بخش ۶۳ - آگاهی یافتن ابن زیاد ازحال کودکان جناب مسلم «محمد » و «ابراهیم » و جستجو کردن ازآنها
چو شد مسلم اندر بهشت برین
زفرو شکوهش تهی شد زمین
به فرمانده ی کوفه ابن زیاد
یکی گفت زان مردم پر فساد
که درکوفه ازمسلم نامدار
دو فرزند مانده به جا یادگار
صدف گشته این مرز و آن دو زبیم
نهانند در وی چو در یتیم
بد اختر پرستنده گان راسرود
که آن هردو راباز یابید زود
بد هر خانه بینید آن کودکان
نمایید ویرانه اش درزمان
چو یک هفته زین ماجرا درگذشت
به ایوان روان قاضی کوفه گشت
مرآن هردو شهزاده را پیش خواند
چو جان و دل اندر برخود نشاند
به ایشان همی مهربانی فزود
زدیده به رخ اشک خونین گشود
چو دیدند آن کودکام بزرگ
که گرید چنان زار مرد سترگ
بگفتندش ای چون پدر مهربان
به ما ازچه داری بدینسان فغان؟
درین مرز مانا زخصم پلید
به فرخ پدرمان گزندی رسید؟
گروهی که بردند فرمان او
نمودند جان ها گروگان او؟
نهادند سر در مدد کاری اش
و یا پا کشیدند ازیاری اش؟
به پاسخ چنین گفت پیر نوان
که ای دو گرانمایه زیبا جوان
همی هستی ازنیستی شد پدید
سوی نیستی باز خواهد چمید
درختی بود زندگانی که مرگ
فرو ریزدش عاقبت بار و برگ
شکیبابی از داور دادگر
بخواهید درمرگ فرخ پدر
که شد کشته از تیغ بد خواه زار
ازآن پس که جست اوبسی کارزار
شکستند پیمان او کوفیان
نبستند بر یاری او میان
دو شهزاده ی داد فرخنده فر
چو گشتند آگه زمرگ پدر
فتادند برخاک زار ونوان
تو گفتی روانشان زتن شد روان
زمانی ز سر رفته بد هوششان
گرفته زمین اندر آغوششان
به بالین آن دو چو ابر بهار
گرستی همی قاضی کوفه زار
چو بگذشت لختی به هوش آمدند
زمرگ پدر درخروش آمدند
گشودند ازدیده خوناب را
چنین مویه کردند سرباب را
که کوشنده نام آورا سرورا
گرانمایه اسپهبدا صفدرا
فروغ جهان بین آزاده گان
به جا مانده از نامور زاده گان
گزین پور عم شاه لولاک را
برادر پسر حیدر پاک را
به رزم آتش خرمن دشمنان
شهاب روان سوز اهریمنان
کجا روی فرخنده بر گاشتی؟
دو فرزند خود زار بگذاشتی؟
چرا راه مینو گرفتی به پیش؟
نبردی دو نوباوه همراه خویش؟
همانا دریغ آمد ای گل تو را
که بر شاخ نالد دو بلبل تورا
به باغ بهشت اندر ای راد سرو
نبودت گریز ازدو نالان تذرو
کجا ای درخت تناور شدی؟
به سر بر که را سایه گستر شدی؟
کجا گشتی ای مهر رخشان نهان؟
که درچشم ما تار کردی جهان؟
کجات آن فروزنده فریلی؟
کجات آن هنرمندی و پر دلی؟
کجا آنهمه مهر با بی کسان؟
پرستاری بی پدر نورسان؟
کجات آنهمه رزم در راه دین؟
پی یاری تاجور شاه دین؟
کجات آن خروشیدن رعدوار؟
به نام آوران درصف کارزار؟
دریغ از تو ای پاک جان همه
که بگسستی از تن توان همه
ببراد دستی که زد برتو تیغ
چرا برتو هیچش نیامد دریغ؟
همانا و خصمی که با تیغ کین
ز پیکر بریدت سر نازنین
دریغا که دور از دیار آمدی
چنین کشته درکوفه زار آمدی
تو دور ازشهنشه شدی و زتو دور
شدند این دو غمناک آواره پور
پس ازمرگ تو ای دلاور پدر
دو پور تو را تا چه آید به سر؟
پس ازتو که مارا شود دلنواز؟
به آواره گی مان شود چاره ساز؟
به مرگ توبد ای سرافراز باب
بناهای آباد گیتی خراب
نه شب باد دیگر جهان را نه روز
نه ماه و نه خورشید گیتی فروز
نه مردی نهد پای مردی به جنگ
نه گردی نشیند به زین خدنگ
نه سر پنجه ای تیغ بازد همی
نه دستی سنان برفرازد همی
چو لختی مرآن هردو فرخ پسر
به مرگ پدر مویه کردند سر
بخش ۶۲ - فرستادن ابن زیاد سر جناب مسلم و هانی را به شام: به درگاه فرمانده ی کوفه بردبخش ۶۴ - سپردن شریح قاضی دو طفل یتیم حضرت مسلم رابه پسر خود: شریح آن دو تن را به غمخواریا
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شد مسلم اندر بهشت برین
زفرو شکوهش تهی شد زمین
هوش مصنوعی: زمانی که در بهشت جاودانی، مسلم به اوج مقام خود رسید، از شگفتی و عظمت او، زمین دیگر جذبهای نداشت.
