بخش ۵۸ - چاه کندن دشمنان در راه جناب مسلم و دستگیر شدن آن بزرگوار
بکندش یکی چاه در رهگذر
به سر برش گسترد خاشاک و خار
سپهبد ندانسته بسپرد راه
بیفتاد چون ماه کنعان به چاه
سپه گرد آن چاه خرد و بزرگ
گرفتند مانند درنده گرگ
زچه بر کشیدند جنگی برش
ببستند بازوی زور آورش
بیاورد شوم اختری زشت نام
برهنه یکی استر بی لگام
برآن استرش بر نشاندند خوار
به تن چاک چاک و به دل داغ دار
دریغ ازمسیحی که کین ساختند
یهودان به بند اندرش آختند
جهانا چه بد دیدی از بخردان
زمردان و نام آوران و ردان
که ره نسپری جز به آزارشان
بکوشی پی درد تیمارشان
چه دیدی سپهرا زمردان دین؟
که داری زایشان دلی پر زکین؟
از آن پس که بستند کوفی سپاه
به زنجیر بازوی سالار شاه
درآن دم سپهبد یکی بنگریست
به کردار ایشان و لختی گریست
چو دیدش بدان گونه با مویه جفت
نکوهش کنان پور اشعث بگفت
که ای راد سالار شمشیر زن
چه مویی چنین زار برخویشتن؟
ز مردن نترسند هرگز یلان
نگریند از بیم جان پر دلان
سپهبد بدو گفت کای زشت کیش
مرا نیست این مویه ازبهر خویش
زمردان مرا مر به دل باک نیست
که بنگاه هر زنده جز خاک نیست
بود مویه و زاری ام بهر شاه
که پیماید او خود بدین مرز راه
ببیند ستیز ازشما کوفیان
بدو آید از سست عهدان زیان
بگفت این و از گفته بربست دم
سوی کاخ بردندش از ره دژم
بخش ۵۷ - امان دادن محمد بن اشعث جناب مسلم را و نپذیرفتن آن حضرت: به مسلم خروشید کای نامداربخش ۵۹ - ورود حضرت مسلم به مجلس ابن زیاد و مکالماتشان با یکدیگر: کشان روزبانان به بند اندرش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بکندش یکی چاه در رهگذر
به سر برش گسترد خاشاک و خار
هوش مصنوعی: در مسیری که میرفت، چاهی حفر کرد و بر آن چاه، خاشاک و خار پخش کرد تا کسی متوجه نشود.
سپهبد ندانسته بسپرد راه
بیفتاد چون ماه کنعان به چاه
هوش مصنوعی: سپهبد بدون آگاهی، مسئولیت را به کسی سپرد و این باعث شد که مانند ماهی در چاه، در وضعیتی دشوار و نابسامان قرار بگیرد.
سپه گرد آن چاه خرد و بزرگ
گرفتند مانند درنده گرگ
هوش مصنوعی: سربازان دور چاه جمع شدند و مثل گرگ درنده آماده کمین کردند.
زچه بر کشیدند جنگی برش
ببستند بازوی زور آورش
هوش مصنوعی: به چه دلیلی جنگی به پا کردند و قدرت و نیرویش را در هم شکستند؟
بیاورد شوم اختری زشت نام
برهنه یکی استر بی لگام
هوش مصنوعی: بیایید به دنیا تشینی که ستارهای بدشکل و زشت به دنیا آمده و بیهیچ کمر بندی، مثل یک الاغ آزاد و بیقید و شرط است.
برآن استرش بر نشاندند خوار
به تن چاک چاک و به دل داغ دار
هوش مصنوعی: او را بر آن تخت نشاندند، در حالی که در دلش ناراحتی و در تنش زخمهای زیادی بود.
دریغ ازمسیحی که کین ساختند
یهودان به بند اندرش آختند
هوش مصنوعی: متاسفانه مسیحی را میبینیم که یهودیان به او آسیب رسانده و او را به زنجیر کشیدهاند.
جهانا چه بد دیدی از بخردان
زمردان و نام آوران و ردان
هوش مصنوعی: دنیا را از خردمندان، از مردان برجسته و نامآوران چه بد دیدی؟
که ره نسپری جز به آزارشان
بکوشی پی درد تیمارشان
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دردی را درمان کنی، جز اینکه به آنها زحمت فراوانی بدهی، راهی دیگر نخواهی داشت.
چه دیدی سپهرا زمردان دین؟
که داری زایشان دلی پر زکین؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از کسی میپرسد چه چیزی از بزرگواران دین مشاهده کرده است که حالا دلش پر از نگرانی و آشفتگی است. به نوعی، او میخواهد بداند که چه اتفاقی افتاده که کسی با این همه صفات برجسته و مقام عالی، احساس ناآرامی میکند.
از آن پس که بستند کوفی سپاه
به زنجیر بازوی سالار شاه
هوش مصنوعی: پس از آنکه سپاه کوفه، بازوی فرمانده شاه را به زنجیر کشیدند، این عمل آغاز شد.
درآن دم سپهبد یکی بنگریست
به کردار ایشان و لختی گریست
هوش مصنوعی: در آن لحظه، فرماندهای به رفتار آنها نگاه کرد و لحظهای به فکر فرو رفت و اشکی از چشمانش ریخت.
چو دیدش بدان گونه با مویه جفت
نکوهش کنان پور اشعث بگفت
هوش مصنوعی: وقتی او را به آن حال و با ناله و زاری دید، پسر اشعث با سرزنش از او انتقاد کرد.
که ای راد سالار شمشیر زن
چه مویی چنین زار برخویشتن؟
هوش مصنوعی: ای فرمانده دلیر و شمشیرزن، چه دلیلی دارد که اینگونه بیحال و پریشان به نظر میرسی؟
ز مردن نترسند هرگز یلان
نگریند از بیم جان پر دلان
هوش مصنوعی: زندگان شجاع هرگز از مرگ نمیترسند و دلهای勇敢 از ترس جان نمیهراسند.
سپهبد بدو گفت کای زشت کیش
مرا نیست این مویه ازبهر خویش
هوش مصنوعی: سپهبد به او گفت: ای کسی که اعتقاد ناپسندی داری، این ناله و گریه برای من نیست، بلکه به خاطر خودت است.
زمردان مرا مر به دل باک نیست
که بنگاه هر زنده جز خاک نیست
هوش مصنوعی: زمردان (جواهرات قیمتی) برای من اهمیت چندانی ندارند، زیرا میدانم که وضعیت هر انسان زندهای در نهایت به خاک و زمین ختم میشود.
بود مویه و زاری ام بهر شاه
که پیماید او خود بدین مرز راه
هوش مصنوعی: من به خاطر شاه که راهی به این مرز میپیماید، غم و اندوه خود را ابراز میکنم.
ببیند ستیز ازشما کوفیان
بدو آید از سست عهدان زیان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به قدرت و ستیزهجویی شما کوفیان نخواهد آمد و از افراد بیعهد و ناپایدار آسیب خواهد رسید.
بگفت این و از گفته بربست دم
سوی کاخ بردندش از ره دژم
هوش مصنوعی: او این را گفت و پس از آن دیگر چیزی نگفت و او را به سمت کاخ بردند از طریق مسیر دژ.

الهامی کرمانشاهی