گنجور

بخش ۴۹ - آگاهی یافتن بلال پسر طوعه ازحال جناب مسلم و خبر دادن به ابن زیاد

مرآن نیک زن را یکی پور بود
که جانش بر دیو مزدور بود
بلالش بدی نام اما بلال
زهم نامی اش درجنان پر ملال
برمادر آمد شبانگاه و گفت
که رازت ز فرزند نتوان نهفت
درین شب تو داری زشب های پیش
شد آمد به گنجینه ی خانه بیش
بدین گونه آمد شدت بهر چیست
بگو راست بامن که درخانه کیست
بدان فتنه گر پور فرمود مام
کزین کار بر گو تو را چیست کام
برو زین سخن دست کوتاه کن
کزین راز با تو نرانم سخن
مگر آنکه بامن تو پیمان کنی
که ازهرکس این راز پنهان کنی
بسی خورد سوگند آن حیله ساز
که پوشیده خواهم تو را داشت راز
به مادر چو اصرار بسیار کرد
ورا نیک زن آگه ازکار کرد
چو شب رفت و آمد با آب و تاب
بر مرد فرزانه جامی پر آب
بدو گفت امشب نخفتی تو هیچ
به دل باشدت مرخیال بسیج
سپهدار – درج گهر بر گشود
که لختی درین شب چو خوابم ربود
بدیدم جمال پیمبر (ص) به خواب
دگر حیدر و باب آن کامیاب
دگر جعفر و حمزه ی تیغ زن
عقیل سرافراز و فرخ حسن(ع)
مرا زان میان شیر پروردگار
به برخواند و فرمود کای نامدار
تو مهمان مایی به خرم بهشت
چنینت به سر پاک داور نوشت
یقین دارم ای مادر مهربان
همین روز گردم به مینو روان
چو این گفته زن زان دلاور شنود
به رخ برزچشم اشک خونین گشود
وزان سو چو برداشت از خواب سر
بلال آن بداندیش بیدادگر
دمان شد سوی کاخ فرماندهی
ز مسلم به بدخواه داد آگهی
شنید این چو اهریمن کینه خواه
زشادی به پا خواست بر روی گاه
بدان مژده دادش بسی خواسته
کزان خواسته گشت آراسته
کز آن بد یکی باره از زر ناب
دگر باره ی تیز پر چون عقاب
ابا پور اشعث پس انگاه گفت
که این راز بر تو نشاید نهفت
یل هاشمی مسلم نیکنام
نهان گشته چون شیر نر در کنام
به همراه مردان کاری شتاب
به کاشانه ی طوعه او را بیاب
سر از تیغ کینش جداکن زتن
و یا زنده آرش به نزدیک من
چو گشتی مر این گفته را کار بند
سرت را فرازم به چرخ بلند
بدادش سپس از پی کارزار
دو باره هزار از سواران کار
دگر جنگجو پنجصد زشتمرد
پیاده همه با سلیح نبرد
ز درگاه سالار میشوم خویش
چو گرد اندر آمد مر آن زشت کیش
چو آن دیو ساران شمشیر زن
رسیدند بر خانه ی شیرزن
زبهر تماشا هم از دیگران
سپه گرد گشت از کران تا کران
سر جیش گردان با خود و کبر
ز پیش سرای اندر آمد به ابر
برآمد غوکوس و بانگ تبیر
خروشیدن نای و رومی نفیر
زکوفه به گردون یکی بانگ خاست
کزان بانگ مغز سر چرخ کاست
سپهدار دین چون فرا داد گوش
به آوای آن خیل بی رای و هوش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرآن نیک زن را یکی پور بود
که جانش بر دیو مزدور بود
هوش مصنوعی: زنی خوب بود که فرزندی داشت که جانش از خدمت به دیو و موجودات اهریمنی نشأت می‌گرفت.
بلالش بدی نام اما بلال
زهم نامی اش درجنان پر ملال
هوش مصنوعی: بلال که نامش به بدی مشهور است، اما به خاطر ویژگی‌هایش و شخصیتش در بهشت، از یاد نرفته و در دل‌ها جا دارد.
برمادر آمد شبانگاه و گفت
که رازت ز فرزند نتوان نهفت
هوش مصنوعی: در شب، مادر نزدیک آمد و گفت که نمی‌توانی راز خود را از فرزند نگه‌داری.
