بخش ۷۰ - در تجافی ازدار غرور وانابه به سوی دار خلود
تو کز کشور جسم درنگذری
از آن عالم جان کجا پی بری
دلا چند مانی درین دامگاه
چه خواهی ازین فانی آرامگاه
چرا رخت ازین کشور آب و گل
نبندی سوی عالم جان و دل
به خیره تو را چندباشد شتاب
به آبادی خاکدان خراب
امید از سرایی چنین پر فریب
چه داری کز آن برتو آید نصیب
چه جویی ازآن جانگزا شارسان
که هر گلشن او بود خارسان
چه خواهی ازین بنگه رنج بهر
که داروش درد است و تریاق زهر
چه دیدی نکویی ز دنیای دون
که نگذاری از دام او پا برون
تو ای مرغ قدسی پری باز کن
سوی مسکن خویش پرواز کن
قفس کالبد وین جهان دام توست
درین هر دو کی جای آرام توست؟
چو انبار مرغان لا هوتئی؟
چرا بسته در دام ناسوتئی؟
بپر لختی از آشیان تنا
بجو اندر آن گلستان مسکنا
زملک بدن سوی اقلیم جان
بپر تا ببینی دگرگون جهان
جهانی در آن باد رحمت وزان
بری نوبهارش ز رنج خزان
جهانی درآن نور حق جلوه ساز
نظرها همه سوی آن جلوه باز
جهانی بقایش مصون ازفنا
همه محنتش عیش و فقرش غنا
جهانی در آن روح رقصان شده
بری هر کمالش زنقصان شده
جهانی که میخانه ی وحدت است
نه اقلیم آلایش وکثرت است
درآن شاه لب تشنگان می فروش
شهیدان خونین کفن باده نوش
بسی ساقیان اندر آن سیم ساق
معنبر کلاله مرصع نطاق
همه ساتکین ها به کف پر شراب
به گوهربر آموده یاقوت ناب
شهیدان درآن بزم بنشسته مست
به حق ازپس نیستی گشته هست
به ویژه گزین مسلم نامدار
ودیگر دو فرزند نیکو تبار
که نامی بدند آن دوفرخ سلیل
زهمنامی مصطفی و خلیل
کنون ازمن این داستان گوش دار
که آن هردو را چون شد انجام کار؟
بخش ۶۹ - به دار کشیدن ابن زیاد بد بنیاد پر فساد مشکور زندانبان را: به دژخیم بد خویش آنگه سرودبخش ۷۱ - آمدن حارث به خانه و پنهان نمودن زن او کودکان را از آن بدبخت: درآن روز تا شام آن هردوتن
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو کز کشور جسم درنگذری
از آن عالم جان کجا پی بری
هوش مصنوعی: اگر تو از دنیای جسم و ماده عبور نکنی، چگونه به عالم روح و جان دسترسی خواهی یافت؟
دلا چند مانی درین دامگاه
چه خواهی ازین فانی آرامگاه
هوش مصنوعی: ای جانم، چرا در این تله دنیوی میمانی؟ چه چیز از این آرامگاه فانی میخواهی؟
چرا رخت ازین کشور آب و گل
نبندی سوی عالم جان و دل
هوش مصنوعی: چرا از این سرزمین مادی و جسمانی خود را جدا نمیکنی و به دنیای روح و احساسات نمیروی؟
به خیره تو را چندباشد شتاب
به آبادی خاکدان خراب
هوش مصنوعی: چرا به خاطر چیزهای ناچیز و بیارزش شتاب میکنی، در حالی که سرزمین و مکان تو در حال ویرانی است؟
امید از سرایی چنین پر فریب
چه داری کز آن برتو آید نصیب
هوش مصنوعی: در این خانهی فریبنده، امیدی نداری، چرا که از آن تنها ضرر نصیبت میشود.
چه جویی ازآن جانگزا شارسان
که هر گلشن او بود خارسان
هوش مصنوعی: چرا به دنبال چیزی هستی که همواره درد و رنج به همراه دارد، در حالی که هر بهشتی که به آن میروی، مملو از مشکلات و سختیهاست؟
چه خواهی ازین بنگه رنج بهر
که داروش درد است و تریاق زهر
هوش مصنوعی: چه چیزی از این چشمه میخواهی؟ رنجی که برای تو دارد، داروی درد است و تریاق زهر.
چه دیدی نکویی ز دنیای دون
که نگذاری از دام او پا برون
هوش مصنوعی: چه چیز خوبی از دنیای پست و حقیر دیدی که بخواهی از چنگال آن رها نشوی؟
تو ای مرغ قدسی پری باز کن
سوی مسکن خویش پرواز کن
هوش مصنوعی: ای پرندهی مقدس، بالهای خود را باز کن و به سوی خانهات پرواز کن.
