گنجور

شمارهٔ ۶ - فی التوحید و المعرفه

پیش از آندم که بُوَد کون و مکان
بود آن گنج گرانمایه نهان
خود به خود بود پس پرده غیب
فی التجلی به جمال لاریب
همه او بود جز او هیچ نبود
لم یکن قط هبوط و صعود
درکشیده ز همه دامن ناز
فارغست او ز دل اهل نیاز
هیچکس در حرمش راه نداشت
حال واقف دل آگاه نداشت
مظهر حسن جمالش به جلال
مظهر وصف جلالش به کمال
بی می و مطرب همگی در سرور
بی رخ شاهد همه دم در حضور
تا به قیامت سرشان در سجود
تا به ابد دیدهٔ‌شان در شهود
غیر تماشای تو کاریش نی
جز به تماشای تو باریش نی
آتش سودای تو بر ما زده
ما همه از بهر تو سودا زده
رحم اگر نیست ترا با منت
ای مه من دست من و دامنت
بر سر کوی تو غریبم بسی
غیر تو کس نیست که پرسد کسی
رحم به جان من دلخسته کن
هر چه بود غیر تو وارسته کن
از همه نومید-امیدم به توست
تکیه‌گه بخت سعیدم به توست
دیده بجز روی تو وا کی کنم
چشم از آن چهره غِطا کی کنم
خود به رخ خود نگران این همه
خود ز پی خویش دوان این همه
هر دو جهان را همه یکسو کنم
روی از آن پس به سوی او کنم
روی تو از عین عیان دیده‌ام
سوی تو بی شرح و بیان دیده‌ام
منتظر ماه جمال توام
در طلب بزم وصال توام
هر که برد بر در تو انتظار
نیست عجب گر بنشیند به یار
در طلبش بسکه دویدیم ما
لیک به گردش نرسیدیم ما
باد صبا را به درش راه نی
هیچکس از ذات وی آگاه نی
بهر تو در ملک وجود آمدیم
از غم این بود و نبود آمدیم
در دو جهان جز تو مرادم نبود
غیر توام بند و گشادم نبود
روی من و خاک سر کوی تو
چشم من و گوشه ابروی تو
در نظرم غیر جمال تو نیست
میل دلم جز به وصال تو نیست
تو به من و من شده بیخود به تو
نیست کسی محرم این گفتگو
خاک در یار هوائی شدم
جز در او نیست در دیگرم
گرچه سرم لایق این در نبود
لیک مرا تحفه بجز سر نبود
ابن یمین چاره اینکار چیست
آنکه دوا میکند این درد کیست
ختم سخن اینکه خراب توایم
مست ز یک جرعه شراب توایم
از سر مستی همه ای هوشیار
گر سخنی رفت تو معذور دار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش از آندم که بُوَد کون و مکان
بود آن گنج گرانمایه نهان
هوش مصنوعی: پیش از این که جهان و فضا به وجود بیاید، آن گنجینه ارزشمند و پنهان وجود داشت.
خود به خود بود پس پرده غیب
فی التجلی به جمال لاریب
هوش مصنوعی: به طور طبیعی و بدون هیچ گونه تلاشی، پرده‌ی غیب در حال ظهور است و زیبایی واضح و بی‌تردیدی را به نمایش می‌گذارد.
همه او بود جز او هیچ نبود
لم یکن قط هبوط و صعود
هوش مصنوعی: تمام وجود فقط اوست و چیزی جز او نیست. نه سقوطی وجود داشته و نه صعودی بوده است.
درکشیده ز همه دامن ناز
فارغست او ز دل اهل نیاز
هوش مصنوعی: او از همه زحمت‌ها و دغدغه‌ها بی‌نیاز است و دل کسانی که به نیاز و خواهش دارند، را رها کرده است.
هیچکس در حرمش راه نداشت
حال واقف دل آگاه نداشت
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانست به حرم او وارد شود و کسی که به عمق دل او آگاه بود، خبری نداشت.
مظهر حسن جمالش به جلال
مظهر وصف جلالش به کمال
هوش مصنوعی: نمونه‌ای از زیبایی او با شکوه و عظمتش، و توصیف جلال او با کمال و زیبایی‌اش تجلی یافته است.
بی می و مطرب همگی در سرور
بی رخ شاهد همه دم در حضور
هوش مصنوعی: بی شراب و نوازنده، همه در شادی و خوشحالی هستند، اما بدون وجود محبوب، هیچ‌کس در هر لحظه در حضور او خوشحال نیست.
تا به قیامت سرشان در سجود
تا به ابد دیدهٔ‌شان در شهود
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا و انسان‌ها وجود دارند، سر آن‌ها در حالت سجده خواهد بود و چشمانشان همیشه به تماشای حقایق و جمال الهی مشغول خواهد بود.
غیر تماشای تو کاریش نی
جز به تماشای تو باریش نی
هوش مصنوعی: غیر از اینکه تو را تماشا کنم، هیچ کار دیگری برایم نمی‌ماند و حتی اگر مشغول کار باشم، باز هم فکر و ذکرم فقط تماشای توست.
آتش سودای تو بر ما زده
ما همه از بهر تو سودا زده
هوش مصنوعی: آتش عشق و آرزوی تو بر دل ما شعله‌ور شده و ما همه به خاطر تو دچار محبت و شوق هستیم.
رحم اگر نیست ترا با منت
ای مه من دست من و دامنت
هوش مصنوعی: اگر رحم و شفقتی نسبت به من نداری، دست من را بگیر و به من کمک کن.
