شمارهٔ ۸
کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم
جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم
تو مرانم از دَرِ خود ، گنهی ندیده از من
که به غیر درگهِ تو ، به دری گذر ندارم
تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم
تو چه پرسی از دل من که ز دل خبر ندارم
تو که ماندت سراپای به نیشکر چه دانی
که تنم ز غم چو نی گشت و به لب شکر ندارم
چو ز شست برگشایی تو خدنگ غمزه جانا
دل خود نشانه سازم که جز این سپر ندارم
نظر از طریق پاکی به جمال نازنینان
بطلب ز پاک بینان که من آن نظر ندارم
به شب فراقت ای مه ز دعای صبحگاهی
همه تیر آهم اما به دلت اثر ندارم
قدر و قضا مرا خواست نشان تیر عشقت
نظر از قضا نپوشم حذر از قدر ندارم
طلبند خلقی الهامی اگر ز بحر گوهر
شدهام به بحر غم غرق و سر گهر ندارم
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم
جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شکستنی کمرم شده است، ای محبوب. دیگر توان زیادی ندارم و از غم تو دلم چنان آشفتگی پیدا کرده که دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
تو مرانم از دَرِ خود ، گنهی ندیده از من
که به غیر درگهِ تو ، به دری گذر ندارم
هوش مصنوعی: مرا از در خود بیرون نکن، زیرا من کسی نیستم که گناهی کرده باشد. من غیر از در خانه تو، هیچ در دیگری برای ورود ندارم.
تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم
تو چه پرسی از دل من که ز دل خبر ندارم
هوش مصنوعی: تو چرا از من میپرسی که دل من چه میخواهد، در حالی که خودم هم از دل خودم بیخبرم؟ و چه نیازی به توجّه به جان من داری، وقتی من از جان خودم فاصله گرفتهام؟
تو که ماندت سراپای به نیشکر چه دانی
که تنم ز غم چو نی گشت و به لب شکر ندارم
هوش مصنوعی: تو که تمام وجودت شیرینی و زیبایی است، چه میدانی که من به خاطر غم و اندوه چقدر درد میکشم و همچون نیای شدهام که صدایش غمانگیز است و از زندگی شیرینی ندارم.
چو ز شست برگشایی تو خدنگ غمزه جانا
دل خود نشانه سازم که جز این سپر ندارم
هوش مصنوعی: وقتی که تو با یک اشاره از خودت پرده برداری، عشق من به تو را به شیوهای نشان میدهم که هیچ سلاح دیگری ندارم.
نظر از طریق پاکی به جمال نازنینان
بطلب ز پاک بینان که من آن نظر ندارم
هوش مصنوعی: به زیباییهای دلانگیز و جذابان، با چشم پاک و بیآلایش بنگرید. کسانی که دارای بینش و دیدگاهی روشن هستند، میتوانند به درستی زیباییها را مشاهده کنند؛ اما من آن نگاه و بینش را ندارم.
به شب فراقت ای مه ز دعای صبحگاهی
همه تیر آهم اما به دلت اثر ندارم
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو در شب، بر دل صبح دعا میکنم، ولی با وجود تمام غم و ناراحتیهایی که دارم، به دل تو هیچ تأثیری ندارم.
قدر و قضا مرا خواست نشان تیر عشقت
نظر از قضا نپوشم حذر از قدر ندارم
هوش مصنوعی: سرنوشت و قضا مقدر کرده که من نشان تیر عشقت را بپذیرم و از این سرنوشت نمیتوانم گریزی داشته باشم، چون قدرتی برای جلوگیری از آن ندارم.
طلبند خلقی الهامی اگر ز بحر گوهر
شدهام به بحر غم غرق و سر گهر ندارم
هوش مصنوعی: مردم به دنبال الهام و نشانههایی هستند، اما من که از دریای وجودم به گوهر تبدیل شدهام، در دریای غم غرق شدهام و از ارزش واقعیام بیبهرهام.
حاشیه ها
1401/07/26 01:09
Sedigh Amiri
درود فراوان بر شما بزرگواران.
به گمانم واژهی (( که )) در مصرع دومِ بیت دوم ، دوبار آمده که دومی به نظر اضافیه. با توجه به وزن ابیات.
1403/02/07 16:05
سیدمحمد جهانشاهی
که به غیر درگهِ تو ، به دری گذر ندارم