شمارهٔ ۳
مژده که میلاد شاه عرش مکان است
عید پیمبر شه زمین و زمان است
باعث ایجاد کاینات محمد
کز رخ او جلوه ی خدای عیان است
نور نخستین و خلق اول احمد
کز همه پیش است و اخر همگان است
آدم اول رسول خاتم امی
کز گهر آدم است و بهتر از آن است
بنده ی ایزد نما و علت اشیا
داور آفاق و مالک دو جهان است
پیکرش از نور بود و عنصرش از جان
سایه نبودش از آنکه جسمش جان است
بی مثل آمد چو ذات ایزد یکتا
هرچه در آید به فکر برتر از آن است
غیر علی کس نبود یار و معینش
ناصر دینش خدیو ملک ستان است
ناصر دین شاه تاجور که به خفتانش
خفته تو گویی هزار شیر ژیان است
آنکه ز رشک بنان و کف کریمش
خون به دل معدن است و در رگ کان است
بر سر مطبخ سرای شاه جهانبان
گنبد پیروزه فام همچو دخان است
شاه بود تاج بخش و پورش مسعود
ملک ستان و خدیو شاه نشان است
سایه ی سلطان یمین دولت کو را
فتح چو زه بسته بر دو سوی کمان است
آنگه حسامش به رزم قابض روح است
و آنکه عطایش به بزم معطی جان است
نیمه ی ایران ز عدل کارگزارانش
خرّم و آباد همچو باغ جنان است
ویژه ز دوده ی حسان ملک شهنشاه
آنکه زمانش زمان عدل و امان است
میر معظم که از لطافت عنصر
رای وی آگه ز رازهای نهان است
گو مخور ای بینوا دگر غم روزی
جود امیر بزرگوار ضمان است
ای که ز تأثیر اسم اعظم عدلت
گرگ پی پاش گله بِه ز شبان است
مهر تو احباب را شکفته بهار است
قهر تو بدخواه را چو باد خزان است
رمح تو نیش قضا بود که ز بیمش
خون به رگ روزگار در هیجان است
بود مداین چه سان به دوره ی کسری
کشور ما از عدالت تو چنان است
تیغ به دریای دست راد تو ای میر
راست تو گویی یکی نهنگ دمان است
روز نبرد از نهیب لشکر عزمت
کز دو طر پهنه پر ز برق سنان است
رایت دشمن چو مرغ سوی نشیمن
رو به هزیمت نهاده در طیران است
اکه به سرپنجه ی تو قبضه ی تیغ است
ملک مصون ز انقلاب و از حدثان است
راست روی در زمان عدل تو ای میر
بر همه تن واجب است گر سرطان است
سم ننهاده است گر سمند تو بر چرخ
بر رخ او از هلال این چه نشان است
اسب تو باد بزان بود که به پویه
بر زبر کوه همچو دشت دوان است
نی نی باد است خانه زاد سمندت
زان به جنوب و شمال در جولان است
ر تو به هیبت به کوه خاره ببینی
کوه مخوانش دگر که آب روان است
در دل الهامی از عنایت یزدان
وحی سماوی و روج قدس نهان است
لیک فتاده به قعر چاه مذلت
یوسف جانش ز کینه ی اخوان است
خواستم از این دیار رخت ببندم
سوی دیاری که خسرو ملکان است
سود برند اهل ذوق از سخن من
قافیه گر شایگان شود چه زیان است
تا که به هر سال عید احمد مختار
سنت اسلام و جشن پیر و جوان است
شاه بماناد و پور شاه بماناد
میر بماناد و هرکه خادم آن است
شمارهٔ ۲: فراز آمد یکی عید همایون اهل ایمان راشمارهٔ ۴ - در مدح میرزا حسن خان گوید: عید غدیر آمد ای ماه میگسار
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مژده که میلاد شاه عرش مکان است
عید پیمبر شه زمین و زمان است
هوش مصنوعی: خبر خوشی در راه است؛ تولد پادشاهی که در آسمان جای دارد، عیدی است برای پیامبر و پادشاه زمین و زمان.
باعث ایجاد کاینات محمد
کز رخ او جلوه ی خدای عیان است
هوش مصنوعی: سبب پیدایش عالم و کائنات، محمد است که از چهره او جلوهای از خداوند آشکار است.
نور نخستین و خلق اول احمد
کز همه پیش است و اخر همگان است
هوش مصنوعی: نور اولیه و آفرینش نخستین احمد، که از همه جلوتر است و در آخر نیز همه از او بهرهمند میشوند.