درین شب تو داری زشب های پیش
شد آمد به گنجینه ی خانه بیش
هوش مصنوعی: در این شب، تو داری خاطرات شب‌های گذشته را در درون خود مرور می‌کنی و به گنجینه‌ی ذهن و قلبت می‌افزایی.
بدین گونه آمد شدت بهر چیست
بگو راست بامن که درخانه کیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به چه دلیلی این شدت و سختی به وجود آمده است. از من بخواه که حقیقت را بگویم، در خانه چه کسی وجود دارد؟
بدان فتنه گر پور فرمود مام
کزین کار بر گو تو را چیست کام
هوش مصنوعی: بدان که این فتنه‌گر، پسر پور، به تو می‌گوید که از این کار چه نتیجه‌ای خواهی گرفت.
برو زین سخن دست کوتاه کن
کزین راز با تو نرانم سخن
هوش مصنوعی: از این صحبت دور شو و از این موضوع کناره‌گیری کن، زیرا از این راز دیگر با تو صحبت نخواهم کرد.
مگر آنکه بامن تو پیمان کنی
که ازهرکس این راز پنهان کنی
هوش مصنوعی: تنها در صورتی که با من پیمان ببندی که این راز را از دیگران مخفی نگه‌داری.
بسی خورد سوگند آن حیله ساز
که پوشیده خواهم تو را داشت راز
هوش مصنوعی: آن شخص حیله‌گر به شدت قسم خورد که راز تو را مخفی نگه می‌دارد.
به مادر چو اصرار بسیار کرد
ورا نیک زن آگه ازکار کرد
هوش مصنوعی: مرد به مادرش خیلی اصرار کرد و او که زنی فهمیده و با تجربه بود، به خوبی از وضعیت او باخبر شد.
چو شب رفت و آمد با آب و تاب
بر مرد فرزانه جامی پر آب
هوش مصنوعی: زمانی که شب به پایان می‌رسد و با شور و شوقی خاصی طی می‌شود، مردی باهوش و زیرک جامی پر از آب را به دست می‌گیرد.
بدو گفت امشب نخفتی تو هیچ
به دل باشدت مرخیال بسیج
هوش مصنوعی: او به او گفت که امشب هیچ نمی‌خوابی و در دل تو افکار زیادی وجود دارد.
سپهدار – درج گهر بر گشود
که لختی درین شب چو خوابم ربود
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه، در میان شب که خواب مرا ربوده بود، دروازه‌ای را باز کرد تا گوهری را وارد کند.
بدیدم جمال پیمبر (ص) به خواب
دگر حیدر و باب آن کامیاب
هوش مصنوعی: در خواب، زیبایی پیامبر (ص) را دیدم و همچنین موفقیت و خوشبختی حضرت علی (ع) و اباالفضل العباس (ع) را.
دگر جعفر و حمزه ی تیغ زن
عقیل سرافراز و فرخ حسن(ع)
هوش مصنوعی: دیگر جعفر و حمزه، برادران عقیل هستند که با شمشیر خود شجاعت و عزت را به نمایش می‌گذارند و برای حسن (ع) نیز خوشبختی و سرافرازی را به ارمغان می‌آورند.
مرا زان میان شیر پروردگار
به برخواند و فرمود کای نامدار
هوش مصنوعی: خداوند شیر دل، مرا از میان دگران برمی‌گزیند و به من خطاب می‌کند که ای شخصیت مشهور و بزرگ.
تو مهمان مایی به خرم بهشت
چنینت به سر پاک داور نوشت
هوش مصنوعی: تو مهمان ما هستی در بهشت خوش، که پاک‌ترین قضاوت‌کننده این را نوشته است.
یقین دارم ای مادر مهربان
همین روز گردم به مینو روان
هوش مصنوعی: مطمئن هستم ای مادر عزیز، که به زودی به بهشت می‌رسم.
چو این گفته زن زان دلاور شنود
به رخ برزچشم اشک خونین گشود
هوش مصنوعی: زمانی که آن زن، ماجرای دلاوری را شنید، اشک‌ هایی به رنگ خون از چشمانش سرازیر شد و بر صورتش نشسته بود.
وزان سو چو برداشت از خواب سر
بلال آن بداندیش بیدادگر
هوش مصنوعی: از آن طرف، هنگامی که سر بلال از خواب بیدار شد، آن بداندیش و ستمگر متوجه شد.
