گنجور

شمارهٔ ٩ - مستزاد

بر آینه سرمه سیه ریخته بین
طوطی روان بحلق آویخته بین
زان سنبل تر
ز انشاخ شکر
چون نرگس مست را برانگیخت ز خواب
سبحان الله فتنه انگیخته بین
میگفت دلم
در دور قمر
افسوس که عمر رفت بر بوک و مکر
از رفته دگر چه سود امبار دگر
توفیق خدا باشد
یابیم مراد دل
گرهست دلم شاد غمم نیست ازین
کاصحاب خرد را بهمه حال نظر
بر حکم قضا باشد
در غی و رشاد دل
ای آنک دل از تو بر نگیرم هرگز
زان یاد همی دار که با من بستی
میدان
پیمان
دریاب که جان رسیدست بلب
لب بر لب من نه ایصنم تا بینند
بشتاب
اصحاب
وه وه که دلم ز آتش عشق تو بسوخت
ای آب روان بلطف مانند میی
آری و الله
بی اکراه
کفتم ز سر لطف که ای طرف پسر
زان پیش که مور صف کشد گردشکر
خواهم نفسی ز صحبتت آسودن
دانم که رضا داری
از شام شراب دادنت تا بسحر
وانگه که فرو شد از سر مستی سر
گویم که میان ما چه خواهد بودن
آئین وفا داری
ای روی تو بر سپهر خوبی ماهی
از بند غمت بر غم هر بد خواهی
آزادم کن
دانم غم عشقت دل من شاد کند
تا کی ز غم عشق تو هم گه گاهی
دلشادم کن
ای چشم سیاه تو بلای دل من
مشتاق تو شد دلم برای دل من
برخیز و بیا
گر خواجه ترا روزها رها می نکند
آخر شبکی بهر رضای دل من
بگریز و بیا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر آینه سرمه سیه ریخته بین
طوطی روان بحلق آویخته بین
هوش مصنوعی: در آینه، سرمه‌ای سیاه ریخته و طوطی زیبا بر روی آن آویخته است.
زان سنبل تر
ز انشاخ شکر
هوش مصنوعی: بوی خوشی از گل‌ها و شیرینی شکر، محشری از احساسات را به وجود می‌آورد.
چون نرگس مست را برانگیخت ز خواب
سبحان الله فتنه انگیخته بین
هوش مصنوعی: زمانی که نرگس خمار را از خواب بیدار می‌کنند، چه زیبایی و فتنه‌ای به وجود می‌آید که وصف ناپذیر است.
میگفت دلم
در دور قمر
هوش مصنوعی: دل من به دنبال ماه می‌گردد.
افسوس که عمر رفت بر بوک و مکر
از رفته دگر چه سود امبار دگر
هوش مصنوعی: حسرت می‌خورم که عمرم بیهوده سپری شد و از روزهای گذشته چه فایده‌ای برای من باقی نمانده است.
توفیق خدا باشد
یابیم مراد دل
هوش مصنوعی: اگر خدا کمک کند، به خواسته‌های دلخواه خود خواهیم رسید.
گرهست دلم شاد غمم نیست ازین
کاصحاب خرد را بهمه حال نظر
هوش مصنوعی: اگر دلم شاد باشد، دیگر غم و اندوهی ندارم؛ زیرا خردمندان در هر شرایطی جایگاه خود را می‌دانند و به آن توجه دارند.
بر حکم قضا باشد
در غی و رشاد دل
هوش مصنوعی: این موضوع به اراده الهی بستگی دارد و در این بین، انسان باید با فکر و بصیرت عمل کند.
ای آنک دل از تو بر نگیرم هرگز
زان یاد همی دار که با من بستی
هوش مصنوعی: من هرگز نمی‌توانم دل را از تو بگیرم، زیرا همیشه به یاد دارم که تو با من پیمانی بستی.
میدان
پیمان
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوعی اشاره شده که در آن افراد با یکدیگر توافق یا تعهدی را برقرار می‌کنند. این پیمان می‌تواند نشان‌دهنده پیوندی عمیق یا اتحاد در یک هدف مشترک باشد. مفهوم اصلی به وجود آمدن رابطه‌ای مستحکم و جدی بین افراد است.
دریاب که جان رسیدست بلب
لب بر لب من نه ایصنم تا بینند
هوش مصنوعی: بفهم که جان من در آستانه‌ی پایان است و بر لبم در حال گفتن است. ای محبوب، نگذار دیگران ببینند.
بشتاب
اصحاب
هوش مصنوعی: بی‌درنگ و سریعا حرکت کنید، دوستان.
وه وه که دلم ز آتش عشق تو بسوخت
ای آب روان بلطف مانند میی
هوش مصنوعی: عجب که قلبم به خاطر عشق تو به آتش افتاد، ای آب زندگی که با شفقت مانند می‌باشی.
آری و الله
بی اکراه
هوش مصنوعی: بله، به‌طور حتم و با کمال میل.
کفتم ز سر لطف که ای طرف پسر
زان پیش که مور صف کشد گردشکر
هوش مصنوعی: من با محبت به او گفتم، ای جوان، قبل از اینکه مورها به صف بیفتند، تو باید خودت را آماده کنی.
خواهم نفسی ز صحبتت آسودن
دانم که رضا داری
هوش مصنوعی: می‌خواهم از صحبت با تو آسوده شوم، چون می‌دانم تو راضی هستی.
از شام شراب دادنت تا بسحر
وانگه که فرو شد از سر مستی سر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به لحظات شادی و خوشی اشاره می‌کند که در طول شب با نوشیدن شراب سپری می‌شود. او از لذت‌بخشی این شب تا بامداد سخن می‌گوید و در نهایت زمانی که اثر مستی از بین می‌رود، به واقعیت برمی‌گردد. به عبارتی، شاعر فضای پرشور و شگفت‌انگیز شب را توصیف می‌کند که سرشار از شادی و آزادگی است، اما بعد از آن، انسان ناچار به مواجهه با واقعیت می‌شود.
گویم که میان ما چه خواهد بودن
آئین وفا داری
هوش مصنوعی: می‌گویم که در رابطه ما چه قوانینی برای وفاداری وجود خواهد داشت.
ای روی تو بر سپهر خوبی ماهی
از بند غمت بر غم هر بد خواهی
هوش مصنوعی: ای چهره زیبایت در آسمان، همچون ماه درخشان است. از غم تو، همچون ماهی در بند، بر غم هر دشمنی فائق می‌آید.
آزادم کن
دانم غم عشقت دل من شاد کند
هوش مصنوعی: مرا از قید و بند آزاد کن، می‌دانم که غم عشق تو می‌تواند دل من را شاد کند.
تا کی ز غم عشق تو هم گه گاهی
دلشادم کن
هوش مصنوعی: تا چه زمانی می‌خواهی من را از غم عشق خود ناراحت کنی؟ گاهی اوقات هم دلم را شاد کن.
ای چشم سیاه تو بلای دل من
مشتاق تو شد دلم برای دل من
هوش مصنوعی: ای چشم‌های سیاه تو برای دل من مایه عذاب و درد شده‌اند، دلم به شدت برای تو تنگ شده است.
برخیز و بیا
گر خواجه ترا روزها رها می نکند
هوش مصنوعی: بیا و بلند شو، اگر صاحب خانه تو را در روزها تنها نمی‌گذارد.
آخر شبکی بهر رضای دل من
بگریز و بیا
هوش مصنوعی: در پایان شب برای خوشنودی دل من، دور شو و بیا.