گنجور

شمارهٔ ۵ - ایضاً له

تا ابروی تو بدلربائی
انگشت نمای چون هلال است
دارد ز جمال تو خجالت
خورشید که مظهر جمالست
ای از تو جهان حسن آباد
ایزد همه حسنها ترا داد
از عین کمال در امان باد
حسنت که بغایت کمال است
یک صبحدم ای نسیم خوشبوی
بگذر بسوی نگار و بر گوی
کز مویه تنم شدست چون موی
وز ناله زار همچو نال است
مائیم ز عشقت ای پریوش
با چشم و دلی پر آب و آتش
از هجر تو نیست زندگی خوش
باز آی که نوبت وصال است
دل کز تو صبور گشت یارا
دل نیست که هست سنگ خارا
گر هست ترا شکیب ما را
باری ز تو صابری محال است
گفتیم خیال چون تو ماهی
بینیم بخواب گاهگاهی
لیک از غم چون تو دلپناهی
خواب آیدم این هوس خیال است
گر ابن یمین ز عشق رویت
بر باد شود چو خاک کویت
بیرون نپرد ز دام مویت
مرغ دل او که بسته بال است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا ابروی تو بدلربائی
انگشت نمای چون هلال است
هوش مصنوعی: ابروی تو به قدری زیبا و دلربا است که مانند هلال ماه جلوه‌گری می‌کند و همه را به خود جلب می‌کند.
دارد ز جمال تو خجالت
خورشید که مظهر جمالست
هوش مصنوعی: خورشید از زیبایی تو شرمنده است، زیرا تو خود تجلی زیبایی هستی.
ای از تو جهان حسن آباد
ایزد همه حسنها ترا داد
هوش مصنوعی: ای که به خاطر تو تمامی حسن‌ها و زیبایی‌ها در جهان به وجود آمده‌اند، بدان که همه این زیبایی‌ها به تو بخشیده شده است.
از عین کمال در امان باد
حسنت که بغایت کمال است
هوش مصنوعی: زیبایی تو به اندازه‌ای کامل است که از عین کمال دور باشد و در امان بماند.
یک صبحدم ای نسیم خوشبوی
بگذر بسوی نگار و بر گوی
هوش مصنوعی: ای نسیم خوشبو، در صبح زود به سوی محبوبم بگذر و پیغام مرا به او برسان.
کز مویه تنم شدست چون موی
وز ناله زار همچو نال است
هوش مصنوعی: آنگونه که از ناله و گریه‌ام در می‌یابید، تنم به زاری و اندوهی عمیق دچار شده است. صدای ناله‌های من به شکلی است که گویی در حال زاری از درد و رنج هستم.
مائیم ز عشقت ای پریوش
با چشم و دلی پر آب و آتش
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق تو هستیم، ای زیبا، با چشمی پر از اشک و دلی مملو از شور و شوق.
از هجر تو نیست زندگی خوش
باز آی که نوبت وصال است
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو برایم خوشایند نیست، پس برگرد که زمان وصال فرا رسیده است.
دل کز تو صبور گشت یارا
دل نیست که هست سنگ خارا
هوش مصنوعی: دل از تو صبور و آرام شده، اما این دل نیست که بتواند به سادگی سنگی سخت و بی‌احساس باشد.
گر هست ترا شکیب ما را
باری ز تو صابری محال است
هوش مصنوعی: اگر تو صبر و تاب داشته باشی، ما از تو انتظار صبر داریم که غیر ممکن است.
گفتیم خیال چون تو ماهی
بینیم بخواب گاهگاهی
هوش مصنوعی: ما گفتیم وقتی به خواب می‌رویم، خیال تو را مانند ماهی می‌بینیم که در خواب عمیق است.
لیک از غم چون تو دلپناهی
خواب آیدم این هوس خیال است
هوش مصنوعی: اما وقتی که از غم فرار نمی‌توانم کنم، خواب به سرم می‌آید و این فقط بخشی از خیال و آرزوهاست.
گر ابن یمین ز عشق رویت
بر باد شود چو خاک کویت
هوش مصنوعی: اگر عشق چهره‌ات جانم را به باد دهد، مثل خاکی که در کوی توست، چه باک.
بیرون نپرد ز دام مویت
مرغ دل او که بسته بال است
هوش مصنوعی: مرغ دل او که به دام مویت گرفتار شده، هرگز نمی‌تواند از آن آزاد شود.