بخش ۴۰ - رسیدن نامه ی یزید به ابن زیاد دربصره
به پور زیاد آن بد اندیش دیو
رسانید فرمان شامی خدیو
عبیدالله زشت ناپاک رای
چو بر خواند آن نامه سر تابه پای
درآن دید بنوشته ای نامدار
تویی مرزبان بر به کوفه دیار
من آن مرز کردم به فرمان تو
بود لشگر وکشورش زان تو
بزرگی زیاران خود برگزین
که در بصره باشد تو را جانشین
وز آنجا سوی کوفه شو رهسپار
برآر از سر فتنه جویان دمار
دلیرانه پیکاری آغاز کن
به مسلم درجنگ را بازکن
روان کن به بند اندرش سوی من
ویا سربه تیغش جدا کن زتن
من این است تا زنده ام دردلم
که پیوند آل علی بگسلم
همه کین دیرین بجویم همی
زمین رابه خونشان بشویم همی
نمانم که نوباوه ی بو تراب
زبطحا سوی کوفه آرد شتاب
تو هم آنچه گفتم به جای آرنیز
سوی کوفه ازبصره بشتاب نیز
ز سرچشمه ی تیغ آبی فشان
وزان آتش فتنه رابر نشان
مبادا کزین عهد من بگذری
سزد آنچه گفتم به جای آوری
چو بر خواند آن نامه پور زیاد
برافروخت چون آتش آن پر فساد
بفرمود تا بصریان انجمن
نمایند بر مسجد و خویشتن
به سوی پرستشگه آمد چو باد
به منبر برآمد زبان برگشاد
که ای قوم هنگامه ای درعراق
به پا گشته ازمردم پر نفاق
من اکنون سوی کوفه ام رهسپار
به امر شه شام ازاین دیار
به عثمان سپارم من این مرز و بوم
که آهن به تدبیر سازد چوموم
که باشد برادرم و پاکیزه خوست
برادر به جای برادر نکوست
هرآنکس کشد گردن از چنبرش
به خنجر ببرم سراز پیکرش
بگفت این و از منبر آمد فرود
سوی کاخ فرماندهی رفت زود
علم برکشید و بنه برنهاد
زبصره سوی کوفه یکران براند
به همراه آن بد گهر چند کس
که از دوستدارانش بودند و بس
بخش ۳۹ - آگاه کردن دوستان یزید اورا از کار جناب مسلم: بزرگان که بودند درآن دیاربخش ۴۱ - ورود ابن زیاد به کوفه و رفتن درمسجد و خطبه خواندنش: ز گرد ره آن بد نژاد پلید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به پور زیاد آن بد اندیش دیو
رسانید فرمان شامی خدیو
هوش مصنوعی: دیو بداندیشِ پور زیاد، فرمانی را به شامی که خدیو است، رساند.
عبیدالله زشت ناپاک رای
چو بر خواند آن نامه سر تابه پای
هوش مصنوعی: عبیدالله با ذهنی زشت و بدخواه، وقتی آن نامه را خواند، به شدت عصبانی شد و اقداماتی ناپسند انجام داد.
درآن دید بنوشته ای نامدار
تویی مرزبان بر به کوفه دیار
هوش مصنوعی: در آنجا نوشتهای به چشم میخورد که تو را به عنوان فرماندهای معروف در شهر کوفه معرفی کرده است.
من آن مرز کردم به فرمان تو
بود لشگر وکشورش زان تو
هوش مصنوعی: من به دستور تو مرزها را مشخص کردم و لشکر و سرزمین تو را از این نقطه جدا کردم.
بزرگی زیاران خود برگزین
که در بصره باشد تو را جانشین
هوش مصنوعی: افرادی را که بزرگ و با شأن هستند انتخاب کن که در بصره بهعنوان جانشین تو قرار بگیرند.
وز آنجا سوی کوفه شو رهسپار
برآر از سر فتنه جویان دمار
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت کوفه برو و با تمام قوا، دمار از روزگار فتنهجویان برآور.
دلیرانه پیکاری آغاز کن
به مسلم درجنگ را بازکن
هوش مصنوعی: دلیرانه وارد میدان جنگ شو و راه را برای مسلمانان باز کن.
