بخش ۴۲ - شکستن اهل کوفه بیعت جناب مسلم را
گروهی که بد اهرمنشان دلیل
شکستند پیمان پور عقیل
ازآن صد هزارش که بودند یار
جز اندک نماندند و برگشت کار
یل هاشمی رخت ازآنجا که بود
به کاشانه ی هانی افکند زود
چه هانی؟ یکی مرد پاکیزه دین
ز یاران پیغمبر راستین
سر نامداران مذجح نژاد
دلیر و خردمند و فرخ نهاد
پذیره شد آن گوهر پاک را
به مژگان برفت ازرهش خاک را
مر آن یاوران جفا جوی او
نهانی شدندی به مشکوی او
سرود آنکه دانای اسرار بود
که هانی درآن وقت بیمار بود
یکی روز با پیر پاک اعتقاد
سخن راند مسلم ز پور زیاد
ز فرجام کار خود وکار اوی
همی راند ازهر دری گفتگوی
بدو گفت هانی که آن نابکار
مرابوده زین پیشتر دوستدار
اگر بشنود رنج و تیمار من
همانا گراید به دیدار من
کنم آگه از رنج ناگاه خویش
من اورا بخوانم به بنگاه خویش
تو رخ دار پنهان به جایی درون
به دست اندرون تیغ الماس گون
سرودم چو من گفت های پریش
برافکندم از سر چو دستار خویش
تو چون شیر بیرون خرام ازکنام
بکش دشنه ی آبگون از نیام
به یک زخم بی سر نما پیکرش
بیاسای خود درازشور و شرش
گرش زنده بگذاری اندر جهان
به خون درکشد پیکرت ناگهان
بدو گفت مسلم که گر کردگار
بخواهد نخواهم جز این کرد کار
بخش ۴۱ - ورود ابن زیاد به کوفه و رفتن درمسجد و خطبه خواندنش: ز گرد ره آن بد نژاد پلیدبخش ۴۳ - رفتن ابن زیاد به خانه ی هانی بن عروه: زن هانی اندر پس درشنید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گروهی که بد اهرمنشان دلیل
شکستند پیمان پور عقیل
هوش مصنوعی: گروهی که به خاطر بدیهای شیاطین شکست خوردهاند، به عهد و پیمان خود وفا نکردند.
ازآن صد هزارش که بودند یار
جز اندک نماندند و برگشت کار
هوش مصنوعی: از آن تعداد زیادی که روزی دوست بودند، تنها تعداد کمی باقی ماندهاند و وضعیت تغییر کرده است.
یل هاشمی رخت ازآنجا که بود
به کاشانه ی هانی افکند زود
هوش مصنوعی: یک جوانمرد هاشمی که قبلاً در جایی دیگر زندگی میکرد، به سرعت به خانه هانی آمد و در آنجا سکنی گزید.
چه هانی؟ یکی مرد پاکیزه دین
ز یاران پیغمبر راستین
هوش مصنوعی: چه کسی خوشحال است؟ یکی از مردان پاک و مؤمن از یاران پیامبر راستین.
سر نامداران مذجح نژاد
دلیر و خردمند و فرخ نهاد
هوش مصنوعی: مشهورترین افراد از نسل دلیر، باهوش و خوشبخت هستند.
پذیره شد آن گوهر پاک را
به مژگان برفت ازرهش خاک را
هوش مصنوعی: او با مژگان خود، آن جواهر خالص را پذیرفت و گرد و غبار زمین از چهرهاش زدوده شد.
مر آن یاوران جفا جوی او
نهانی شدندی به مشکوی او
هوش مصنوعی: یاران ستمگر او به طور پنهانی به او پیوستند و وفاداریشان را نشان دادند.
سرود آنکه دانای اسرار بود
که هانی درآن وقت بیمار بود
هوش مصنوعی: شعر از کسی است که به رازها آگاه است و به یاد میآورد که هانی در آن هنگام بیمار بود.
یکی روز با پیر پاک اعتقاد
سخن راند مسلم ز پور زیاد
هوش مصنوعی: روزی مردی با فردی با ایمان و پاک صحبت کرد که از نسل زیاد بود.
ز فرجام کار خود وکار اوی
همی راند ازهر دری گفتگوی
هوش مصنوعی: آدمی به سرانجام کار خویش و نیز به سرانجام کار دیگران توجه میکند و از هر راهی در این باره گفتگو میکند.
بدو گفت هانی که آن نابکار
مرابوده زین پیشتر دوستدار
هوش مصنوعی: به او گفت هانی که آن فرد بدجنس، قبلاً دوست من بوده است.
اگر بشنود رنج و تیمار من
همانا گراید به دیدار من
هوش مصنوعی: اگر او دردی که من تحمل میکنم را بشنود، به خاطر آن به دیدارم میآید.
کنم آگه از رنج ناگاه خویش
من اورا بخوانم به بنگاه خویش
هوش مصنوعی: من از درد ناگهانیام آگاه شدم و او را به مکانی که هستم، میخوانم.
تو رخ دار پنهان به جایی درون
به دست اندرون تیغ الماس گون
هوش مصنوعی: تو چهرهای پنهان داری که در عمق وجودت مانند تیغی از الماس تیز و درخشان است.
سرودم چو من گفت های پریش
برافکندم از سر چو دستار خویش
هوش مصنوعی: زمانی که شروع به خواندن کردم، مانند فرشتگان درهم و برهم به نظر میآمدم و کلاهم را مانند دستار از سر برداشتم.
تو چون شیر بیرون خرام ازکنام
بکش دشنه ی آبگون از نیام
هوش مصنوعی: تو مثل یک شیر با عظمت و جستن از لانهات، با شجاعت و قدرت، باید کار خود را آغاز کنی و به مقابله با چالشها بروی. مانند دشنهای سرخ رنگ که از غلاف خود خارج میشود، برای نبرد آماده باش.
به یک زخم بی سر نما پیکرش
بیاسای خود درازشور و شرش
هوش مصنوعی: به خاطر یک زخم، بیقراری نکن و اجازه بده که جسمش آرام بگیرد، همانطور که دراز میشود و به آرامش میرسد.
گرش زنده بگذاری اندر جهان
به خون درکشد پیکرت ناگهان
هوش مصنوعی: اگر او را در این دنیا به حال خود بگذاری، ناگهان بدنش در خون غرق خواهد شد.
بدو گفت مسلم که گر کردگار
بخواهد نخواهم جز این کرد کار
هوش مصنوعی: مسلم به او گفت که اگر خدا بخواهد، من به غیر از این کار نخواهم کرد.

الهامی کرمانشاهی