بخش ۴۸ - پنان گرفتن جناب مسلم به خانه ی طوعه
چو شد تیغ خورشید زرین حسام
نهان درنیام شبه گون شام
جهان یلی آسمان وفا
پسر عم فرخنده ی مصطفی (ص)
زمانی به هر سو همی بنگریست
ز تنهایی خویش لختی گریست
همی گفت با خود که گشت ای دریغ
نهان آفتاب امیدم به میغ
نکو خواه کم بد سگالان فزون
نه یک چاره ساز و نه یک رهنمون
دریغا که دور ازدیار آمدم
دراین مرز به غمگسار امدم
سپهر بلندم بیفکند پست
ز دامان شاهم جدا کرد دست
نه راه شتاب و نه جای درنگ
مبادا کسی را چو من کار تنگ
پناه ازکه جویم کجا رونهم؟
که را آگهی ازغم دل دهم؟
همی گفت گریان وره می برید
که بر وی در خانه ای شد پدید
دلش سوی آن خانه بنمود رای
بدان درشد و ماند لختی به جای
بد آن تنگ خانه زن یک پیر زال
بدو بر گذشته بسی ماه و سال
که او را بدی طو عه فرخنده نام
مهین بانوی خلد ازو شادکام
اگر چه زنی بود بس سالخورد
ولی بود بهتر زصد شیرمرد
نهان در دلش مهر آل رسول
به دین پیرو پاک شود بتول
فگار آن زمان بود بر پشت در
که از پور خود باز جوید خبر
بدان در چو فرخ سپهبد شتافت
زن آشنا مرد بیگانه یافت
جوانی غریب آمدش در نظر
ز غم درگریبان فرو برده سر
بدو طوعه با یک جهان شرم گفت
که ای مرد با رنج و تیمار جفت
ستاده بدین سان چرا ایدری؟
به گرداب غم ازچه روی اندری؟
به شب در، هشیوار فرزانه گان
نپاید درکوی بیگانه گان
بگفت اینچنین تاسه نوبت براوی
نفرمود پاسخ یل نامجوی
در آخر به نا چار با او بگفت
که ای زن چه پرسی تو راز نهفت
مرا خانه ای نیست دراین دیار
که گیرم زمانی درآنجا قرار
غریب و دل افکار و بی یاورم
بلا بارد از آسمان بر سرم
یک امشب مرا گر پناهی دهی
به کاشانه ی خویش راهی دهی
به پاداش این کار – روز شمار
جزای نکو یابی ازکردگار
بدو پاسخ آورد آن نیک زن
که ای مرد فرزانه ی تیغ زن
کدامت بود شهر و نام تو چیست
نژاد تو از گوهر پاک کیست؟
مرا سوختی دل بدین گفتگوی
میندیش و راز نهان بازگوی
سپهبد بدو گفت خوش گوهرم
ز هاشم نژادان نام آورم
بود مسلمم نام و بابم عقیل
برادر پدر ساقی سلسبیل
چو ازمرد نام آور پاک رای
شنید این سخن آن زن پارسای
بیفتاد برخاک زار و نوان
ببوسید پای دلیر جوان
به مژگان همی رفت خاک رهش
زبرزن بیاورد دربنگهش
بدو گفت صبح امیدم دمید
که خورشیدم اندر سرای آرمید
درخشنده گشت ازرخت خانه ام
فروغ جنان یافت کاشانه ام
فراوان بدینسان چو بنواختش
به گنجینه ی خانه بنشاختش
یکی خوان بیاراست اندر زمان
که بودی سزاوار آن میهمان
جز اندک نخورد آن یل بی همال
ازآن خوردنی های خوان نوال
وزان پس به آسوده گی درسرای
خداوند راشد پرستش سرای
بخش ۴۷ - انجمن شدن یاران جناب مسلم: برفت و بیامد فرستاده زودبخش ۴۹ - آگاهی یافتن بلال پسر طوعه ازحال جناب مسلم و خبر دادن به ابن زیاد: مرآن نیک زن را یکی پور بود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شد تیغ خورشید زرین حسام
نهان درنیام شبه گون شام
هوش مصنوعی: وقتی تیغ زرین خورشید در آغوش شب پنهان میشود، شب مانند سایهای تاریک ظاهر میشود.
جهان یلی آسمان وفا
پسر عم فرخنده ی مصطفی (ص)
هوش مصنوعی: جهان به عنوان یک پهلوان، نشان از وفا و صداقت را در خود دارد؛ که این نشان، از طریق فرزند عموی خجسته پیامبر مصطفی (ص) به ارث رسیده است.