به فرمانده ی کوفه ابن زیاد
یکی گفت زان مردم پر فساد
هوش مصنوعی: یک نفر به فرمانده کوفه، ابن زیاد، گفت که مردم آنجا بسیار فاسد و بد اخلاق هستند.
که درکوفه ازمسلم نامدار
دو فرزند مانده به جا یادگار
هوش مصنوعی: در کوفه، از مسلم نامی دو فرزند به یادگار ماندهاند.
صدف گشته این مرز و آن دو زبیم
نهانند در وی چو در یتیم
هوش مصنوعی: این مرز مانند صدفی است که دو زبانه در درونش پنهان شدهاند، مانند یتیمی که در خود خفاست.
بد اختر پرستنده گان راسرود
که آن هردو راباز یابید زود
هوش مصنوعی: بدشانسها خوشحالند که هر دو را زود پیدا کردند.
بد هر خانه بینید آن کودکان
نمایید ویرانه اش درزمان
هوش مصنوعی: اگر در هر خانهای بدی ببینید، آن کودکان هستند که در زمان خود آنجا را خراب میکنند.
چو یک هفته زین ماجرا درگذشت
به ایوان روان قاضی کوفه گشت
هوش مصنوعی: پس از اینکه یک هفته از این حادثه گذشت، قاضی کوفه به ایوان خود رفت.
مرآن هردو شهزاده را پیش خواند
چو جان و دل اندر برخود نشاند
هوش مصنوعی: دو شهزاد را نزد خود فراخواند و مانند جان و دل در وجود خود جای داد.
به ایشان همی مهربانی فزود
زدیده به رخ اشک خونین گشود
هوش مصنوعی: او با مهربانی بیشتری به آنها توجه کرد و چهرهاش را با اشکهای خونین باز کرد.
چو دیدند آن کودکام بزرگ
که گرید چنان زار مرد سترگ
هوش مصنوعی: وقتی آن کودکان بزرگ را دیدند که به شدت میگریند، مرد بزرگی را مشاهده کردند.
بگفتندش ای چون پدر مهربان
به ما ازچه داری بدینسان فغان؟
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای کسی که چون پدر مهربان هستی، به ما بگو چرا اینقدر در عذاب و نالهای؟
درین مرز مانا زخصم پلید
به فرخ پدرمان گزندی رسید؟
هوش مصنوعی: در این سرزمین فلک، آیا از دشمن ناپاک به پدر خوشبخت ما آسیبی خواهد رسید؟
گروهی که بردند فرمان او
نمودند جان ها گروگان او؟
هوش مصنوعی: گروهی که به دعوت او پاسخ دادند و زندگیهایشان را در اختیار او گذاشتند، آیا در واقع خود را به او سپردهاند؟
نهادند سر در مدد کاری اش
و یا پا کشیدند ازیاری اش؟
هوش مصنوعی: آیا برای کمک به او دست یاری دراز کردهاند یا از یاری او دست کشیدهاند؟
به پاسخ چنین گفت پیر نوان
که ای دو گرانمایه زیبا جوان
هوش مصنوعی: سخنانی از جانب شخصی با تجربه و سالخورده مطرح شده که به دو جوان زیبا و با ارزش پاسخ میدهد.
همی هستی ازنیستی شد پدید
سوی نیستی باز خواهد چمید
هوش مصنوعی: وجود و هستی از عدم و نیه آغاز شده است و در نهایت دوباره به سمت عدم بازخواهد گشت.
درختی بود زندگانی که مرگ
فرو ریزدش عاقبت بار و برگ
هوش مصنوعی: درختی که نماد زندگی است، در نهایت به دستیابی به مرگ و نابودی میرسد و برگها و میوههایش فرو میریزند.
