گنجور

بخش ۲۱ - مامورشدن امام بار دیگربه سفر عراق در روضه جدش به عالم واقعه

دگر شب به بدرود خیرالبشر (ع)
به سوی حرم رفت آن تاجور
دو تاکرد بالا زبهر نماز
همی سود رخ بردر بی نیاز
به درگاه یزدان برافراشت دست
که ای آفریننده ی هرچه هست
قدم جز به حکم تو ننهاده ام
زبان جز به امر تو نگشاده ام
نه ره در درونم کسی جز تو یافت
نه جز سوز تو در دل و دیده تافت
خدایا به این تربت تابناک
به آن شه که خفت اندرین جای پاک
گزین بهر من آنچه اندر جهان
توزان راضی و مصطفی (ص) شادمان
چنین تا سحرگاه زاری نمود
که بر تربت پاک خوابش ربود
درآن خواب خوش گشت برشهریار
درخشنده چهر رسول آشکار
سروشان خروشان به گردش ورا
رده بر رده بسته پر در پرا
بیامد به بالین آن شه فراز
جهاندار پیغمبر سر افراز
چو جان درکشیدش درآغوش تنگ
زدش بوسه برلعل یاقوت رنگ
بگفت: ای دو چشم ازتوام روشنا
حسین ای مرا نو گل گلشنا
بهین میوه ی شاخ بار آورم
جگر گوشه ی نازنین دخترم
بسا – زود کز تیغ دشمن سرت
شود دور از نازنین پیکرت
گروهی زکین سر برندت زتن
که دانند خود را زیاران من
بودشان زمن با چنین زشتکار
امید شفاعت به روز شمار
کناد این ستمگر گروه پلید
خداشان به روز جزا نا امید
به زودی ازین خاکدان خراب
سوی باب و مام و برادر شتاب
که مشتاق فرخنده روی تواند
شب و روز درآرزوی تواند
به مینو تورا هست یک پایگاه
که آنرا شهادت بود راست راه
بدان پایگاهت نباشد رهی
مگر تشنه لب جان به جانان دهی
به فرخ نیا برد آن شه نماز
درپوزش و لابه بنمود باز
که ای تاجور جد فرخنده فر
مرا زین جهان سوی فردوس بر
مرانیست حاجت به دنیا درون
همان به که آیم زدامش برون
سرودش پیمبر که ای پاک جان
کنون بایدت زیستن درجهان
که نوشی زجام شهادت رحیق
به مینو سپس با من آیی رفیق
کنون زی عراق از مدینه بچم
ببر نیز همراه اهل حرم
که خواهد همی داور بی نظیر
تورا کشته و اهلبیت ات اسیر
چو این گفته شد شه برآمد زخواب
غریوان سوی خانه شد با شتاب
چو بنشست لختی همی خواند پیش
همی پرده گی ها و خویشان خویش
به ایشان بگفت آنچه درخواب دید
وزین ره بسی کرد گفت و شنید
شنیدند چون بانوان حجاز
مر آن راز پنهان ز دانای راز
نوا گشت ازایشان بدانگونه راست
که از پرده ی چرخ فریاد خاست
پر آوای ماتم شد آن بارگاه
خروش از زمین شد به خرگاه ماه
شهنشاه گفتا ز شیون چه سود
بسیج سفر کرده بایست زود
دگر شب که هنگام بدرود مهر
سیه پوش گردید نیلی سپهر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر شب به بدرود خیرالبشر (ع)
به سوی حرم رفت آن تاجور
هوش مصنوعی: در شبی دیگر، بهترین مخلوق خدا (ع) به سوی حرم خود رفت.
دو تاکرد بالا زبهر نماز
همی سود رخ بردر بی نیاز
هوش مصنوعی: دو تا درخت به خاطر نماز، بالای سر هم رشد کرده‌اند و چهره‌ی خود را از نیاز به یکدیگر دور کرده‌اند.
به درگاه یزدان برافراشت دست
که ای آفریننده ی هرچه هست
هوش مصنوعی: دست خود را به سوی خداوند بلند کرد و گفت: ای خالق هرچه که وجود دارد.
قدم جز به حکم تو ننهاده ام
زبان جز به امر تو نگشاده ام
هوش مصنوعی: من هیچ گام و حرکتی جز طبق فرمان تو برنداشته‌ام و هیچ کلامی جز به دستور تو بیان نکرده‌ام.