روان کن به بند اندرش سوی من
ویا سربه تیغش جدا کن زتن
هوش مصنوعی: زندگی را به خاطر وجود او به سمت پرواز ببر و اگر نه، با سر خود را از جسمش جدا کن.
من این است تا زنده ام دردلم
که پیوند آل علی بگسلم
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، در دل من این احساس وجود دارد که پیوند و ارتباطم با خاندان علی را قطع کنم.
همه کین دیرین بجویم همی
زمین رابه خونشان بشویم همی
هوش مصنوعی: من در پی آن هستم که همه دشمنیها و کینهها را از میان بردارم و به خاطر آنها، زمین را به خونشان شستشو دهم.
نمانم که نوباوه ی بو تراب
زبطحا سوی کوفه آرد شتاب
هوش مصنوعی: من نمیخواهم که جوانی از فرزندان بو تراب با عجله به سوی کوفه برود.
تو هم آنچه گفتم به جای آرنیز
سوی کوفه ازبصره بشتاب نیز
هوش مصنوعی: تو هم همان چیزی که گفتم را به جا بیاور و به سوی کوفه از بصره سریعاً حرکت کن.
ز سرچشمه ی تیغ آبی فشان
وزان آتش فتنه رابر نشان
هوش مصنوعی: از لنز آبی که مانند تیغ تیز میتابد، جاری شو و آتش فتنه را نشان بده.
مبادا کزین عهد من بگذری
سزد آنچه گفتم به جای آوری
هوش مصنوعی: مبادا از عهدی که با من بستی، فارغ شوی. آنچه را که گفتم، باید به جا بیاوری.
چو بر خواند آن نامه پور زیاد
برافروخت چون آتش آن پر فساد
هوش مصنوعی: زمانی که آن نامه را پسر زیاد خواند، مانند آتشی که فساد به بار میآورد، به شدت خشمگین شد.
بفرمود تا بصریان انجمن
نمایند بر مسجد و خویشتن
هوش مصنوعی: او دستور داد تا مردم بصری دور هم جمع شوند و در کنار مسجد به گفتگو و همفکری بپردازند.
به سوی پرستشگه آمد چو باد
به منبر برآمد زبان برگشاد
هوش مصنوعی: او به سمت جایگاه پرستش رفت، همانطور که باد به منبر میرسد و زبانش را باز کرد.
که ای قوم هنگامه ای درعراق
به پا گشته ازمردم پر نفاق
هوش مصنوعی: ای گروه، در عراق شور و هیاهویی به راه افتاده که ناشی از مردم نفاقپیشه است.
من اکنون سوی کوفه ام رهسپار
به امر شه شام ازاین دیار
هوش مصنوعی: من اکنون به سوی کوفه میروم، به دستور فرماندهام از این سرزمین.
به عثمان سپارم من این مرز و بوم
که آهن به تدبیر سازد چوموم
هوش مصنوعی: من این سرزمین را به عثمان میسپارم، چرا که او میتواند با تدبیر و قدرتی که دارد، آن را همچون آهن مقاوم و مستحکم سازد.
که باشد برادرم و پاکیزه خوست
برادر به جای برادر نکوست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که برادر باید شخصیتی خوب و پسندیده داشته باشد؛ زیرا برادری که چنین ویژگیهایی را ندارد، نمیتواند به عنوان برادر واقعی و نیکو شناخته شود.
هرآنکس کشد گردن از چنبرش
به خنجر ببرم سراز پیکرش
هوش مصنوعی: هر کسی که از دایره محدودیتها و مشکلات خود بیرون برود، من او را با خنجر میزنم و سرش را از بدنش جدا میکنم.
بگفت این و از منبر آمد فرود
سوی کاخ فرماندهی رفت زود
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و از منبر پایین آمد و به سرعت به سوی کاخ فرماندهی رفت.
علم برکشید و بنه برنهاد
زبصره سوی کوفه یکران براند
هوش مصنوعی: علم و دانش را بالا برد و با اراده قوی، راهی کوفه شد و از هیچ چیزی هراس نداشت.
به همراه آن بد گهر چند کس
که از دوستدارانش بودند و بس
هوش مصنوعی: با جمعی از افرادی که به آن شخص علاقهمند بودند و همگی از خصلتهای بد او آگاه بودند، همراه بود.

الهامی کرمانشاهی