بر سر کوی تو غریبم بسی
غیر تو کس نیست که پرسد کسی
هوش مصنوعی: در خیابان تو تنها و بی‌کسی هستم و هیچ‌کس جز تو نیست که از حال من بپرسد.
رحم به جان من دلخسته کن
هر چه بود غیر تو وارسته کن
هوش مصنوعی: به من رحم کن و به دلbroken من آرامش بده، و هر چیزی که جز توست را از من دور کن.
از همه نومید-امیدم به توست
تکیه‌گه بخت سعیدم به توست
هوش مصنوعی: من از همه چیز ناامید شده‌ام، اما امید من تنها به توست و تو نقطه اتکای بخت خوشحال من هستی.
دیده بجز روی تو وا کی کنم
چشم از آن چهره غِطا کی کنم
هوش مصنوعی: چشمم جز به دیدن تو عادت نکرده است، چگونه می‌توانم از زیبایی تو چشم بپوشم؟
خود به رخ خود نگران این همه
خود ز پی خویش دوان این همه
هوش مصنوعی: شخص در نگرانی و تردید خود غرق است و به آرامش نمی‌رسد. او به دنبال خود و هدف‌هایش می‌دود و این تلاش بی‌پایان او را تحت فشار قرار داده است.
هر دو جهان را همه یکسو کنم
روی از آن پس به سوی او کنم
هوش مصنوعی: من تمام تلاش خود را می‌کنم تا در زندگی‌ام به سمت او حرکت کنم و هر دو جهان را به خاطر او ترک کنم.
روی تو از عین عیان دیده‌ام
سوی تو بی شرح و بیان دیده‌ام
هوش مصنوعی: من چهره‌ات را به وضوح دیده‌ام و حضور تو را بدون هیچ توضیح و بیانی تجربه کرده‌ام.
منتظر ماه جمال توام
در طلب بزم وصال توام
هوش مصنوعی: من در انتظار تماشای زیبایی تو هستم و به دنبال فرصتی برای خوشگذرانی در کنار تو می‌باشم.
هر که برد بر در تو انتظار
نیست عجب گر بنشیند به یار
هوش مصنوعی: هر کسی که به درگاه تو می‌آید و منتظر نمی‌ماند، عجیب است اگر برایش بنشیند.
در طلبش بسکه دویدیم ما
لیک به گردش نرسیدیم ما
هوش مصنوعی: ما برای یافتن او به شدت تلاش کردیم و بسیار دویدیم، اما نتوانستیم به دور او برسیم.
باد صبا را به درش راه نی
هیچکس از ذات وی آگاه نی
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی راهی ندارد و هیچ‌کس از ماهیت او آگاه نیست.
بهر تو در ملک وجود آمدیم
از غم این بود و نبود آمدیم
هوش مصنوعی: به خاطر تو به جهان آمده‌ایم، و علت این حضور، غم فقدان تو و نبودنت است.
در دو جهان جز تو مرادم نبود
غیر توام بند و گشادم نبود
هوش مصنوعی: در دو جهان، جز تو هیچ هدفی برای من وجود ندارد و هیچ راهی برای رهایی یا محدودیت برای من غیر از تو نیست.
روی من و خاک سر کوی تو
چشم من و گوشه ابروی تو
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساس عشق و وابستگی به معشوق را بیان می‌کند. گویا گوینده به شدت تحت تأثیر زیبایی و جذابیت معشوق خود قرار دارد و تمام وجودش را به او نزدیک کرده است. او به وضوح اشاره می‌کند که توجه و تمرکز او تنها بر روی معشوق و زیبایی‌های اوست.
در نظرم غیر جمال تو نیست
میل دلم جز به وصال تو نیست
هوش مصنوعی: در نظر من هیچ چیزی جز زیبایی تو جذابیت ندارد و دل من جز به وصال و نزدیکی تو تمایل ندارد.
تو به من و من شده بیخود به تو
نیست کسی محرم این گفتگو
هوش مصنوعی: تو به من نزدیک شده‌ای و من به تو، اما هیچ‌کس در این گفتگو نیست که رازدار این رابطه باشد.
خاک در یار هوائی شدم
جز در او نیست در دیگرم
هوش مصنوعی: در عشق یار، به قدری غرق شده‌ام که هیچ چیز دیگری برایم مهم نیست. فقط او را می‌بینم و همه چیز دیگری برایم بی‌معنا شده است.
گرچه سرم لایق این در نبود
لیک مرا تحفه بجز سر نبود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سر من شایسته ورود به این درگاه نیست، اما تنها چیزی که می‌توانم به عنوان هدیه بیاورم همین سرم است.
ابن یمین چاره اینکار چیست
آنکه دوا میکند این درد کیست
هوش مصنوعی: ابن یمین به دنبال راه حلی برای مشکلاتش است و می‌پرسد که آن کسی که می‌تواند این درد را درمان کند، کیست؟
ختم سخن اینکه خراب توایم
مست ز یک جرعه شراب توایم
هوش مصنوعی: در آخر باید بگویم که ما به خاطر عشق و جذابیت تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌ایم و مانند کسانی هستیم که با یک جرعه شراب مست شده‌اند.
از سر مستی همه ای هوشیار
گر سخنی رفت تو معذور دار
هوش مصنوعی: وقتی کسی در حال خوشحالی و شوق به سر می‌برد، ممکن است گاهی اوقات حرف‌هایی بزند که مناسب نیست. بنابراین اگر چنین حرف‌هایی را شنیدی، آنها را به حساب نیاور و ببخش.