نه ره در درونم کسی جز تو یافت
نه جز سوز تو در دل و دیده تافت
هوش مصنوعی: در درون من هیچ کس جز تو پیدایش نشد و هیچ چیز دیگری مانند سوز عشق تو در دل و چشمانم روشنایی نداشت.
خدایا به این تربت تابناک
به آن شه که خفت اندرین جای پاک
هوش مصنوعی: ای خدا، به این خاک روشن و درخشان، به آن شخصیت بزرگوار که در این مکان پاک آرامیده است.
گزین بهر من آنچه اندر جهان
توزان راضی و مصطفی (ص) شادمان
هوش مصنوعی: آنچه در دنیا برای ما خوب و خشنودکننده است، همان را برای من برگزین، تا پیامبر (ص) نیز خوشحال و راضی باشد.
چنین تا سحرگاه زاری نمود
که بر تربت پاک خوابش ربود
هوش مصنوعی: تا سحرگاه به گریه و زاری پرداخت به‌گونه‌ای که خوابش را از روی خاک پاک ربود.
درآن خواب خوش گشت برشهریار
درخشنده چهر رسول آشکار
هوش مصنوعی: در خواب دلپذیر او، پیامبری با چهره‌ای درخشان، نمایان شد و بر شاه ظاهر گردید.
سروشان خروشان به گردش ورا
رده بر رده بسته پر در پرا
هوش مصنوعی: سروها با زیبایی و سرزندگی در حال حرکتند و در دل طبیعت خود را به هم می‌زنند و در این میان چشمان تماشاگران را به خود جلب می‌کنند.
بیامد به بالین آن شه فراز
جهاندار پیغمبر سر افراز
هوش مصنوعی: شه بزرگ و پادشاه عالم، با شکوه و عظمت، بر بالین آن مرد قرار گرفت.
چو جان درکشیدش درآغوش تنگ
زدش بوسه برلعل یاقوت رنگ
هوش مصنوعی: وقتی که جانش را در آغوش تنگ او گرفت، بر لبانش که به رنگ یاقوت بود، بوسه‌ای زد.
بگفت: ای دو چشم ازتوام روشنا
حسین ای مرا نو گل گلشنا
هوش مصنوعی: ای چشمان من، تو روشنایی حسین هستی و تو همچون گل‌های زیبا در باغ من می‌درخشی.
بهین میوه ی شاخ بار آورم
جگر گوشه ی نازنین دخترم
هوش مصنوعی: بهترین میوه از درخت می‌چینم، دختر عزیز و نازنینم را.
بسا – زود کز تیغ دشمن سرت
شود دور از نازنین پیکرت
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است به زودی از دست دشمن آسیب ببینی، اما دوری از محبوب و معشوقت برایت سخت‌تر خواهد بود.
گروهی زکین سر برندت زتن
که دانند خود را زیاران من
هوش مصنوعی: گروهی از کسان که از جسم خود جدا می‌شوند، خود را یاران و دوستان من می‌دانند.
بودشان زمن با چنین زشتکار
امید شفاعت به روز شمار
هوش مصنوعی: من از افرادی که کارهای زشت و ناپسند انجام می‌دهند، امیدی به کمک و شفاعت در روز محشر ندارم.
کناد این ستمگر گروه پلید
خداشان به روز جزا نا امید
هوش مصنوعی: کنار این ستمگر، گروهی ناپاک هم به رستاخیز خدا امیدی ندارند.
به زودی ازین خاکدان خراب
سوی باب و مام و برادر شتاب
هوش مصنوعی: به زودی از این مکان و دنیای خراب به سمت پدر و مادر و برادر خواهم رفت.
که مشتاق فرخنده روی تواند
شب و روز درآرزوی تواند
هوش مصنوعی: کسی که دلش با عشق چهره زیبای تو شاد است، در شب و روز همیشه در آرزوی تو به سر می‌برد.
به مینو تورا هست یک پایگاه
که آنرا شهادت بود راست راه
هوش مصنوعی: در باغ بهشتی، جایی برای تو وجود دارد که وجودت گواه بر حقیقت این مسیر است.