آدم اول رسول خاتم امی
کز گهر آدم است و بهتر از آن است
هوش مصنوعی: انسان اول، پیامبر آخرالزمان است که او هیچ دانش خاصی نداشته و از نسل آدم به شمار میرود، اما جایگاه او از همه آنها بالاتر است.
بنده ی ایزد نما و علت اشیا
داور آفاق و مالک دو جهان است
هوش مصنوعی: من بنده خدایم که نشاندهنده قدرت اوست، و او علت وجود تمام چیزهاست. او پروردگار جهانها و صاحب همه چیزها میباشد.
پیکرش از نور بود و عنصرش از جان
سایه نبودش از آنکه جسمش جان است
هوش مصنوعی: بدن او از نور ساخته شده و جوهرش از روح است؛ سایهای ندارد زیرا وجودش از زندگی و روح سرچشمه میگیرد.
بی مثل آمد چو ذات ایزد یکتا
هرچه در آید به فکر برتر از آن است
هوش مصنوعی: وجود خداوند یکتا بینظیر و منحصر به فرد است و هر چیزی که به ذهن انسان خطور کند، فراتر از آن وجود دارد.
غیر علی کس نبود یار و معینش
ناصر دینش خدیو ملک ستان است
هوش مصنوعی: غیر از علی، کسی یار و کمککار او نبود؛ ناصر دین او است و او فرمانروای سلطنت است.
ناصر دین شاه تاجور که به خفتانش
خفته تو گویی هزار شیر ژیان است
هوش مصنوعی: ناصر دین شاه، که تاج و عظمتی دارد، به گونهای است که اگر در خفتانش سر برگزاری میدهید، احساس میکنید که هزار شیر قوی و نیرومند در آن نهفتهاند.
آنکه ز رشک بنان و کف کریمش
خون به دل معدن است و در رگ کان است
هوش مصنوعی: کسی که بخاطر حسادت به زیباییهای دست و کف دستش، دلی پر از غم دارد و وجود او همچون ذخیرهای گرانبها در دل زمین است.
بر سر مطبخ سرای شاه جهانبان
گنبد پیروزه فام همچو دخان است
هوش مصنوعی: در بالای آشپزخانه کاخ شاه، گنبدی با رنگی مشابه رنگ دود دیده میشود.
شاه بود تاج بخش و پورش مسعود
ملک ستان و خدیو شاه نشان است
هوش مصنوعی: پادشاهی وجود دارد که به دیگران تاج و قدرت میدهد و پسرش، مسعود، نشانی از سلطنت و بزرگی است.
سایه ی سلطان یمین دولت کو را
فتح چو زه بسته بر دو سوی کمان است
هوش مصنوعی: سایهی سلطان قدرتی است که سرنوشت را همانند زهای که بر دو طرف کمان کشیده شده، تحت کنترل و تسلط خود دارد.
آنگه حسامش به رزم قابض روح است
و آنکه عطایش به بزم معطی جان است
هوش مصنوعی: سپس شمشیر او در میدان جنگ روح را میگیرد، و کسی که بخشش او در مجالس، جان را عطا میکند.
نیمه ی ایران ز عدل کارگزارانش
خرّم و آباد همچو باغ جنان است
هوش مصنوعی: نیمهای از ایران به خاطر عدل و انصاف کارگزارانش شکوفا و آباد شده است، مانند باغ بهشتی.
ویژه ز دوده ی حسان ملک شهنشاه
آنکه زمانش زمان عدل و امان است
هوش مصنوعی: از خانواده حسان، پادشاهی متولد شده که دوران او پر از عدالت و امنیت است.
میر معظم که از لطافت عنصر
رای وی آگه ز رازهای نهان است
هوش مصنوعی: شخصیتی بزرگ و محترم که به خاطر نرمی و لطافت وجودش از اسرار پنهانی آگاه است.
گو مخور ای بینوا دگر غم روزی
جود امیر بزرگوار ضمان است
هوش مصنوعی: ای بینوا، دیگر غم نخور که روزی با سخاوت امیر بزرگوار، خیانت در امان است.
ای که ز تأثیر اسم اعظم عدلت
گرگ پی پاش گله بِه ز شبان است
هوش مصنوعی: ای کسی که با تاثیر نام بزرگ عدالتت، گرگ به گلهای حمله نمیکند و شبان بهتر از تو نیست.
مهر تو احباب را شکفته بهار است
قهر تو بدخواه را چو باد خزان است
هوش مصنوعی: دوستی و محبت تو مانند بهار، باعث خوشحالی و شکوفایی دوستان و عزیزان است، اما خشم و قهر تو مانند وزش بادهای پاییزی، برای دشمنان و بدخواهانت مضر و رنجآور است.
