بخش ۱۹ - درخطاب به ارواح مقدسه ی بزرگان دین
بنال ای مدینه بزار ای حرم
خروشان شو ای مرز بطحا زغم
سرازپاک تربت برآر – ای رسول
زپر نور مرقد برآی ای بتول
به بدرود فرزند فرخ فرا
ببارید خون از دو چشم ترا
بنال ای حسن شدزمان فراق
که دارد برادرت عزم عراق
زهجرشهنشاه آزادگان
بنالید ای هاشمی آزاده گان
کنید ازنی دل ره ناله باز
که دیدار او را نبینید باز
همی شاه خواهد زیثرب شدن
پس از این شدن نیست باز آمدن
چمان سوی بنگاه ویران او
رسند از پس او اسیران او
نه عباس همراه و نی اکبرش
نه عون سرافراز و نی جعفرش
نه قاسم نه عبدالله و اصغرا
نه یاران و خویشان فرخ فرا
بیاید زنی چند ماتمزده
یکی مرد همراهشان غمزده
پدر کشته زنجیر کین دیده ای
ستیز از یزید لعین دیده ای
بزن دست غم برسر ای جبرئیل
که سبط نبی راست وقت رحیل
چونی بند بگشا زفریاد خویش
به بدرود فرزند استاد خویش
تو نیز ای سرافیل شور نشور
بدم درجهان افکن از نفخ صور
وداع حرم کرد میر حرم
درین بزم تو – نای ماتم بدم
ایا زایران دیار نجف
غلامان شاه سریر شرف
ندارم چو خود ره بدان بارگاه
که بوسم همی تربت پاک شاه
شما چون بدان آستان رو نهید
زجان بوسه برخاک پاکش دهید
رسانید بعد از درود و سلام
زکهتر غلامی به شاهی پیام
که ای آنکه هستی خدا راتودست
خداوند دین شاه یزدان پرست
غنودن به تربت درون تا به چند
برآور سر از بارگاه بلند
که فرزند تو جسته پیوند تو
به جان و به دل آرزومند تو
چمان با دل دردناک آیدت
به پوزش سوی خاک پاک آیدت
یکی از جنان سوی دنیاگرای
به زین بهشتی تکاور برآی
پذیره شو از مهر فرزند را
همان نور چشم و جگر بند را
وراباش یک چندگه میزبان
پدر را پسر به بود میهمان
بروگشت خواهد به کین چون سپهر
نگهدار یکچند گاهش به مهر
بسا زود بروی بمویی همی
به خون از غمش رخ بشویی همی
بسا زود بینی همایون سرش
به دست سنان تا سنان اندرش
بسا زودکش سربه خاکسترا
ببینی به بنگاه خولی درا
بسا زود در بزم پور زیاد
بدان سر ستم ها ببینی زیاد
بسا زود کز چوب دست یزید
ببینی بدان سرچه خواهد رسید
تو خود دانی ای دست پروردگار
که افتاده کلک و زبانم زکار
غم اندر تن من توانی نهشت
که یارم سرود و توانم نوشت
مدد کن مگر با زبانی دگر
کنم قصه ی هجرت شاه سر
بخش ۱۸ - در نکوهش روزگار و مویه گری برسبط احمد مختار علیه صلوات الملک الجبار: چه بد رسم بی مهری ای روزگاربخش ۲۰ - درمصمم شدن امام علیه السلام به مهاجرت از مدینه: شنیدم چو سبط رسول مجید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنال ای مدینه بزار ای حرم
خروشان شو ای مرز بطحا زغم
هوش مصنوعی: ای مدینه، ناله کن و بزار، ای حرم، با شور و نشاط سرشار شو، ای مرز بطحا، از غم و اندوه رها شو.
سرازپاک تربت برآر – ای رسول
زپر نور مرقد برآی ای بتول
هوش مصنوعی: ای پیامبر، از خاک قبر خود برآورده شو و ای دختر پاک، از نور مرقد خود ظهور کن.
