گنجور

شمارهٔ ۴ - وله ایضاً مخمس

در عشق تو ای صنم چنانم
کز هستی خویش در گمانم
هر چند که زار و ناتوانم
گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم
کو بخت که از سر نیازی
در حضرت چون تو دلنوازی
معروض کنم نهفته رازی
هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد بآشیانم
هر چند ستمگری ترا خوست
کم کن ز بدی که آن نه نیکوست
گر آنکه دلت ز آهن و روست
آخر بسرم گذر کن ایدوست
انگار که خاک آستانم
گفتم که چو کشتیم بزاری
زین پس ره مرحمت سپاری
بر دل رقم وفا نگاری
تو خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت خویش دانم
ای بسته کمر ز دور و نزدیک
بر هیچ بخون ترک و تازیک
وز مسکن اخلص الممالیک
کر خانه محقرست و تاریک
بر دیده روشنت نشانم
من از تو بجز وفا نجویم
بیرون ز گلی وفا نبویم
الا ره بندگی نپویم
اسرار تو پیش کس نگویم
اوصاف تو پیش کس نخوانم
نه مهر بمهر تو فزودیم
گیرم نه در وفا گشودیم
نه بود هر آنچه مینمودیم
آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم
گر سر ببری بتیغ تیزم
از کوی وفات بر نخیزم
ور زانکه کنند ریز ریزم
من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم
آنها که نشان عشق جویند
جز راه رضای حق نپویند
خاک من زار چون ببویند
گر نام تو بر سرم بگویند
فریاد بر آید از روانم
گر غمزه تو زند به تیرم
ور زلف تو در کشد بقیرم
یکدم نبود ز تو گزیرم
من ترک وصال تو نگیرم
الا بفراق جسم و جانم
گر بگذردم به پیش خیلی
هر یک بصفا به از سهیلی
از تو نکنم بغیر میلی
مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم
گفتم صنما در آرزویت
آشفته و تیره دل چو مویت
هر چند نمیرسد بکویت
شب نیست که در فراق رویت
زاری بفلک نمیرسانم
ای وصل تو اصل شادمانی
دامن بفراق جاودانی
بر ابن یمین چه میفشانی
هر حکم که بر سرم برانی
سهلست ز خویشتن مرانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عشق تو ای صنم چنانم
کز هستی خویش در گمانم
هوش مصنوعی: در عشق تو، ای زیبا، به گونه‌ای هستم که گویی از وجود خودم بی‌خبرم.
هر چند که زار و ناتوانم
گر دست دهد هزار جانم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بسیار ضعیف و ناتوانم، اگر فرصتی فراهم شود، تمام وجودم را فدای تو می‌کنم.
در پای مبارکت فشانم
هوش مصنوعی: من در برابر تو، عشق و احترام خود را نشان می‌دهم و زیارتت را ارج می‌نهم.
کو بخت که از سر نیازی
در حضرت چون تو دلنوازی
هوش مصنوعی: کسی که به اندازه‌ی تو دل‌نوازی و مهربانی دارد، بختی که از روی نیاز به او نزدیک شود، کجاست؟
معروض کنم نهفته رازی
هیهات که چون تو شاهبازی
هوش مصنوعی: می‌خواهم اشاره‌ای به رازی بکنم که هرگز نمی‌توان آن را فاش کرد، زیرا تو به قدری بزرگ و شگفت‌انگیز هستی که هیچ چیزی نمی‌تواند به پای تو برسد.
تشریف دهد بآشیانم
هوش مصنوعی: لطفاً به خانه‌ام بیایید.
هر چند ستمگری ترا خوست
کم کن ز بدی که آن نه نیکوست
هوش مصنوعی: هرچند که تو مجبور به ستم کردن باشی، باید سعی کنی از بدی‌ها کاسته و در کارهایت نیکو باشی، زیرا این رفتار نیکوست.
گر آنکه دلت ز آهن و روست
آخر بسرم گذر کن ایدوست
هوش مصنوعی: اگر دل تو از جنس آهن و سنگ است، باز هم بی‌محابا به من بگو که دوستت دارم.
انگار که خاک آستانم
هوش مصنوعی: انگار که به پای درگاهم افتاده‌اید و غم و اندوه من را درک می‌کنید.
گفتم که چو کشتیم بزاری
زین پس ره مرحمت سپاری
هوش مصنوعی: گفتم وقتی که یک باغ پرورش دادیم، از این پس مسیر محبت را به ما می‌سپاری.
بر دل رقم وفا نگاری
تو خود سر وصل ما نداری
هوش مصنوعی: تو خوشنویسی وفا را بر دل من نقش می‌زنی، اما خودت هیچ ارتباطی با ما نداری.
من عادت بخت خویش دانم
هوش مصنوعی: من خود را به سرنوشت و شانس خود عادت کرده‌ام.
ای بسته کمر ز دور و نزدیک
بر هیچ بخون ترک و تازیک
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر دقت و مواظبت خود، از هر سو حوادث را کنترل کرده‌ای، در هیچ حالتی به خودت اجازه نده که به خونریزی و خشونت دامن بزنی.
وز مسکن اخلص الممالیک
کر خانه محقرست و تاریک
هوش مصنوعی: در خانه‌ای که پادشاهان واقعی در آن سکونت دارند، جایگاه و وضعیت به شدت ساده و تنگ است و نور کمی در آن وجود دارد.
