بخش ۴۱ - ورود ابن زیاد به کوفه و رفتن درمسجد و خطبه خواندنش
ز گرد ره آن بد نژاد پلید
به نزدیکی کوفه چون دررسید
سرو بر به دستار و برد سیاه
نهان کرد بد اختر کینه خواه
یکی استر رهسپر زیرران
به دستش یکی شاخ از خیز ران
به ره ماند تا روز گیتی فروز
نهان شد شبانگاه آدینه روز
به شهر اندر آمد ز راه نجف
چو اشتر زکین بر لب آورده کف
سر و رخ نهان کرده درطیلسان
چنان چون عرب رابود رسم و سان
همه اهل شهرش پذیره شدند
زکردار آن دیو گمره شدند
گمانشان که او پور پیغمبر است
خداوند دین زاده ی حیدر است
شنیدم به گردش ز مردان کار
شدند انجمن چار باره هزار
یکی بوسه زد بررکابش زمهر
یکی بر سم استرش سودچهر
گشودند یکسر زبان نیاز
که شاد آمدی این خدیو حجاز
همه هر چه هستیم دراین دیار
پرستنده گانیم و خدمتگزار
ز پاسخ به مردان کوفه زمین
بد آن دیو دم بسته و خشمگین
به چشم اندرش تنگ دهرفراخ
همی راند آسیمه سر سوی کاخ
چو نزدیک کاخ آمد زشت کیش
به گرد اندرش خلق ز اندازه بیش
ز یاران وی مسلم باهلی
که بد دشمن دوستان علی
خروشید کای فتنه جو مردمان
نه این است آن شه که تان زو گمان
عبیدالله است این جهان یلی
نه فرزند زهرا (ع) و پور علی (ع)
شنیدند چون نام پور زیاد
مراین بی خرد مردم پرفساد
پراکنده گشتند خرد و بزرگ
چنان چون رمد گله زآوای گرگ
به نزدیک دژ چون رسید آن پلید
خروشی ز دل بر به نعمان کشید
که از دژ فرود آی و در برگشای
من اینک رسیدم تو ایدر مپای
تهی گیتی از چون تو سالار باد
تورا پیکر از گاه بر دار باد
نگهداری مرز چونین کنند؟
هشیوار فرماندهان این کنند؟
برون رو که نفرینت باد ازسپهر
ببراد خورشید و ماه ازتو مهر
فرود آمد از باره نعمان و در
گشود و درون رفت بیدادگر
نشست ازبر گاه و آن شب نخفت
همی بود با درد و اندیشه جفت
چو سر زد ازاین گنبد لاجورد
درخشنده خورشید گردون نورد
برون آمد ازکاخ پور زیاد
به مسجد روان گشت بهر فساد
به فرمان آمد گمره تیره تن
بزرگان کوفه شدند انجمن
به منبر شد و خطبه آغاز کرد
پس از خطبه اینسان سخن ساز کرد
منم شعله ی کشت اهل فساد
عبید اللهم نام و بابم زیاد
یزید آنکه باشد جهان شهریار
مرا برشما کرده فرمانگذار
ز رای من آنکس که پیچید سر
سراندازم ازتیغ کینش زبر
هر آنکس نگهداشت پیمان من
به خود دید مهر فراوان من
بگفت این و از منبر آن زشت کیش
فرود آمد و شد به ایوان خویش
ازو مردم کوفه ترسان شدند
زگفتار او بس هراسان شدند
بخش ۴۰ - رسیدن نامه ی یزید به ابن زیاد دربصره: به پور زیاد آن بد اندیش دیوبخش ۴۲ - شکستن اهل کوفه بیعت جناب مسلم را: گروهی که بد اهرمنشان دلیل
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز گرد ره آن بد نژاد پلید
به نزدیکی کوفه چون دررسید
هوش مصنوعی: وقتی آن فرد پلید و بدذات به نزدیکی کوفه رسید، از گرد راه آمد.
سرو بر به دستار و برد سیاه
نهان کرد بد اختر کینه خواه
هوش مصنوعی: سرو مانند درختی است که با زیبایی و زینت خود، بر سر خود پارچهای سفید دارد و در زیر آن، حسرتی تلخ از بدیها و کینههای بدشگون پنهان کرده است.
