گنجور

شمارهٔ ۱

ای از تو محیط مرکز خاک
نه منظر برکشیده افلاک
روزی ده ممکنات جودت
نام آمده واجب الوجودت
ای کرده زبان هر سخن ساز
از تو درِ مخزن سخن باز
جز بر تو نمی سزد ستایش
الا به تو نیست خویش نیایش
ای نور ده چراغ بینش
موجود ز جودت آفرینش
برتر ز خیال خلق ذاتت
سرگشته عقول در صفاتت
حسن از تو گرفته خلعت ناز
عشق از تو نیاز کرده آغاز
بی مثل و شریک و بی نظیری
قیّوم و مهیمن و قدیری
کاخ فلک از تو برکشیده
سطح زمی از تو آرمیده
خورشید به بر قبای زربفت
پوشیده و از تو کرده هر هفت
پاکان همه عاشق جمالت
سرمست ز باده ی خیالت
شاد از تو به بخت عشق سرمد
سر دفتر عاشقان محمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1403/01/02 09:04
رضا از کرمان

سلام 

 در مصرع دوم علاوه براینکه، خویش وزن را  بهم زده معنای درستی را هم القا نمیکنه باید خوش باشه احتمالا .مضافاً در مصرع دوم بیت  نهم زمن درسته  وزمی معنی ندارد در اینجا .

 شاد باشید

1403/01/02 19:04
کژدم

درود

زمی همان زمین است. نمونه‌ای از نظامی

اساسی که در آسمان و زمی‌ست

به اندازهٔ فکرت آدمی‌ست

در بیتی هم که شما به آن اشاره کردید سطح زمی، همان سطح زمین است.

1403/01/02 20:04
رضا از کرمان

درود برشما

  مرسی یک مثال دیگر از فردوسی

جهان آفریدی به این خرمی

که از آسمان نیست پیدا زمی