بر دیده روشنت نشانم
هوش مصنوعی: من نشانی از عشق و محبت بر چشمان درخشان تو می‌گذارم.
من از تو بجز وفا نجویم
بیرون ز گلی وفا نبویم
هوش مصنوعی: من جز وفا و loyalty از تو چیزی نمی‌خواهم، و نمی‌توانم از گلی به نام وفا خارج شوم.
الا ره بندگی نپویم
اسرار تو پیش کس نگویم
هوش مصنوعی: به جز راه بندگی، به هیچ چیز دیگری نمی‌پردازم و رازهای تو را پیش کسی نمی‌گویم.
اوصاف تو پیش کس نخوانم
هوش مصنوعی: من ویژگی‌های تو را برای کسی بیان نخواهم کرد.
نه مهر بمهر تو فزودیم
گیرم نه در وفا گشودیم
هوش مصنوعی: من نه به محبت تو افزوده‌ام، نه در وفا کم گذاشته‌ام.
نه بود هر آنچه مینمودیم
آخر نه من و تو دوست بودیم
هوش مصنوعی: هرچه که به نظر می‌رسید، حقیقت نداشت؛ در نهایت، ما نمی‌توانستیم دوستان واقعی هم باشیم.
عهد تو شکست و من همانم
هوش مصنوعی: عهد تو را شکست و من هنوز همان آدم سابق هستم.
گر سر ببری بتیغ تیزم
از کوی وفات بر نخیزم
هوش مصنوعی: اگر سرم را با شمشیر تیز هم ببرند، از کوی محبوبم پا نخواهم برداشت.
ور زانکه کنند ریز ریزم
من مهره مهر تو نریزم
هوش مصنوعی: اگر به من آسیب برسانند، من هرگز محبت تو را فراموش نخواهم کرد و محبت تو را از دست نمی‌دهم.
الا که بریزد استخوانم
هوش مصنوعی: مرا بس که استخوان‌هایم از درد و رنج بریزد.
آنها که نشان عشق جویند
جز راه رضای حق نپویند
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال عشق و محبت هستند، تنها راهی را می‌پیمایند که موجب رضایت خداوند شود.
خاک من زار چون ببویند
گر نام تو بر سرم بگویند
هوش مصنوعی: وقتی خاک من را استشمام کنند، اگر نام تو را بر سرم بگویند، احساس غم و اندوه بیشتری به من دست می‌دهد.
فریاد بر آید از روانم
هوش مصنوعی: از عمق وجودم صدایی بلند می‌شود.
گر غمزه تو زند به تیرم
ور زلف تو در کشد بقیرم
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو با ناز به من اشاره کند، یا اگر زلف تو به دور من پیچیده شود، من در هر حال دلی آسوده نخواهم داشت.
یکدم نبود ز تو گزیرم
من ترک وصال تو نگیرم
هوش مصنوعی: من حتی لحظه‌ای نمی‌توانم از تو دور باشم و بدون وصال تو را رها نخواهم کرد.
الا بفراق جسم و جانم
هوش مصنوعی: جز به جدایی روح و جسمم نمی‌اندیشم.
گر بگذردم به پیش خیلی
هر یک بصفا به از سهیلی
هوش مصنوعی: اگر از کنار آدم‌های نیکو بگذرم، هر یک از آنها به مراتب بهتر از یک شخص معروف و زودجوش مثل سهیل است.
از تو نکنم بغیر میلی
مجنونم اگر بهای لیلی
هوش مصنوعی: اگر غیر از تو کسی را نپرستم، این به خاطر دیوانگی من است، چرا که عشق لیلی برای من ارزش دارد.
ملک عرب و عجم ستانم
هوش مصنوعی: من حکومت بر عرب و عجم را به دست می‌آورم.
گفتم صنما در آرزویت
آشفته و تیره دل چو مویت
هوش مصنوعی: به او گفتم ای محبوب، من همواره در آرزوی تو آشفته و ناراحت هستم، درست مثل اینکه دل من به هم ریخته و تاریک است مانند موهای تو.
هر چند نمیرسد بکویت
شب نیست که در فراق رویت
هوش مصنوعی: هر چند که به سراغت نمی‌توانم بیایم، اما شب‌هایی که بدون دیدن رویت سپری می‌شود، وجود ندارد.
زاری بفلک نمیرسانم
هوش مصنوعی: من از درد و رنج خود به آسمان شکایت نمی‌کنم و احساساتم را به آنجا نمی‌برم.
ای وصل تو اصل شادمانی
دامن بفراق جاودانی
هوش مصنوعی: تو سبب اصلی خوشبختی هستی و جدایی از تو، درد و ناراحتی همیشگی است.
بر ابن یمین چه میفشانی
هر حکم که بر سرم برانی
هوش مصنوعی: ای ابن یمین، چه بر من روا می‌داری؟ هر آنچه حکم می‌کنی بر سر من می‌آوری.
سهلست ز خویشتن مرانم
هوش مصنوعی: راحت است که خود را از خود دور نکنم.

حاشیه ها

1401/06/23 08:08
کاظم رمضانیان

بندهای این مخمس از سعدی است

این مخمس منسوب به حافظ هم هست 

1401/06/06 23:09
حسین امین تفرشی

درود بر شما این اشعار مخمس متعلق به حضرت حافظ شیرازی می‌باشد که بند های انتهایی آن از اشعار ادیب و شاعر بزرگ سعدی شیرازی وام گرفته شده است در پایان این شعر که به ابن یمین نام گذاری شده در اصل نام حافظ برده شده: 

ای وصل تو اصل شادمانی / دائم به مراد دل بمانی 

بر حافظ خود چه میفشانی / هر حکم که بر سرم برانی 

" سهل است زخویشتن مرانم "