گنجور

شمارهٔ ٧ - ایضاً له در مدح شمس الدین علی

دلبری دارم به رخ چون آفتاب خاوری
خیره گردد دیده از رویش چو در وی بنگری
از رخ زیبا و چشم مست گاه دلبری
می نماید معجز عیسی و سحر سامری
هست پیدا بر رخ عاشق که وقت ساحری
میکند چشمش بصد دستان و صنعت زرگری
از پی چوکان زدن چون رخ سوی میدان کند
عالمی را دل بسان گوی سرگردان کند
چو بمیدان از برای گوزدن جولان کند
ای بسا قامت که زیر بار غم چوکان کند
در شهوار از بنا گوش خود ار تابان کند
در قران بینی بفال سعد ماه و مشتری
ماه مهر افزایم ار بنوازدم ور نه رواست
دل نخواهد جز مرادی کان بت دلدار خواست
بنده آن سرو آزادم که گر پرسند راست
گویم اندر روضه رضوان چو او طوبی نخاست
ذره وارم میل دل سوی هوا دانی چراست
زانکه دارم دلبری چون آفتاب خاوری
کو کسی کز من بگوید ماه بی اشباه را
دلبر شادی فزای و مهوش غمکاه را
باز پوش آئینه رخسار همچون ماه را
کین دل پر درد نتواند نهفتن آه را
میرسد در سایه حسن آن بت دلخواه را
همچو خورشید فلک بر خیل خوبان سروری
هم لب گوهر فشانت رونق یاقوت برد
هم خجالتها مه نوزان خم ابروت برد
نرگس جادوت آب صنعت هاروت برد
من چه گویم کز چه سان آسایش ماروت برد
از برم دل ترکتاز طره هندوت برد
آن سیاه از پر دلی آغاز کرد این کافری
همچو طوطی در هوای آن بت همچون شکر
تا بکی خواهی زد ایدل نغمه بوک و مگر
با چنین طالع چنین سروی کیم آید ببر
من بدینسان بی زر وو آن سرو بستان سیمبر
با همه بی برگی از وی بر توان خوردن اگر
آدمی هرگز تواند گشت همراز پری
هین مشو نومید از اقبال خود ابن یمین
سایه بر سر چون فکندت آفتاب ملک و دین
شاه دریا دل که هرکس بوسه دادش بر یمین
نامور شد بر سریر سیم و زر همچون نگین
با تو چون دارد عنایت خسرو روی زمین
گرچه شیرین جهان باشد به چنگش آوری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلبری دارم به رخ چون آفتاب خاوری
خیره گردد دیده از رویش چو در وی بنگری
هوش مصنوعی: من دلبر زیبایی دارم که مانند آفتاب درخشان است. وقتی به چهره‌اش نگاه می‌کنم، چشمانم از تماشای او خیره می‌ماند.
از رخ زیبا و چشم مست گاه دلبری
می نماید معجز عیسی و سحر سامری
هوش مصنوعی: چهره زیبای او و چشمان دلربایش گاهی به قدری جذابیت دارند که همچون معجزه عیسی و جادوگری سامری به نظر می‌رسند.
هست پیدا بر رخ عاشق که وقت ساحری
میکند چشمش بصد دستان و صنعت زرگری
هوش مصنوعی: چهره عاشق به وضوح نمایان است، زیرا هنگامی که دل می‌برد، چشمانش به مانند دسته‌ای از دستان هنرمند زرگر، جادو می‌کند.
از پی چوکان زدن چون رخ سوی میدان کند
عالمی را دل بسان گوی سرگردان کند
هوش مصنوعی: زمانی که کسی با صدای شجاعانه و قوی به میدان می‌آید، دل‌ها را مانند گوی بی‌هدف و سرگردان به حرکت در می‌آورد.
چو بمیدان از برای گوزدن جولان کند
ای بسا قامت که زیر بار غم چوکان کند
هوش مصنوعی: وقتی به میدان می‌آید تا خود را نشان دهد، ممکن است بسیاری از کسانی که در زیر بار غم هستند، از پا بیفتند.
در شهوار از بنا گوش خود ار تابان کند
در قران بینی بفال سعد ماه و مشتری
هوش مصنوعی: اگر به دقت به گوش خود نگاه کنی و آن را نورانی ببینی، در قرآن می‌توانی نشانه‌های خوشبختی را در ماه و مشتری مشاهده کنی.
ماه مهر افزایم ار بنوازدم ور نه رواست
دل نخواهد جز مرادی کان بت دلدار خواست
هوش مصنوعی: اگر ماه مهر را نوازش کنم، احساس بهتری خواهم داشت، وگرنه دلی که به محبوبش علاقه دارد، فقط آرزوی او را در دل خواهد داشت.