به بدرود فرزند فرخ فرا
ببارید خون از دو چشم ترا
هوش مصنوعی: به وداع فرزند خوشبخت، اشکهایت از چشمانت فرو میبارند.
بنال ای حسن شدزمان فراق
که دارد برادرت عزم عراق
هوش مصنوعی: ای زیبا، به یاد بیاور که زمانی برای جدایی فرا رسیده است، چون برادر تو تصمیم گرفته است به سوی عراق برود.
زهجرشهنشاه آزادگان
بنالید ای هاشمی آزاده گان
هوش مصنوعی: از دوری او آزادگان به فریاد آمدهاند، ای هاشمی، آزادگان!
کنید ازنی دل ره ناله باز
که دیدار او را نبینید باز
هوش مصنوعی: دل را به ناله وادار کنید، زیرا دیگر او را نخواهید دید.
همی شاه خواهد زیثرب شدن
پس از این شدن نیست باز آمدن
هوش مصنوعی: شاه می خواهد که پس از این تبدیل به شخصیتی دیگر گردد و دیگر برنگردد.
چمان سوی بنگاه ویران او
رسند از پس او اسیران او
هوش مصنوعی: به طرف جایی که ویرانهای است میروند، و کسانی که اسیر هستند به دنبال او میآیند.
نه عباس همراه و نی اکبرش
نه عون سرافراز و نی جعفرش
هوش مصنوعی: نه عباس در کنار اوست و نه اکبرش، نه عون با افتخار در کنار اوست و نه جعفرش.
نه قاسم نه عبدالله و اصغرا
نه یاران و خویشان فرخ فرا
هوش مصنوعی: نه قاسم و نه عبدالله و نه اصغر، و نه دوستان و خویشاوندان فرخ فرا.
بیاید زنی چند ماتمزده
یکی مرد همراهشان غمزده
هوش مصنوعی: زنانی جمع شدهاند که همگی غمگین هستند و مردی نیز در کنار آنها به حالتی ناراحت به آنها ملحق شده است.
پدر کشته زنجیر کین دیده ای
ستیز از یزید لعین دیده ای
هوش مصنوعی: پدر تو به خاطر انتقام کشته شده، آیا جنگ و خصومت از یزید پلید را مشاهده کردهای؟
بزن دست غم برسر ای جبرئیل
که سبط نبی راست وقت رحیل
هوش مصنوعی: ای جبرئیل، غم را بر سر بزن، چرا که وقت کوچ فرزند پیامبر فرا رسیده است.
چونی بند بگشا زفریاد خویش
به بدرود فرزند استاد خویش
هوش مصنوعی: چگونه از درد و فریاد خود آزاد شوی و به فرزند معلم خود وداع بگویی؟
تو نیز ای سرافیل شور نشور
بدم درجهان افکن از نفخ صور
هوش مصنوعی: ای سرافیل، تو نیز باید با نغمهای پرشور در دنیا طنینانداز شوی و از دم خود، جان تازهای به زندگی ببخشی.
وداع حرم کرد میر حرم
درین بزم تو – نای ماتم بدم
هوش مصنوعی: وداع با حرم میکند امام حرم در این میهمانی تو – نغمهای از سوگواری به گوش میرسد.
ایا زایران دیار نجف
غلامان شاه سریر شرف
هوش مصنوعی: ای زائران سرزمین نجف، شما مریدان و خدمتگزاران پادشاهی دارای مقام و عظمت هستید.
ندارم چو خود ره بدان بارگاه
که بوسم همی تربت پاک شاه
هوش مصنوعی: من دستیابی به آن مکان مقدس را ندارم که بتوانم خاک پاک آن شاه را بوسه بزنم.
شما چون بدان آستان رو نهید
زجان بوسه برخاک پاکش دهید
هوش مصنوعی: زمانی که به آن درگاه نزدیک شوید، باید با جان و دل به خاک مقدس آن بوسه بزنید.
رسانید بعد از درود و سلام
زکهتر غلامی به شاهی پیام
هوش مصنوعی: پس از سلام و احوالپرسی، یک پیام از جانب غلام کوچکتر به شاه ارسال شد.
