شمارهٔ ۷
با کاروان عشق تو چون همسفر شدم
پای هوا شکستم و ره را به سر شدم
بر کهربا ز جزع نشاندم عقیق ناب
چو لعل ز عشق تو خونین جگر شدم
دادم چو دل به ابرو [و] چشم سیاه تو
تیغ جفا و تیر بلا را سپر شدم
بستم نظر ز ملک دو عالم به مسکنت
تا خاک راه مردم صاحب نظر شدم
در لوح سینه نقش غمت را نگاشتم
از سوز عشق و راز محبت خبر شدم
از بس که تیر غم به دلم جا گرفته است
سر تا قدم چو مرغ همه بال و پر شدم
این قسمتم ز خوان محبت نصیب شد
الهامی ار به رندی و مستی سمر شدم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با کاروان عشق تو چون همسفر شدم
پای هوا شکستم و ره را به سر شدم
هوش مصنوعی: وقتی به سفر عشق تو همراه دیگران شدم، در مسیر دلدادگی به قدری غرق شدم که دیگر نتوانستم بر اثر شوق و هیجان خودم را کنترل کنم و به سرانجام مطلوبی رسیدم.
بر کهربا ز جزع نشاندم عقیق ناب
چو لعل ز عشق تو خونین جگر شدم
هوش مصنوعی: بر روی کهربا با ناراحتی، عقیق خالصی را قرار دادم؛ مانند لعل، از عشق تو دلم خونین شده است.
دادم چو دل به ابرو [و] چشم سیاه تو
تیغ جفا و تیر بلا را سپر شدم
هوش مصنوعی: زمانی که دل و جانم را به زیبایی ابرو و چشم سیاه تو سپردم، مانند سپری در برابر تیرهای درد و ظلمت زندگی شدم.
بستم نظر ز ملک دو عالم به مسکنت
تا خاک راه مردم صاحب نظر شدم
هوش مصنوعی: چشم خود را از زیباییهای دنیا بستم و به فقر و تنگدستی پناه بردم تا به خاک پای کسانی که دارای بصیرت و دانش هستند، نزدیک شوم.
در لوح سینه نقش غمت را نگاشتم
از سوز عشق و راز محبت خبر شدم
هوش مصنوعی: در دل خود، درد و غم تو را به تصویر کشیدم و از شدت عشق و اسرار محبت، آگاه شدم.
از بس که تیر غم به دلم جا گرفته است
سر تا قدم چو مرغ همه بال و پر شدم
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که در دلم نشسته، به گونهای شدم که سر تا پایم همچون پرندهای که بال و پرش را گم کرده، احساس ناخوشی و محدودیت میکنم.
این قسمتم ز خوان محبت نصیب شد
الهامی ار به رندی و مستی سمر شدم
هوش مصنوعی: این قسمت از زندگیام از دریای عشق به من رسید و اگر به شادی و سرخوشی رو بیاورم، به من الهام میشود.