زمانی به هر سو همی بنگریست
ز تنهایی خویش لختی گریست
هوش مصنوعی: در یک لحظه به اطراف خود نگاه کرد و به خاطر تنهاییاش کمی اشک ریخت.
همی گفت با خود که گشت ای دریغ
نهان آفتاب امیدم به میغ
هوش مصنوعی: او با خودش میگوید که ای افسوس، امید من مانند خورشید در پشت ابرها پنهان شده است.
نکو خواه کم بد سگالان فزون
نه یک چاره ساز و نه یک رهنمون
هوش مصنوعی: بهتر است که در پی خواستههای خوب باشی و از نشانههای بد دوری کنی، زیرا نه یک راه حل و نه یک هدایت تنها کافی نخواهد بود.
دریغا که دور ازدیار آمدم
دراین مرز به غمگسار امدم
هوش مصنوعی: ای کاش که دور از وطن و سرزمین خود نباشم و در این مرز به کسی روی آوردهام که فقط به درد دل من گوش میدهد.
سپهر بلندم بیفکند پست
ز دامان شاهم جدا کرد دست
هوش مصنوعی: آسمان بلند مرا از مقام و مرتبهام پایین آورده و از دامان پادشاهی جدا کرده است.
نه راه شتاب و نه جای درنگ
مبادا کسی را چو من کار تنگ
هوش مصنوعی: نه باید سریع بروی و نه باید درنگ کنی، مبادا کسی مانند من در تنگنا قرار گیرد.
پناه ازکه جویم کجا رونهم؟
که را آگهی ازغم دل دهم؟
هوش مصنوعی: از چه کسی کمک بخواهم و کجا بروم؟ چه کسی میداند من چه غمی در دل دارم؟
همی گفت گریان وره می برید
که بر وی در خانه ای شد پدید
هوش مصنوعی: او با صدای بلند و همراه با گریه میگفت که در خانهاش اتفاقی عجیب و غیرمنتظره رخ داده است.
دلش سوی آن خانه بنمود رای
بدان درشد و ماند لختی به جای
هوش مصنوعی: دلش به سمت آن خانه کشیده شد و با فکر به آنجا رفت و مدتی در همان جا ماند.
بد آن تنگ خانه زن یک پیر زال
بدو بر گذشته بسی ماه و سال
هوش مصنوعی: زن ناتوان در خانهای کوچک و تنگ زندگی میکند و سالهاست که از آنجا عبور کرده، در حالی که زمان زیادی سپری شده است.
که او را بدی طو عه فرخنده نام
مهین بانوی خلد ازو شادکام
هوش مصنوعی: او از نعمتهای خوشبختی برخوردار است، چون به او بدی نمیرسد و نامش بهخاطر وجود بانوی بزرگ و خوشبختی در بهشت، فرخنده است.
اگر چه زنی بود بس سالخورد
ولی بود بهتر زصد شیرمرد
هوش مصنوعی: علیرغم اینکه او زن سالخوردهای بود، اما از صد مرد شیر دل بهتر بود.
نهان در دلش مهر آل رسول
به دین پیرو پاک شود بتول
هوش مصنوعی: در درون دل او عشق به خاندان پیامبر نهفته است که باعث میشود دین او همچون مریم مقدس خالص و پاک شود.
فگار آن زمان بود بر پشت در
که از پور خود باز جوید خبر
هوش مصنوعی: زمانی که بر در ایستاده بود و نگران و دلنگران به دنبال خبری از فرزندش بود.
بدان در چو فرخ سپهبد شتافت
زن آشنا مرد بیگانه یافت
هوش مصنوعی: بدان که در میدان نبرد، وقتی سپهبد فرخ به جلو میرود، زن آشنا و آشنای خود را میبیند و مرد بیگانهای را نیز پیدا میکند.
جوانی غریب آمدش در نظر
ز غم درگریبان فرو برده سر
هوش مصنوعی: جوانی غریب در نظرش ظاهر شد، او به خاطر اندوهی که دارد، سرش را در چادر خود پنهان کرده است.
بدو طوعه با یک جهان شرم گفت
که ای مرد با رنج و تیمار جفت
هوش مصنوعی: به او گفت: با یک دنیا خجالت و شرم، ای مرد، تو با زحمت و سختی همراه هستی.
ستاده بدین سان چرا ایدری؟
به گرداب غم ازچه روی اندری؟
هوش مصنوعی: چرا به این شکل ایستادهای؟ به چه دلیلی در گرداب غم گرفتار شدهای؟
به شب در، هشیوار فرزانه گان
نپاید درکوی بیگانه گان
هوش مصنوعی: در شب، افرادی که باهوش و دانا هستند، در کوچههای بیگانه و ناآشنا نمیتوانند به خوبی باقی بمانند.