رمح تو نیش قضا بود که ز بیمش
خون به رگ روزگار در هیجان است
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای تو همچون زهر قضا و سرنوشت زنده است و به خاطر ترس از این تقدیر، زندگی در هر لحظه در تلاطم و هیجان خود را نشان میدهد.
بود مداین چه سان به دوره ی کسری
کشور ما از عدالت تو چنان است
هوش مصنوعی: در دورهی کسری، مداین چگونه بود و کشور ما چه شکلی از عدالت را تجربه کرد.
تیغ به دریای دست راد تو ای میر
راست تو گویی یکی نهنگ دمان است
هوش مصنوعی: تویی چون شمشیری که به دریا میخورد، ای میرزای راستین، گویی همانند نهنگی قدرتمند در حال شنا کردن هستی.
روز نبرد از نهیب لشکر عزمت
کز دو طر پهنه پر ز برق سنان است
هوش مصنوعی: در روز جنگ، صدای رعدآسا و قوی لشکر تو به گوش میرسد، چون که از هر دو سو، زمین پر از درخشش نیزههاست.
رایت دشمن چو مرغ سوی نشیمن
رو به هزیمت نهاده در طیران است
هوش مصنوعی: دشمن مثل پرندهای است که به سوی لانهاش میرود و در حال فرار است.
اکه به سرپنجه ی تو قبضه ی تیغ است
ملک مصون ز انقلاب و از حدثان است
هوش مصنوعی: اگر تیغی که در دست توست، به خوبی بهکار گرفته شود، آنگاه این ملک از هرگونه ناملایمات و تغییرات دور خواهد ماند.
راست روی در زمان عدل تو ای میر
بر همه تن واجب است گر سرطان است
هوش مصنوعی: در زمان حاکمیت تو که عدالت برقرار است، همه چیز بر درست بودن و راست روی تأکید دارد، حتی اگر در ظاهر مشکلاتی وجود داشته باشد.
سم ننهاده است گر سمند تو بر چرخ
بر رخ او از هلال این چه نشان است
هوش مصنوعی: اگر اسب تو بر گردونه آسمان قدم نگذاشته است، این که بر چهره او از هلال ماه چه نشانی است؟
اسب تو باد بزان بود که به پویه
بر زبر کوه همچو دشت دوان است
هوش مصنوعی: اسب تو مانند بادی است که بر دشتها میتازد و به سرعت بر فراز کوهها حرکت میکند.
نی نی باد است خانه زاد سمندت
زان به جنوب و شمال در جولان است
هوش مصنوعی: باد است که در خانهات میوزد؛ سمند تو در حال حرکت است و در حال چرخش به سمت جنوب و شمال است.
ر تو به هیبت به کوه خاره ببینی
کوه مخوانش دگر که آب روان است
هوش مصنوعی: در تو آنقدر عظمت و قدرت وجود دارد که اگر به شکلی درخشان به تو نگاه کنند، دیگر نمیتوان از تو به عنوان کوه یاد کرد. زیرا تو همچون آبی روان هستی که جریان دارد و به حرکت ادامه میدهد.
در دل الهامی از عنایت یزدان
وحی سماوی و روج قدس نهان است
هوش مصنوعی: در دل من الهاماتی از توجه الهی و پیامهای آسمانی و روح القدس وجود دارد.
لیک فتاده به قعر چاه مذلت
یوسف جانش ز کینه ی اخوان است
هوش مصنوعی: اما به قعر چاه ذلت افتاده است، یوسف، به دلیل کینهای که برادرانش از او دارند.
خواستم از این دیار رخت ببندم
سوی دیاری که خسرو ملکان است
هوش مصنوعی: خواستم از این سرزمین برویم به جایی که پادشاهان و فرمانروایان زندگی میکنند.
سود برند اهل ذوق از سخن من
قافیه گر شایگان شود چه زیان است
هوش مصنوعی: اگر اهل هنر و ذوق از کلام من بهرهمند شوند، چه اشکالی دارد که قافیهام هم زیبا و مناسب باشد؟
تا که به هر سال عید احمد مختار
سنت اسلام و جشن پیر و جوان است
هوش مصنوعی: هر سال عید بزرگ احمد مختار (پیامبر اسلام) فرا میرسد و این جشن به عنوان نمادی از سنت اسلام برای همه افراد، چه جوان و چه پیر، برگزار میشود.
شاه بماناد و پور شاه بماناد
میر بماناد و هرکه خادم آن است
هوش مصنوعی: پادشاه و فرزندش و همچنین فرمانده خواهند ماند و هر کسی که خدمتگزار آنهاست نیز در این مقام باقی خواهد ماند.