گنجور

بخش ۵۶ - ذکر آب خواستن جناب مسلم و آب آوردن طوعه و ریختن دندانهای آن حضرت درجام آب

زبس خسته بدآن ستوده نژاد
دمی پشت مردی به دیوار داد
که لختی بر آساید از کارزار
وزان پس به دشمن کند کار زار
تن خویش بی توش دید ازعطش
شدش زعفرانی رخ لاله وش
از آن بدگهر دشمنان خواست آب
که بنشاند ازدل بدان التهاب
مگر طوعه دربام کاشانه بود
شنید این و آمد ز بالا فرود
یکی جام پر ز آب شیرین گوار
بیاورد نزدیک آن شهسوار
دلاور ستد آب تا نوشدا
وزان پس به رزم سپه کوشدا
چو لعل لبش سود برجام آب
زخون آب شد همچو یا قوت ناب
به لعل اندرش عقد گوهر گسیخت
درآن آب آلوده با خون بریخت
شکیبا شد و با دل دردناک
فرو ریخت آن آب خونین به خاک
همانا بدآگه که سطان دین
شود تشنه لب کشته ی تیغ کین
همی خواست چون شاه خود زین جهان
رود تشنه لب سوی باغ جنان
نخورد آب و لب تشنه ازجان گذشت
دگر باره سرگرم پیکار گشت
چو شیر یله آن یل نامدار
بزد بر صف لشگر نابکار
چو شمشیر او سرگرایی گرفت
تن از سر سراز تن جدایی گرفت
سر دشمنان شد چو برگ رزان
دم تیغ او تند باد خزان
چو بیچاره شد پور اشعث زجنگ
به رزم سپهبد شدش کار تنگ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبس خسته بدآن ستوده نژاد
دمی پشت مردی به دیوار داد
هوش مصنوعی: به شدت خسته از آن شخصیت باستانی، لحظه‌ای مردانگی‌اش را به دیوار تکیه داد.
که لختی بر آساید از کارزار
وزان پس به دشمن کند کار زار
هوش مصنوعی: لحظه‌ای از جنگ استراحت می‌کند و سپس دوباره به دشمن حمله می‌کند.
تن خویش بی توش دید ازعطش
شدش زعفرانی رخ لاله وش
هوش مصنوعی: بدون تو، جانم تشنه است و از شدت عطش، رنگ رویم به زردی گل لاله در آمده است.
از آن بدگهر دشمنان خواست آب
که بنشاند ازدل بدان التهاب
هوش مصنوعی: دشمنانی که نسل نامناسبی دارند، از آب خواستند تا دردی را که در دلشان دارند، آرام کند.
مگر طوعه دربام کاشانه بود
شنید این و آمد ز بالا فرود
هوش مصنوعی: گویا طوعه از بالای بام خانه شنید و به پایین آمد.
یکی جام پر ز آب شیرین گوار
بیاورد نزدیک آن شهسوار
هوش مصنوعی: یک نفر جامی پر از آب شیرین و خوشمزه آورد و آن را به نزدیک آن جوان شجاع برد.
دلاور ستد آب تا نوشدا
وزان پس به رزم سپه کوشدا
هوش مصنوعی: شجاعی با دلیری، آب را برداشت تا نوشید و سپس به میدان جنگ رفت و با سپاهیان مبارزه کرد.
چو لعل لبش سود برجام آب
زخون آب شد همچو یا قوت ناب
هوش مصنوعی: وقتی لب‌هایش مانند جواهری قرمز و زیباست، گویی که این زیبایی بر تمام دنیا اثر گذاشته و زندگی را از خون و غم به شیرینی و طراوت تبدیل کرده است.
به لعل اندرش عقد گوهر گسیخت
درآن آب آلوده با خون بریخت
هوش مصنوعی: درون آن لعل، دانه‌های گرانبهایی وجود دارد که در آب کثیف و خون آمیخته شده‌اند و این دانه‌ها از یکدیگر جدا شده‌اند.
شکیبا شد و با دل دردناک
فرو ریخت آن آب خونین به خاک
هوش مصنوعی: او صبر کرد و با دل ناآرام، آن آب خونین را بر زمین ریخت.
همانا بدآگه که سطان دین
شود تشنه لب کشته ی تیغ کین
هوش مصنوعی: واقعاً نابخرد است که سلطان دین به خاطر انتقام، تشنه لب کشته شود.
همی خواست چون شاه خود زین جهان
رود تشنه لب سوی باغ جنان
هوش مصنوعی: او آرزو دارد که مانند یک پادشاه از این دنیا با دلی تشنه به سوی بهشت برود.
نخورد آب و لب تشنه ازجان گذشت
دگر باره سرگرم پیکار گشت
هوش مصنوعی: او آب نخورده و با لب‌های تشنه، جانش را از دست داد و دوباره به جنگ و نبرد روی آورد.
چو شیر یله آن یل نامدار
بزد بر صف لشگر نابکار
هوش مصنوعی: این ابیات به توصیف یک جنگجو باخصوصیات برجسته می‌پردازد. او مانند شیری آزاد و قدرتمند در میدان نبرد ظاهر می‌شود و به دشمنان خود حمله می‌کند. این شخصیت با شجاعت و نیرویی که دارد، می‌تواند بر صفوف دشمن غلبه کند و بر خط مقدم جنگ تأثیر بگذارد.
چو شمشیر او سرگرایی گرفت
تن از سر سراز تن جدایی گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیر او به کار گرفته شد، بدن از سر جدا شد و این جدایی به چنان شدت بود که دیگر بر هم ارتباطی نداشتند.
سر دشمنان شد چو برگ رزان
دم تیغ او تند باد خزان
هوش مصنوعی: وقتی دشمنان به سرنوشت بدی دچار شدند، مانند برگ‌های زرد پاییزی که به راحتی از درخت می‌ریزند، تیغ او به شدت و تند عمل می‌کند.
چو بیچاره شد پور اشعث زجنگ
به رزم سپهبد شدش کار تنگ
هوش مصنوعی: زمانی که پسر اشعث از جنگ به سختی افتاد و وضعش به وخامت گرایید، کار سپهبد به حالت بحرانی درآمد.