گنجور

شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

یا رب از من که برد سوی خراسان خبری
ایصبا گر بودت هیچ مجال گذری
بسوی حضرت دستور ز من
عمده الملک یمین دول و دین که بود
اتفاق همه کور است خصال و سیری
همچو نامش بهمه حال حسن
گر ز بار غمت از پای در آمد دل من
دستگیری کن و از عین عنایت نظری
بکرم سوی من زار فکن
بگریبان دلم چنگ غم اندر زده ئی
ترسم ای شادی جان زانکه بگیرد سحری
بی منت آه دل من دامن
از تو محرومم و این شیوه فضل و هنر است
دور بادا ز من این فضل و نباشد هنری
گر مرا دور کند ز اهل وطن
طوطی جان بهوای شکر الفاظت
عزم دارد که گرش باز شود بال و پری
بر پرد زین قفس تیره تن
ای ز لفظ تو سخن یافته آن نظم و نسق
که بود نزد خرد در بر او مختصری
سلک در عدن و عقد پرن
ز آتش طبع گهر بار تو باد سحری
بعدن گر برد از خاک خراسان خبری
در صدف آب شود در عدن
پرتو مشعله رای جهان آرایت
گر کشد شعله بر افلاک شود زو شرری
شمع زر پیکر فیروزه لگن
هر کبوتر که بود برج جلالت وطنش
گر کند سوی وطن از سوی گردون سفری
ز انجم ثابته چیند ارزن
لطف جان و دل تو هست بحدی که صبا
بختن گر بود از نفحه لطفت اثری
خون شود از حسدش مشک ختن
خشمت ار تیغ کشد بر مه و ماهی گه کین
جوشنی گرچه گرفت این یک و آن یک سپری
بفکند این سپر و آن جوشن
صاحبا تا سخن ابن یمین مدحت تست
نیست همچون سخن او بحلاوت شکری
در مذاق خرد اهل فطن
بر دعا ختم کند مدحت جاهت پس ازین
زانکه بر اوج مدیح تو خورشید فری
می نیارد که رسد تیر سخن
دشمن تو بمثل اطلس گردون پوشد
همچو کرم قز اگر چند بگیرد خطری
کسوت اول او باد کفن