قفس کالبد وین جهان دام توست
درین هر دو کی جای آرام توست؟
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که بدن انسان مانند قفس و این جهان مانند دام است. در این دو شرایط، جایی برای آرامش و آسایش واقعی وجود ندارد. به عبارتی، محدودیتها و دردهای این دنیا باعث میشود که انسان نتواند آرامش حقیقی را تجربه کند.
چو انبار مرغان لا هوتئی؟
چرا بسته در دام ناسوتئی؟
هوش مصنوعی: چرا همچون انباری از پرندگان در عالم پایین و مادی حبس شدهای؟ چرا خود را در دامهای دنیوی گرفتار کردهای؟
بپر لختی از آشیان تنا
بجو اندر آن گلستان مسکنا
هوش مصنوعی: لحظهای از آشیانت خارج شو و در آن باغ زیبا به دنبال آرامش بگرد.
زملک بدن سوی اقلیم جان
بپر تا ببینی دگرگون جهان
هوش مصنوعی: از دنیای مادی به دنیای معنوی روان شو، تا تغییرات شگرف جهان را مشاهده کنی.
جهانی در آن باد رحمت وزان
بری نوبهارش ز رنج خزان
هوش مصنوعی: در این جهان، با وزش باد رحمت، تحولی به وجود آمده است که مانند بهار است و از رنج های فصل خزان رهایی یافته است.
جهانی درآن نور حق جلوه ساز
نظرها همه سوی آن جلوه باز
هوش مصنوعی: در دنیایی که نور حقیقت درخشیده، همه نگاهها به آن نور معطوف شدهاند و به تماشای زیباییهای آن میپردازند.
جهانی بقایش مصون ازفنا
همه محنتش عیش و فقرش غنا
هوش مصنوعی: دنیا همواره از نابودی در امان است و تمام سختیهای آن، زندگی را به لذتی همراه با ثروت تبدیل کرده است.
جهانی در آن روح رقصان شده
بری هر کمالش زنقصان شده
هوش مصنوعی: در جهانی که هر چیزی به حالتی شاداب و پرتحرک درآمده، هر کمال و زیبایی نیز کم و کاستیهایی خواهد داشت.
جهانی که میخانه ی وحدت است
نه اقلیم آلایش وکثرت است
هوش مصنوعی: جهانی که در آن، میخانهای برای اتحاد و هماهنگی وجود دارد، جایی برای آلودگی و تفاوتها نیست.
درآن شاه لب تشنگان می فروش
شهیدان خونین کفن باده نوش
هوش مصنوعی: در آنجا که شاه با لبهای تشنه در حال نوشیدن است، شهیدان با خونین کفن خود در دست، به بادهنوشی مشغولند.
بسی ساقیان اندر آن سیم ساق
معنبر کلاله مرصع نطاق
هوش مصنوعی: بسیاری از ساقیان در آنجا در حال سروکله زدن با دختران زیبا هستند که دارای کمرهای بسیار باریک و زینتی هستند.
همه ساتکین ها به کف پر شراب
به گوهربر آموده یاقوت ناب
هوش مصنوعی: همه کسانی که در جمع هستند، با لیوانی پر از شراب در دست، آمادهاند تا زیباییهای ناب را تجربه کنند.
شهیدان درآن بزم بنشسته مست
به حق ازپس نیستی گشته هست
هوش مصنوعی: شهیدان در آن مهمانی نشستهاند و به حق از وجود خودشان عبور کرده و به بهشت پیوستهاند.
به ویژه گزین مسلم نامدار
ودیگر دو فرزند نیکو تبار
هوش مصنوعی: به ویژه، گزین یعنی انتخاب شده، و مسلم شخص معروف و نامداری است. همچنین دو فرزند خوب و با اصالت نیز وجود دارند.
که نامی بدند آن دوفرخ سلیل
زهمنامی مصطفی و خلیل
هوش مصنوعی: دو نفر دارای شخصیتهای برجسته و خوشنام وجود دارند که به دلیل نامهایی که دارند، ارتباط نزدیکی با دو پیامبر بزرگ، یعنی پیامبر اسلام و حضرت ابراهیم، پیدا کردهاند.
کنون ازمن این داستان گوش دار
که آن هردو را چون شد انجام کار؟
هوش مصنوعی: حال به تو میگویم که این داستان چگونه به پایان رسید و سرنوشت آن دو نفر چه شد.

الهامی کرمانشاهی