عوض، مردانگی و شجاعت را به نمایش بگذاریم؟
گناه شما جمله بر گردنم
زاسبش اگر بر زمین نفکنم
هوش مصنوعی: بار سنگین گناهان شما بر دوش من است، اگر بر زمین نیفکنم، بر من فشار می‌آورد.
بگفت این و بنهاد جایی کمین
سری پر ز باد ودلی پر زکین
هوش مصنوعی: او این را گفت و جایی را برای کمین آماده کرد، سروی که پر از باد بود و دلی که پر از غم.
چو شهزاده گردید سرگرم جنگ
بدانسو کشیدش اجل پالهنگ
هوش مصنوعی: وقتی شاهزاده به جنگ مشغول شد، ناگهان مرگ او را به سمت خود کشید.
بداختر چو دیوی بجست از کمین
بزد بر سر تا جور تیغ کین
هوش مصنوعی: به ناگهان، چنان که دیوی از مخفیگاه خود بیرون می‌جهد، با شدت و تندی به حمله می‌آید و بر دشمنان خود می‌تازد تا انتقام بگیرد.
به دستار پیغمبر افتاد چاک
بشد تیغ تا جبهه ی تابناک
هوش مصنوعی: به لباس پیغمبر چاکی افتاد و تیغ از آن جدا شد تا بر پیشانی درخشان او بیفتد.
پدید آمد از فرق آن نامور
دگر باره آثار شق القمر
هوش مصنوعی: از سر آن شخصیت برجسته، دوباره نشانه‌های شق‌القمر ظاهر شد.
چو مغز سراز تیغ کین چاک شد
اجل با جوان دست و فتراک شد
هوش مصنوعی: وقتی که مغز در روی تیغ کینه شکافته شد، تقدیر به جوانی که در میدان نبرد است، ضربه زد و او را به سرنوشتش رساند.
از آن زخم رفت از تنش توش و تاب
بخوابید بر یال اسب عقاب
هوش مصنوعی: زخم از بدنش رفته و از شدت درد و آسیب بدون قدرت شده و اکنون دراز کشیده بر روی یال اسب عقاب.
ستام و پر وبال آن تیز گام
شد از خون شهزاده یاقوت نام
هوش مصنوعی: ستام و پر و بال آن پرنده‌ی تندرو به دلیل خونریزی شهزاده یاقوتی رنگ پرواز کرد.
برو یال اسبش چو ابر بهار
ببارید باران زخون سوار
هوش مصنوعی: برو و به یال اسبش مثل بارش باران در بهار برکت ببار، که مانند خون بهای سوار است.
رسیدی چو برخاک خون سرش
دمیدی گل ارغوان از برش
هوش مصنوعی: وقتی به خاک خونین او رسیدی، گل ارغوان از روی آن شکفته شد.
ببرد آن زبان بسته از رزمگاه
علی را همی تابه قلب سپاه
هوش مصنوعی: علی در میدان نبرد توانست با قدرت و شجاعت خود، دشمنان را به عقب براند و تاثیر عمیقی بر روحیه سپاه بگذارد.
نگونش چو دیدند جنگ آوران
گرفتند گردش کران تا کران
هوش مصنوعی: زمانی که جنگجویان، سرنوشت او را دیدند، تمام دور و بر او را احاطه کردند.
به شمشیر وتیر وسنان ستم
زدندش همی زخم بر روی هم
هوش مصنوعی: او را با شمشیر و تیر و سلاح‌های تیز آزار و اذیت کردند و زخم‌های بسیاری بر بدنش وارد کردند.
شد از زخم پیکان و شمشیر تیز
تن از نازپرورد او ریز ریز
هوش مصنوعی: تنش از زخم‌های پیکان و شمشیر تیز آسیب دیده و به خاطر او به تدریج ریز ریز می‌شود.
به پایان بشد سست دست علی
به خاک اندر افتاد چرخ یلی
هوش مصنوعی: در پایان، قدرت و قوت علی مانند چرخ بزرگی که بر زمین می‌افتد، سست و ضعیف شد.
شگفتا چرا زین زرین مهر
نشد باژگون از هیون سپهر؟
هوش مصنوعی: عجب است که چرا این مهر طلایی از تأثیرات و تغییرات سختی‌های آسمان دگرگون نشده است؟
چو درخاک خفت آن تن چاک چاک
نگشت از چه بگسسته اجزای خاک
هوش مصنوعی: وقتی آن بدن تکه‌تکه در خاک خوابیده، از چه دلیل اجزای خاکی‌اش از هم جدا نشده‌اند؟
چو آن شیر کوشنده اززین فتاد
به فرخنده باب خود آواز داد
هوش مصنوعی: وقتی آن شیر قهرمان از این میدان جنگ شکست خورد، به دروازه پرخوشحالی خود فریاد زد.
که شاها به بالین پور جوان
بیا تا که نسپرده روشن روان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به سراغ جوانی بیا که جانش هنوز روشن و پرامید است و به او توجه کن تا از بین نرود.
یکی ای جگر بند ضرغام دین
بیا حال فرزند دلبند بین
هوش مصنوعی: ای شیر دل، برای دین به کمک بیاید و حال فرزند محبوب را ببین.