شکیبابی از داور دادگر
بخواهید درمرگ فرخ پدر
هوش مصنوعی: از داور صالح و دادگستر خواستهاید که در مورد مرگ پدر فرخ، آشتی و آرامش بخواهید.
که شد کشته از تیغ بد خواه زار
ازآن پس که جست اوبسی کارزار
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر بدخواهی دیگران کشته شده، پس از آن دیگر به کارزار و جنگ نخواهد پرداخت.
شکستند پیمان او کوفیان
نبستند بر یاری او میان
هوش مصنوعی: کوفیها به وعدههای خود عمل نکردند و در زمان نیاز، از حمایت او دور شدند.
دو شهزاده ی داد فرخنده فر
چو گشتند آگه زمرگ پدر
هوش مصنوعی: دو شاهزادهی خوشبخت، وقتی از مرگ پدرشان مطلع شدند، دچار تغییراتی شدند.
فتادند برخاک زار ونوان
تو گفتی روانشان زتن شد روان
هوش مصنوعی: آنها بر خاک افتادند و تو گویی روحشان از بدنشان جدا شده است.
زمانی ز سر رفته بد هوششان
گرفته زمین اندر آغوششان
هوش مصنوعی: در زمانی که هوش و درکشان تحت تأثیر قرار گرفته بود، زمین آنها را در آغوش گرفته بود و تصور میکردند که در حال حاضر در جایی دیگر هستند.
به بالین آن دو چو ابر بهار
گرستی همی قاضی کوفه زار
هوش مصنوعی: در کنار آن دو، مانند ابرهای بهاری، گریه میکنی، ای قاضی کوفه، که ناله و زاری میکنی.
چو بگذشت لختی به هوش آمدند
زمرگ پدر درخروش آمدند
هوش مصنوعی: پس از مدتی، به هوش آمدند و از مرگ پدر به حالت اعتراض درآمدند.
گشودند ازدیده خوناب را
چنین مویه کردند سرباب را
هوش مصنوعی: آنها از چشمانشان اشک میریزند و به همین خاطر بر سرِ مشکلات و دردها ناله و زاری میکنند.
که کوشنده نام آورا سرورا
گرانمایه اسپهبدا صفدرا
هوش مصنوعی: کسی که به تلاش و کوشش معروف است، یک سرور و فرمانده با ارزش و بزرگ از نژاد نیکوست.
فروغ جهان بین آزاده گان
به جا مانده از نامور زاده گان
هوش مصنوعی: نور و روشنی که از دیدگاه آزادگان ناشی میشود، از یادگارهای بزرگانی است که برای نام و یاد خود به جا گذاشتهاند.
گزین پور عم شاه لولاک را
برادر پسر حیدر پاک را
هوش مصنوعی: پسر حیدر، که همانا علی است، برادر شاه لولاک را که از خانوادهای ممتاز و دارای ویژگیهای خاص است، انتخاب کن.
به رزم آتش خرمن دشمنان
شهاب روان سوز اهریمنان
هوش مصنوعی: در جنگ، شهاب به مانند آتش، خرمنهای دشمنان را میسوزاند و این درد و آتش به دست اهریمنان است.
کجا روی فرخنده بر گاشتی؟
دو فرزند خود زار بگذاشتی؟
هوش مصنوعی: کجا رفتی که خوشبختی تو را رها کرد؟ دو فرزندت را در حالی که ناراحت و ناتوان هستند، به حال خود گذاشتی؟
چرا راه مینو گرفتی به پیش؟
نبردی دو نوباوه همراه خویش؟
هوش مصنوعی: چرا به سمت بهشت رفتی در حالی که دو نوجوان را با خود نبردی؟
همانا دریغ آمد ای گل تو را
که بر شاخ نالد دو بلبل تورا
هوش مصنوعی: ای گل، بسیار ناراحتکننده است که بر روی شاخه، دو بلبل به خاطر تو ناله و فریاد میکنند.
به باغ بهشت اندر ای راد سرو
نبودت گریز ازدو نالان تذرو
هوش مصنوعی: در بهشت باغ، ای ایستاده چون سرو، به دور از دو ناله غمگین باش و از آن بگریز.