یکی استر رهسپر زیرران
به دستش یکی شاخ از خیز ران
هوش مصنوعی: یک استر (حمل و نقل) با بارش بر دوش در حال حرکت است و در دستش شاخهای از درختی را گرفته است.
به ره ماند تا روز گیتی فروز
نهان شد شبانگاه آدینه روز
هوش مصنوعی: در مسیر تا روزی که جهان روشن و نمایان شود، شبانگاه جمعه به آرامی ناپدید شد.
به شهر اندر آمد ز راه نجف
چو اشتر زکین بر لب آورده کف
هوش مصنوعی: او به شهر وارد شد، به گونهای که مانند شتری تشنه که به آب نزدیک میشود، لبهایش را به خوراک برساند.
سر و رخ نهان کرده درطیلسان
چنان چون عرب رابود رسم و سان
هوش مصنوعی: چهره و سر خود را در پیراهنی پنهان کردهاست، همانطور که در عرب سنت و ادب وجود دارد.
همه اهل شهرش پذیره شدند
زکردار آن دیو گمره شدند
هوش مصنوعی: تمامی ساکنان شهر به رفتار آن دیو تن دادند و تحت تأثیر او قرار گرفتند.
گمانشان که او پور پیغمبر است
خداوند دین زاده ی حیدر است
هوش مصنوعی: آنها فکر میکنند که او از نسل پیامبر است، در حالی که خداوند، دین را از فرزند حیدر (علی) نازل کرده است.
شنیدم به گردش ز مردان کار
شدند انجمن چار باره هزار
هوش مصنوعی: شنیدم که جمعی از مردان به گرد هم آمده و چهار بار به هزار نفر رسیدهاند.
یکی بوسه زد بررکابش زمهر
یکی بر سم استرش سودچهر
هوش مصنوعی: یک نفر به پایش بوسه میزند و دیگری به سوی اسبش که صورت زیبایی دارد، میرود.
گشودند یکسر زبان نیاز
که شاد آمدی این خدیو حجاز
هوش مصنوعی: تمامی درخواستهای نیاز را به زبان آوردند که خوش آمدی ای سرور حجاز.
همه هر چه هستیم دراین دیار
پرستنده گانیم و خدمتگزار
هوش مصنوعی: در این سرزمین، تمام ما افرادی هستیم که به خدمت و پرستش مشغولیم.
ز پاسخ به مردان کوفه زمین
بد آن دیو دم بسته و خشمگین
هوش مصنوعی: در پاسخ به مردان کوفه، زمین به دیوی خشمگین و زنجیرشده تبدیل شده است.
به چشم اندرش تنگ دهرفراخ
همی راند آسیمه سر سوی کاخ
هوش مصنوعی: در نگاه او، جهانی وسیع به نظر میرسد و من، پریشان و سرگردان، به سمت کاخش روانه میشوم.
چو نزدیک کاخ آمد زشت کیش
به گرد اندرش خلق ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: زمانی که به نزدیکی کاخ رسید، انسان زشتسیرتی در اطراف آن مشاهده کرد که مردم بیش از حد جمع شده بودند.
ز یاران وی مسلم باهلی
که بد دشمن دوستان علی
هوش مصنوعی: از یاران او کسی است به نام مسلم باهلی که نسبت به دوستان علی دشمنی میکند.
خروشید کای فتنه جو مردمان
نه این است آن شه که تان زو گمان
هوش مصنوعی: فریاد میزند که ای کسانی که در کجراهی و فتنهجویی هستید، این فرد همان کسی نیست که شما تصور میکنید.
عبیدالله است این جهان یلی
نه فرزند زهرا (ع) و پور علی (ع)
هوش مصنوعی: این دنیا متعلق به عبیدالله است، نه فرزندی از حضرت زهرا (ع) و نه نوه علی (ع).
شنیدند چون نام پور زیاد
مراین بی خرد مردم پرفساد
هوش مصنوعی: وقتی که نام پسر زیاد را شنیدند، مردم جاهل و فاسد دست به اقداماتی زدند.
پراکنده گشتند خرد و بزرگ
چنان چون رمد گله زآوای گرگ
هوش مصنوعی: فرزندان و افراد مختلف، همگی از هم دور شدند و پراکنده گشتند، درست مانند هنگامی که گلهای از حیوانات در اثر صدای گرگ دچار ترس و وحشت میشوند و به هر سو میگریزند.