که ای آنکه هستی خدا راتودست
خداوند دین شاه یزدان پرست
هوش مصنوعی: ای کسی که وجود تو به خدا وابسته است، تو در دست خداوند دین و شاهی هستی که یزدان را میپرستد.
غنودن به تربت درون تا به چند
برآور سر از بارگاه بلند
هوش مصنوعی: تا کی در آرامش گور خواب باشی و سر از جایگاه رفیع و بزرگ برنگردانی؟
که فرزند تو جسته پیوند تو
به جان و به دل آرزومند تو
هوش مصنوعی: فرزند تو با تمام وجود به دنبال ارتباط و پیوندی با توست و در دل و جانش آرزوی نزدیکی به تو را دارد.
چمان با دل دردناک آیدت
به پوزش سوی خاک پاک آیدت
هوش مصنوعی: با دل شکسته و دردی که دارم، به خاک پاک و مقدس تو میآیم و از تو عذرخواهی میکنم.
یکی از جنان سوی دنیاگرای
به زین بهشتی تکاور برآی
هوش مصنوعی: یک نفر از بهشت به سمت دنیا آمده و با تمام قدرت و ابهت خود در اینجا ظاهر شده است.
پذیره شو از مهر فرزند را
همان نور چشم و جگر بند را
هوش مصنوعی: آغوش خود را برای فرزندت باز کن، چرا که او همچون نوری در چشمانت و دلی نزدیک به توست.
وراباش یک چندگه میزبان
پدر را پسر به بود میهمان
هوش مصنوعی: اگر پسر میزبان همزمان با پدرش مهمان داشته باشد، بهتر است که پدر به مهمان خود احترام بگذارد و به او توجه کند.
بروگشت خواهد به کین چون سپهر
نگهدار یکچند گاهش به مهر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در نهایت، رفتار و کردار انسانها مانند گردش آسمان میچرخد و بازبینی میشود. همیشه ممکن است در طول زمان، عشق و دوستی به کینه و دشمنی تبدیل شود و در نتیجه، تغییرات عاطفی و اجتماعی ممکن است به وجود آید.
بسا زود بروی بمویی همی
به خون از غمش رخ بشویی همی
هوش مصنوعی: بسیاری اوقات، به خاطر غم و اندوهی که داری، با اشک و خون صورتت را شستشو میدهی.
بسا زود بینی همایون سرش
به دست سنان تا سنان اندرش
هوش مصنوعی: خیلی زود ممکن است ببینی که یک شخصیت بزرگ و با مقام، به دست شمشیری افتاده است و آن شمشیر به سادگی در اختیارش قرار گرفته است.
بسا زودکش سربه خاکسترا
ببینی به بنگاه خولی درا
هوش مصنوعی: بسیار ممکن است که یک قاتل زودبهزود به خاک بیفتد و بهعنوان یک نمایش در دستان کسی دیگر قرار بگیرد.
بسا زود در بزم پور زیاد
بدان سر ستم ها ببینی زیاد
هوش مصنوعی: بسیار میبینی که در مجالس پسر زیاد، به زودی در مورد سر ظلمها و ستمها صحبت میشود.
بسا زود کز چوب دست یزید
ببینی بدان سرچه خواهد رسید
هوش مصنوعی: به زودی میبینی که عواقب اعمال یزید، به سر خود او خواهد رسید.
تو خود دانی ای دست پروردگار
که افتاده کلک و زبانم زکار
هوش مصنوعی: تو خود میدانی، ای خدای عالم، که کار من تمام شده و دیگر نه قدرتی دارم و نه زبانی برای گفتن.
غم اندر تن من توانی نهشت
که یارم سرود و توانم نوشت
هوش مصنوعی: غم در درون من چنان پنهان شده است که دوست من میخواند و من فقط میتوانم آن را بر روی کاغذ بیاورم.
مدد کن مگر با زبانی دگر
کنم قصه ی هجرت شاه سر
هوش مصنوعی: کمک کن تا بتوانم داستان هجرت شاه سر را به شیوه ای دیگر بیان کنم.