بنده آن سرو آزادم که گر پرسند راست
گویم اندر روضه رضوان چو او طوبی نخاست
هوش مصنوعی: من مانند سروی آزاد هستم که اگر از من بپرسند، به صداقت پاسخ می‌دهم. در بهشت رضوان، مانند آن درخت طوبی، هیچ چیزی از او نمی‌خواهم.
ذره وارم میل دل سوی هوا دانی چراست
زانکه دارم دلبری چون آفتاب خاوری
هوش مصنوعی: من مانند یک ذره به سمت تو خواهش‌مندم. می‌دانی چرا؟ زیرا دلبری دارم که همچون آفتاب درخشان است.
کو کسی کز من بگوید ماه بی اشباه را
دلبر شادی فزای و مهوش غمکاه را
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که درباره‌ام صحبت کند و بی‌همتا باشد، کسی که دلربای شادابی است و می‌تواند غم را از دل بزداید.
باز پوش آئینه رخسار همچون ماه را
کین دل پر درد نتواند نهفتن آه را
هوش مصنوعی: دوباره چهره‌ات را مانند ماه در آینه بپوشان، زیرا این دل آکنده از درد، نمی‌تواند آه خود را پنهان کند.
میرسد در سایه حسن آن بت دلخواه را
همچو خورشید فلک بر خیل خوبان سروری
هوش مصنوعی: در زیر سایه جذابیت آن معشوق دلخواه، مانند خورشید در آسمان بر زیبا‌ترها برتری پیدا می‌کند.
هم لب گوهر فشانت رونق یاقوت برد
هم خجالتها مه نوزان خم ابروت برد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت لبان معشوق اشاره می‌کند که به اندازه‌ای زیباست که باعث جلوه‌گری یاقوت می‌شود. همچنین، این زیبایی به قدری دلربا و کم‌نظیر است که شرم و حیاها را از چهره ماه‌نوشان گرفته و محو می‌کند. به عبارت دیگر، زیبایی معشوق هم به گوهرها و یاقوت‌ها رونق و جلا می‌بخشد و هم ویرانی و شرم را از انسان‌ها می‌زداید.
نرگس جادوت آب صنعت هاروت برد
من چه گویم کز چه سان آسایش ماروت برد
هوش مصنوعی: نرگس جادوئی تو چنان است که هنر هاروت باعث جذب من شده است. حال چه بگویم که این زیبایی چه راحتی و آرامشی را از من گرفته است.
از برم دل ترکتاز طره هندوت برد
آن سیاه از پر دلی آغاز کرد این کافری
هوش مصنوعی: از دست من دل سرکش تو با زیبایی‌های آن فصل‌های سیاه به وجد آمده و از شجاعت من شروع کرده است این کافرانه.
همچو طوطی در هوای آن بت همچون شکر
تا بکی خواهی زد ایدل نغمه بوک و مگر
هوش مصنوعی: مثل طوطی که در هوای آن معشوق می‌ chirنِد، تو هم مثل شکر می‌زنی. تا کی می‌خواهی به این کار ادامه دهی و فقط نغمه‌هایی توخالی سر دهی؟
با چنین طالع چنین سروی کیم آید ببر
من بدینسان بی زر وو آن سرو بستان سیمبر
هوش مصنوعی: با چنین سرنوشتی که این سرو دارد، چه کسی می‌تواند به من بی‌زر و بی‌گلزار، مانند آن سرو زیبا و خوش‌حالت، بیاید؟
با همه بی برگی از وی بر توان خوردن اگر
آدمی هرگز تواند گشت همراز پری
هوش مصنوعی: انسان می‌تواند با وجود نداشتن امکانات و شرایط مناسب، از محبت و وجود دیگران بهره‌مند شود، اگر از آن‌ها بخواهد که در کنار او باشند و همرازش شوند.
هین مشو نومید از اقبال خود ابن یمین
سایه بر سر چون فکندت آفتاب ملک و دین
هوش مصنوعی: هرگز از شانس و بخت خود ناامید نشو، زیرا ابن یمین که سایه‌اش بر سرت افتاده است، مانند آفتابی است که بر ملک و دین می‌تابد.
شاه دریا دل که هرکس بوسه دادش بر یمین
نامور شد بر سریر سیم و زر همچون نگین
هوش مصنوعی: مردی شجاع و دلیر که هر کسی به او محبت و احترام کند، به جایی بلند و معتبر می‌رسد و مانند جواهری ارزشمند در میان دیگران می‌درخشد.
با تو چون دارد عنایت خسرو روی زمین
گرچه شیرین جهان باشد به چنگش آوری
هوش مصنوعی: اگر تو توجه و محبت شاه زمین را داشته باشی، حتی اگر به نظر بیاید که دنیا بهترین نعمت‌ها را به تو می‌دهد، باز هم می‌توانی آن را به دست آوری.