به نزدیک دژ چون رسید آن پلید
خروشی ز دل بر به نعمان کشید
هوش مصنوعی: وقتی آن فرد ناپاک به نزدیك دژ رسید، از دلش فریادی برآمد که نعمان را به خود جلب کرد.
که از دژ فرود آی و در برگشای
من اینک رسیدم تو ایدر مپای
هوش مصنوعی: از دژ پایین بیا و در را برای من باز کن، من حالا در اینجا به تو رسیدهام.
تهی گیتی از چون تو سالار باد
تورا پیکر از گاه بر دار باد
هوش مصنوعی: دنیا بدون تو مانند چیزی خالی است، ای سرور من، تو باید رفتی و از زمان اربابیت برتری داشته باشی.
نگهداری مرز چونین کنند؟
هشیوار فرماندهان این کنند؟
هوش مصنوعی: آیا اینگونه مرزها را حفظ میکنند؟ آیا فرماندهان آگاه به این کار مشغولند؟
برون رو که نفرینت باد ازسپهر
ببراد خورشید و ماه ازتو مهر
هوش مصنوعی: برخور با تو به گونهای باشد که از آسمان بر تو نفرین فرود آید و خورشید و ماه نیز از مهر و محبت تو دوری گزینند.
فرود آمد از باره نعمان و در
گشود و درون رفت بیدادگر
هوش مصنوعی: نعمان از اسب پایین آمد و در را باز کرد و به داخل رفت، همچون یک ستمگر.
نشست ازبر گاه و آن شب نخفت
همی بود با درد و اندیشه جفت
هوش مصنوعی: او از بالای بلندی نشست و آن شب خوابش نبرد؛ همواره درگیر درد و تفکر بود.
چو سر زد ازاین گنبد لاجورد
درخشنده خورشید گردون نورد
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از این آسمان آبی و درخشان طلوع میکند، انگار که در دنیای گردون میچرخد.
برون آمد ازکاخ پور زیاد
به مسجد روان گشت بهر فساد
هوش مصنوعی: پور زیاد از کاخ بیرون آمد و به سمت مسجد رفت تا فساد و فتنهای به پا کند.
به فرمان آمد گمره تیره تن
بزرگان کوفه شدند انجمن
هوش مصنوعی: در اثر فرمانی، افراد گمراه و تاریکاندیش گرد هم آمدند و بزرگان کوفه نیز به اجتماع پیوستند.
به منبر شد و خطبه آغاز کرد
پس از خطبه اینسان سخن ساز کرد
هوش مصنوعی: او بر روی منبر رفت و خطبهای آغاز کرد. پس از خطبه، به این شکل سخن گفت.
منم شعله ی کشت اهل فساد
عبید اللهم نام و بابم زیاد
هوش مصنوعی: من شعلهای هستم که به فساد و تباهی اهل این زاد و بوم میافروزم. من کسی هستم که اگر بخواهم، میتوانم به راحتی مشعل روشنی در برابر ظلم و ستم باشم.
یزید آنکه باشد جهان شهریار
مرا برشما کرده فرمانگذار
هوش مصنوعی: یزید، که فرمانروای جهان است، بر من حکم رانی میکند و بر شما نیز فرماندهی دارد.
ز رای من آنکس که پیچید سر
سراندازم ازتیغ کینش زبر
هوش مصنوعی: کسی که در مقابل من ایستاده و به من حمله میکند، با چالاکی و شجاعت به رفتارهایش ادامه میدهد و من از درد و جراحات ناشی از مبارزاتم رنج میبرم.
هر آنکس نگهداشت پیمان من
به خود دید مهر فراوان من
هوش مصنوعی: هر کسی که به عهد و پیمان من پایبند باشد، محبت و دوستی بسیار من را تجربه خواهد کرد.
بگفت این و از منبر آن زشت کیش
فرود آمد و شد به ایوان خویش
هوش مصنوعی: او این کلمات را گفت و از منبر پایین آمد و به خانهاش رفت.
ازو مردم کوفه ترسان شدند
زگفتار او بس هراسان شدند
هوش مصنوعی: مردم کوفه از گفتار او به شدت ترسیدند و به ناگاه دچار وحشت شدند.

الهامی کرمانشاهی