بدان پایگاهت نباشد رهی
مگر تشنه لب جان به جانان دهی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفی والا، باید تمام وجودت را فدای آن کنی و به خاطر آرزوهایت، با عشق و اشتیاق پیش بروی. در این راه، گاهی نیاز است که از خوشی‌ها و راحتی‌ها بگذری.
به فرخ نیا برد آن شه نماز
درپوزش و لابه بنمود باز
هوش مصنوعی: شاه به فرخ نیا رفت و در حال نماز و طلب آمرزش از او، خود را به طور صمیمانه نشان داد.
که ای تاجور جد فرخنده فر
مرا زین جهان سوی فردوس بر
هوش مصنوعی: ای خوش قدم و سعادتمند، مرا از این دنیا به بهشت ببر.
مرانیست حاجت به دنیا درون
همان به که آیم زدامش برون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نیازی به دنیای مادی نیست و بهتر است که انسان از زادگاه خود که همان دنیا است، خارج شود و به زندگی واقعی بپردازد. به عبارتی، زندگی دنیوی نمی‌تواند تمام نیازهای انسان را برآورده کند و بالاتر از آن باید به ارزش‌های معنوی و روحانی توجه کرد.
سرودش پیمبر که ای پاک جان
کنون بایدت زیستن درجهان
هوش مصنوعی: پیامبر گفت: ای روح پاک، حال زمان آن است که در این دنیای مادی زندگی کنی.
که نوشی زجام شهادت رحیق
به مینو سپس با من آیی رفیق
هوش مصنوعی: این بیت به دعوت از دوستی برای قدم گذاشتن به دنیای زیبا و معنوی اشاره دارد. شاعر از دوستی می‌خواهد که پس از نوشیدن شراب خوشبو و ناب شهادت، به دنیای ابدی و دلنواز بیاید و با یکدیگر در این مسیر همراه شوند.
کنون زی عراق از مدینه بچم
ببر نیز همراه اهل حرم
هوش مصنوعی: اکنون از مدینه به عراق می‌روم و همراه خود، اهل حرم را نیز می‌برم.
که خواهد همی داور بی نظیر
تورا کشته و اهلبیت ات اسیر
هوش مصنوعی: داور بی‌همتا به شکلی که تو را کشته و اهل بیت تو را در بند کرده است، خواهد آمد.
چو این گفته شد شه برآمد زخواب
غریوان سوی خانه شد با شتاب
هوش مصنوعی: وقتی این حرف گفته شد، پادشاه از خواب بیدار شد و با عجله به سمت خانه‌اش رفت.
چو بنشست لختی همی خواند پیش
همی پرده گی ها و خویشان خویش
هوش مصنوعی: وقتی که کمی نشست، شروع به خواندن کرد و به نظر می‌رسید که دوستان و نزدیکانش را به یاد می‌آورد.
به ایشان بگفت آنچه درخواب دید
وزین ره بسی کرد گفت و شنید
هوش مصنوعی: به آنها گفت آنچه را که در خواب دیده بود و از این طریق سخنان زیادی گفت و شنید.
شنیدند چون بانوان حجاز
مر آن راز پنهان ز دانای راز
هوش مصنوعی: بانوان حجاز وقتی که آن راز پنهان را از دانای راز شنیدند، متوجه شدند.
نوا گشت ازایشان بدانگونه راست
که از پرده ی چرخ فریاد خاست
هوش مصنوعی: آوایی از آن‌ها برخاست که به درستی مانند فریادی از آسمان شنیده می‌شود.
پر آوای ماتم شد آن بارگاه
خروش از زمین شد به خرگاه ماه
هوش مصنوعی: آن کاخ پر از صدای سوگ و اندوه شد، و به خاطر صدای بلندی که از زمین برخاست، به مکانی برای عزاداری و تالم تبدیل گردید.
شهنشاه گفتا ز شیون چه سود
بسیج سفر کرده بایست زود
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: در دلخوری و ناله چه فایده‌ای است؟ سفرکرده باید هر چه زودتر آماده شود.
دگر شب که هنگام بدرود مهر
سیه پوش گردید نیلی سپهر
هوش مصنوعی: در شبی دیگر که وقت خداحافظی با خورشید فرا رسد و آسمان به رنگ نیلی تغییر رنگ دهد.