کجا ای درخت تناور شدی؟
به سر بر که را سایه گستر شدی؟
هوش مصنوعی: کجایی ای درخت بزرگ و تنومند؟ بر سر چه کسی سایه گستراندهای؟
کجا گشتی ای مهر رخشان نهان؟
که درچشم ما تار کردی جهان؟
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای درخشان، کجا رفتی که در غیاب تو، دنیا در چشم ما تیره و تار شده است؟
کجات آن فروزنده فریلی؟
کجات آن هنرمندی و پر دلی؟
هوش مصنوعی: کجا هستی ای کسی که نور فریادهایت را میدرخشد؟ کجا هستی ای هنرمند با استعداد و دلی بزرگ؟
کجا آنهمه مهر با بی کسان؟
پرستاری بی پدر نورسان؟
هوش مصنوعی: کجا آن همه محبت و عشق و احساس نسبت به کسانی که هیچ کس را ندارند؟ مانند نگهداری از فرزندی که بیپدر بزرگ میشود؟
کجات آنهمه رزم در راه دین؟
پی یاری تاجور شاه دین؟
هوش مصنوعی: کجا هستی که در راه دین اینهمه مبارزه کنی؟ برای یاری دادن به پادشاه دین؟
کجات آن خروشیدن رعدوار؟
به نام آوران درصف کارزار؟
هوش مصنوعی: کجاست صدای رعد مانند تو؟ در میان قهرمانان جنگ و نبرد که نامی برای خود دارند؟
دریغ از تو ای پاک جان همه
که بگسستی از تن توان همه
هوش مصنوعی: ای کاش تو ای روح پاک، همه چیزهایی که از جسم جدا کردی، در اختیار ما بود.
ببراد دستی که زد برتو تیغ
چرا برتو هیچش نیامد دریغ؟
هوش مصنوعی: چرا بر تو که مورد حمله قرار گرفتی، هیچ غم و اندوهی نیامده است؟ انگار بر تو هیچ تاثیری نداشته و نمیفهمی که چگونه بدی به تو وارد شده است.
همانا و خصمی که با تیغ کین
ز پیکر بریدت سر نازنین
هوش مصنوعی: به راستی، و دشمنی که با شمشیر کینه، سر عزیزت را از بدنت جدا کرد.
دریغا که دور از دیار آمدی
چنین کشته درکوفه زار آمدی
هوش مصنوعی: ای کاش که اینجا بودی، چقدر غمانگیز است که دور از سرزمین خود، در کوفه به این حال و زار افتادهای.
تو دور ازشهنشه شدی و زتو دور
شدند این دو غمناک آواره پور
هوش مصنوعی: تو از سلطنت دور شدهای و به خاطر این دوری، این دو دردناک و آواره از تو فاصله گرفتهاند.
پس ازمرگ تو ای دلاور پدر
دو پور تو را تا چه آید به سر؟
هوش مصنوعی: پس از مرگ تو ای دلیر پدر، حالا فرزندان تو چگونه خواهند بود و با چه مشکلاتی روبرو خواهند شد؟
پس ازتو که مارا شود دلنواز؟
به آواره گی مان شود چاره ساز؟
هوش مصنوعی: پس از تو چه کسی میتواند دل ما را شاد کند؟ آیا کسی هست که بتواند بر گمگشتگی ما فائق آید؟
به مرگ توبد ای سرافراز باب
بناهای آباد گیتی خراب
هوش مصنوعی: به خاطر مرگ تو، ای بزرگوار، تمام ساختارهای زیبا و آباد دنیا ویران میشود.
نه شب باد دیگر جهان را نه روز
نه ماه و نه خورشید گیتی فروز
هوش مصنوعی: در این دنیا نه شب وجود دارد و نه روز، نه ماه هست و نه خورشید که روشنایی بخشد.
نه مردی نهد پای مردی به جنگ
نه گردی نشیند به زین خدنگ
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره میشود که نه مردی میتواند در جنگ پا به پای مرد دیگر حرکت کند و نه گردی میتواند بر زین تیر (خدنگ) بنشیند. به عبارت دیگر، هیچ چیز نمیتواند به اندازه کافی قوی و مقاوم باشد که در برابر چالشهای بزرگ قرار گیرد. این بیانگر ناتوانی انسانها و یا شرایط در مواجهه با مشکلات جدی است.
نه سر پنجه ای تیغ بازد همی
نه دستی سنان برفرازد همی
هوش مصنوعی: نه تیغی از سر انگشتانش بیرون میآید و نه دستی مانند نیزه به سمت بالا میرود.
چو لختی مرآن هردو فرخ پسر
به مرگ پدر مویه کردند سر
هوش مصنوعی: اندکی پس از مرگ پدر، هر دو پسر فرخ به سوگ و شیون پرداختند.

الهامی کرمانشاهی