بگفت اینچنین تاسه نوبت براوی
نفرمود پاسخ یل نامجوی
هوش مصنوعی: او گفت که برای سه بار از براوی پاسخ نگرفت، در حالی که یل نامجوی سوال کرده بود.
در آخر به نا چار با او بگفت
که ای زن چه پرسی تو راز نهفت
هوش مصنوعی: در نهایت، او به ناچار به زن گفت: "چه چیزی را از من پنهان میکنی؟"
مرا خانه ای نیست دراین دیار
که گیرم زمانی درآنجا قرار
هوش مصنوعی: من در این شهر هیچ خانهای ندارم که بتوانم مدتی در آن آرامش پیدا کنم.
غریب و دل افکار و بی یاورم
بلا بارد از آسمان بر سرم
هوش مصنوعی: من تنها و بیکس هستم و افکار غمانگیزی به سرم میزنند، در حالی که مشکلات و سختیها مانند بارانی از آسمان بر سرم میریزد.
یک امشب مرا گر پناهی دهی
به کاشانه ی خویش راهی دهی
هوش مصنوعی: امشب اگر به من پناه بدهی و راهی به خانهات نشان دهی، بسیار خوشحال میشوم.
به پاداش این کار – روز شمار
جزای نکو یابی ازکردگار
هوش مصنوعی: برای این عمل نیک، پاداشی از سوی خدا به تو خواهد رسید که به طرز خاصی محسوب میشود و تو میتوانی در روزهای آینده از آن بهرهمند شوی.
بدو پاسخ آورد آن نیک زن
که ای مرد فرزانه ی تیغ زن
هوش مصنوعی: او زن نیکو پاسخ داد: ای مرد خردمند و شجاع.
کدامت بود شهر و نام تو چیست
نژاد تو از گوهر پاک کیست؟
هوش مصنوعی: کدام شهر متعلق به توست و نامت چیست؟ اصل و نژاد تو از کجا و چه چیز پاکیست؟
مرا سوختی دل بدین گفتگوی
میندیش و راز نهان بازگوی
هوش مصنوعی: تو با کلامت، دل مرا سوزاندی، پس نگران نباش و رازهای پنهان را بازگو کن.
سپهبد بدو گفت خوش گوهرم
ز هاشم نژادان نام آورم
هوش مصنوعی: سپهبد به او گفت: من گوهر نیکو و باارزشی هستم و از نسل هاشم، که از نام آوران و بزرگزادگان است.
بود مسلمم نام و بابم عقیل
برادر پدر ساقی سلسبیل
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که نامم مسلم و پدرم عقیل است، که برادر پدر ساقی چشمه سلسبیل است.
چو ازمرد نام آور پاک رای
شنید این سخن آن زن پارسای
هوش مصنوعی: وقتی آن زن پارسا این سخن را از مرد بزرگ و صاحبنظر شنید، تحت تأثیر قرار گرفت.
بیفتاد برخاک زار و نوان
ببوسید پای دلیر جوان
هوش مصنوعی: به زمین افتاد و بوسهای به پای جوان شجاع زد.
به مژگان همی رفت خاک رهش
زبرزن بیاورد دربنگهش
هوش مصنوعی: او با مژگانش گرد و غبار راهش را به خانهاش برد.
بدو گفت صبح امیدم دمید
که خورشیدم اندر سرای آرمید
هوش مصنوعی: به او گفتم که نور امیدم به وجود آمده است و اکنون مانند خورشیدی در خانهام آرامش یافتهام.
درخشنده گشت ازرخت خانه ام
فروغ جنان یافت کاشانه ام
هوش مصنوعی: چهره تو چون خورشید درخشانی است که باعث روشنی و زیبایی خانهام شده و زندگیام را پر از بهشت کرده است.
فراوان بدینسان چو بنواختش
به گنجینه ی خانه بنشاختش
هوش مصنوعی: او به فراوانی در این شرایط او را نوازش میکرد و در گنجینهی خانهاش نشاندش.
یکی خوان بیاراست اندر زمان
که بودی سزاوار آن میهمان
هوش مصنوعی: در زمانی که میهمان مناسب وجود داشت، یکی سفرهای را تزیین کرد.
جز اندک نخورد آن یل بی همال
ازآن خوردنی های خوان نوال
هوش مصنوعی: جز مقدار کمی، آن پهلوان بیهمتا از خوراکیهای سفره نوال بهرهمند نشد.
وزان پس به آسوده گی درسرای
خداوند راشد پرستش سرای
هوش مصنوعی: پس از آن، با آرامش و آسایش، در خانهی خداوند به پرستش میپردازم.

الهامی کرمانشاهی