دمان شد سوی کاخ فرماندهی
ز مسلم به بدخواه داد آگهی
هوش مصنوعی: زمانی که به سمت کاخ فرماندهی حرکت کردند، مسلم به دشمنان خبر داد که چه اتفاقی افتاده است.
شنید این چو اهریمن کینه خواه
زشادی به پا خواست بر روی گاه
هوش مصنوعی: این شخص شنید که مانند یک اهریمن کینه‌جو از شادی برخواست و بر زمین ظاهر شد.
بدان مژده دادش بسی خواسته
کزان خواسته گشت آراسته
هوش مصنوعی: به او خبر خوش دادند که از خواسته‌هایش بسیار به دست آورده و این خواسته‌ها باعث شده‌اند که زندگی‌اش به زیبایی و آراستگی برسد.
کز آن بد یکی باره از زر ناب
دگر باره ی تیز پر چون عقاب
هوش مصنوعی: از آن چیزی که به یک باره از طلا و خالص بودنش می‌درخشد، بار دیگر همانند عقاب، تیز و تند پرواز کن.
ابا پور اشعث پس انگاه گفت
که این راز بر تو نشاید نهفت
هوش مصنوعی: ابا پور اشعث سپس گفت که این راز را نباید برای تو پنهان کرد.
یل هاشمی مسلم نیکنام
نهان گشته چون شیر نر در کنام
هوش مصنوعی: مرد بزرگی از هاشمیان به نام مسلم نیکنام، همچون شیر نر در لانه‌اش پنهان شده است و قدرت و توانایی او در آنجا نهفته و به چشم نمی‌آید.
به همراه مردان کاری شتاب
به کاشانه ی طوعه او را بیاب
هوش مصنوعی: با مردان همراه شو و به خانه طوعه بروید تا او را پیدا کنید.
سر از تیغ کینش جداکن زتن
و یا زنده آرش به نزدیک من
هوش مصنوعی: یا سر را از بدن او جدا کن که به خاطر کینه‌اش به من نزدیک بیاوری، یا آرش را زنده به من برگردان.
چو گشتی مر این گفته را کار بند
سرت را فرازم به چرخ بلند
هوش مصنوعی: وقتی که این سخن را به کار بستی، سرت را به آسمان بلند کن.
بدادش سپس از پی کارزار
دو باره هزار از سواران کار
هوش مصنوعی: سپس برای مقابله با دشمن، هزار سوار کارآمد به او داد.
دگر جنگجو پنجصد زشتمرد
پیاده همه با سلیح نبرد
هوش مصنوعی: دیگر جنگجویان بودند که پانصد مرد پیاده به همراه داشتند و همه آنها با سلاح جنگی آماده بودند.
ز درگاه سالار میشوم خویش
چو گرد اندر آمد مر آن زشت کیش
هوش مصنوعی: من نزد سالار وارد می‌شوم و خودم را تسلیم او می‌کنم، مانند گردی که به اطراف آن زشت‌کیش می‌چرخد.
چو آن دیو ساران شمشیر زن
رسیدند بر خانه ی شیرزن
هوش مصنوعی: وقتی آن دیو و سواران شمشیرزن به خانه شیرزن رسیدند،
زبهر تماشا هم از دیگران
سپه گرد گشت از کران تا کران
هوش مصنوعی: به خاطر تماشای دیگران، سپاهی از همه جا گرد آمده است.
سر جیش گردان با خود و کبر
ز پیش سرای اندر آمد به ابر
هوش مصنوعی: یک شخص مغرور و متکبر با خود را به سمت یک خانه می‌برد و در حالی که خود را در ابرهای دور و بالا می‌بیند، به درون آن خانه وارد می‌شود.
برآمد غوکوس و بانگ تبیر
خروشیدن نای و رومی نفیر
هوش مصنوعی: غوکوس برخاست و صدای جادوگر همچون طوفانی بلند شد، نای نواخت و رومیان فریاد زدند.
زکوفه به گردون یکی بانگ خاست
کزان بانگ مغز سر چرخ کاست
هوش مصنوعی: از کوفه صدایی به آسمان بلند شد که بر اثر آن، صدای مغز سر در آسمان کاهش یافت.
سپهدار دین چون فرا داد گوش
به آوای آن خیل بی رای و هوش
هوش مصنوعی: سردار دین وقتی صدای آن گروه بی‌فکر و بی‌هوش را شنید، به آن گوش داد.