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یا رب از من که برد سوی خراسان خبری
ایصبا گر بودت هیچ مجال گذری
هوش مصنوعی: ای خدا، از من که خبر سفر به خراسان را دارم، ای باد خوش اگر فرصتی برای گذر داری، مرا بی‌خبر نگذار.
بسوی حضرت دستور ز من
هوش مصنوعی: به سمت مقام و شأن پیغام می‌فرستم.
عمده الملک یمین دول و دین که بود
اتفاق همه کور است خصال و سیری
هوش مصنوعی: نیرومندی و قدرت اصلی، در خدمت دولت و مکتب دینی است. اما در حقیقت، رفتارهای نادرست و نامناسب از سوی مردم، به طور کلی وجود دارد و باعث می‌شود که همگان از واقعیت‌ها بی‌بصیرت باشند.
همچو نامش بهمه حال حسن
هوش مصنوعی: مانند نامش، در تمامی حالات زیباست.
گر ز بار غمت از پای در آمد دل من
دستگیری کن و از عین عنایت نظری
هوش مصنوعی: اگر به خاطر غم و اندوهت دلم شکسته و از پا درآمده است، لطفاً به من کمک کن و با نگاه مهربانانه‌ات به من نظر کن.
بکرم سوی من زار فکن
هوش مصنوعی: به من نزدیک شو و به حال زارم رحم کن.
بگریبان دلم چنگ غم اندر زده ئی
ترسم ای شادی جان زانکه بگیرد سحری
هوش مصنوعی: در دل من غم چنگ انداخته و من نگرانم که ای شادی جان، مبادا آن غم تو را هم گرفتار کند.
بی منت آه دل من دامن
هوش مصنوعی: بدون اینکه چیزی از دل من بخواهی، دامن خود را به دور کن.
از تو محرومم و این شیوه فضل و هنر است
دور بادا ز من این فضل و نباشد هنری
هوش مصنوعی: من از تو بی‌بهره‌ام و این نشان از فضل و هنر است. دور باشد از من این نوع فضل و هیچ‌گونه هنری در آن نیست.
گر مرا دور کند ز اهل وطن
هوش مصنوعی: اگر مرا از دوستان و آشنایان و اهل وطن دور کند،
طوطی جان بهوای شکر الفاظت
عزم دارد که گرش باز شود بال و پری
هوش مصنوعی: طوطی روح من به خاطر شیرینی کلمات تو تصمیم گرفته است که اگر فرصتی پیدا کند، بال و پر بگشاید و پرواز کند.
بر پرد زین قفس تیره تن
هوش مصنوعی: از محدودیت‌های این بدن تاریک رها شو و پرواز کن.
ای ز لفظ تو سخن یافته آن نظم و نسق
که بود نزد خرد در بر او مختصری
هوش مصنوعی: تو که با کلام خود نظم و ترتیبی به وجود آورده‌ای، این حکمت و زیبایی که در کلامت نهفته است، در نظر خردمندان همواره ارزشمند و ویژه است.
سلک در عدن و عقد پرن
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوه‌ای که در باغ عدن وجود دارد، درخشش و پر زرق و برق بودن به گل‌هایی مانند یاسمن و گلابی را یادآور می‌شود.
ز آتش طبع گهر بار تو باد سحری
بعدن گر برد از خاک خراسان خبری
هوش مصنوعی: از آتش طبیعت و خصلت باارزش تو، صبحگاهی خواهد وزید که اگر خبری از خاک خراسان ببرد.
در صدف آب شود در عدن
هوش مصنوعی: در دنیای مادی، مانند صدفی که در آب زندگی می‌کند، می‌توان در دل آرامشی یافت و در جایی مانند عدن، بهشتی از روح و آرامش دست یافت.
پرتو مشعله رای جهان آرایت
گر کشد شعله بر افلاک شود زو شرری
هوش مصنوعی: اگر نور آتش تو، جهان را روشن کند، آن‌گاه اگر شعله‌ای به آسمان بزند، از آن شعله آتش جدیدی به‌وجود می‌آید.
شمع زر پیکر فیروزه لگن
هوش مصنوعی: شمعی با بدنه‌ای از طلا، که در ظرفی از فیروزه قرار دارد.
هر کبوتر که بود برج جلالت وطنش
گر کند سوی وطن از سوی گردون سفری
هوش مصنوعی: هر کبوتر، هرچند در جایی دیگر باشد، هنگامی که از دوری به سوی وطن خود برگردد، نشان‌دهنده‌ی شکوه و عظمت آن دیار است.
ز انجم ثابته چیند ارزن
هوش مصنوعی: از ستاره‌های ثابت، دانه‌های ریز بر می‌چیند.
لطف جان و دل تو هست بحدی که صبا
بختن گر بود از نفحه لطفت اثری
هوش مصنوعی: لطف و محبت تو آنقدر زیاد است که اگر نسیم صبح در بهره‌برداری از نیکی‌های تو تلاش کند، به طور قطع تأثیری از لطافت تو خواهد گرفت.
خون شود از حسدش مشک ختن
هوش مصنوعی: از حسادت او دل به درد می‌آید و زندگی را بر انسان سخت می‌کند.
خشمت ار تیغ کشد بر مه و ماهی گه کین
جوشنی گرچه گرفت این یک و آن یک سپری
هوش مصنوعی: اگر خشم تو بر صورت ماه و خورشید بتابد، حتی اگر کسی از آن‌ها دفاع کند، باز هم خشم تو مایه‌ی شکست خواهد شد.
بفکند این سپر و آن جوشن
هوش مصنوعی: او سپر را انداخت و آن زره را کنار گذاشت.
صاحبا تا سخن ابن یمین مدحت تست
نیست همچون سخن او بحلاوت شکری
هوش مصنوعی: دوست من، تا زمانی که تو صحبت می‌کنی، هیچ مدحی به شیرینی سخن ابن یمین وجود ندارد. سخن او همچون شیرینی شکر است.
در مذاق خرد اهل فطن
هوش مصنوعی: در طعم و مزه عقل و درک افراد باهوش و زیرک.
بر دعا ختم کند مدحت جاهت پس ازین
زانکه بر اوج مدیح تو خورشید فری
هوش مصنوعی: پس از این، دعا و ستایش تو به اوج خود می‌رسد، زیرا تو مانند خورشید در اوج درخشش و عظمت هستی.
می نیارد که رسد تیر سخن
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که کلمات و سخنان نمی‌توانند به درستی و به طور کامل احساسات و عواطف را منتقل کنند.
دشمن تو بمثل اطلس گردون پوشد
همچو کرم قز اگر چند بگیرد خطری
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند ابریشم آسمان خود را می‌پوشاند، اما مانند کرم ابریشم، هرچقدر که قدرت و نفوذش بیشتر شود، در خطر و آسیب‌پذیری قرار دارد.
کسوت اول او باد کفن
هوش مصنوعی: لباس ابتدایی او همان کفن است.