شمارهٔ ۵ - حکایت
شنیدم ز گفتار کار آگهان
بزرگان گیتی کهان و مهان
که پیغمبر پاک و الا نسب
محمد سر سروران عرب
چنین گفت روزی باصحاب خود
بخاصان درگاه و احباب خود
که چون روز محشر در آید همی
خلایق سوی محشر آید همی
منادی بر آید بهفت آسمان
که ای اهل محشر کران تا کران
زن و مرد چشمان بهم بر نهید
دل از رنج گیتی بهم بر نهید
که خاتون محشر گذر میکند
ز آب مژه خاک تر می کند
یکی گفت کای پاک بی کین و خشم
زنان از که پوشند باری دو چشم
جوابش چنین داد دارای دین
که بر جان پاکش هزار آفرین
که فردا که چون بگذرد فاطمه
ز غم حیب جان بر درد فاطمه
ندارد کسی طاقت دیدنش
ز بس گریه و سوز و نالیدنش
بیک دوش او بر یکی پیرهن
بزهر آب آلوده بهر حسن
ز خون حسینش بدوش دگر
فرو هشته آغشته دستار سر
بدینسان رود خسته تا پای عرش
بنالد بدرگاه دارای عرش
بگوید که خون دو والاگهر
ازین ظالمان هم تو خواهی مگر
ستم کس ندیدست از این بیشتر
بده داد من چون توئی دادگر
کند یاد سوگند یزدان چنان
بدوزخ کنم بندشان جاودان
چه بد طالع آنظالم زشتخوی
که خصمان شوندش شفیعان او
الا ای خردمند پاکیزه رای
بنفرین ایشان زبان برگشای
وزان تو ز یزدان جان آفرین
بیابی جزایش بهشت برین
جز این پند منیوش اگر مؤمنی
بدین راه رو گرنه تر دامنی
خردمندان که راه عقل رفتند
ز دنیا در پناه علم رفتند
نظرشان بر حیات آنسری بود
متاع اینسریشان سرسری بود
ز علم آنها که دامی بر بسازند
بحق عالم دگر ها بر مجازند
کسی کو علم جوید بهر دنیا
بماند زین و وا ماند ز عقبی
نظر باید که بر عقبیت باشد
چو عقبی باشدت دنییت باشد
کسی گر سوی کعبه راه بر داشت
گر از مقصود سعی خود خبر داشث
چو یأجوج حوادث تاخت بر سر
ز سد علم کو حصنی حصین تر
حیات جمله حیوانست از جان
حیات جان ز نور معرفت دان
بدانش عالمی گر بود عامل
ز جمع مفردان او بود کامل
عوام الناس را دیدن چه خواهی
چه حاصل زان ترا جز عمر کاهی
مجو پشم از کلاه فرقه کل
که آمد از پی نقسچسان مل
خرد خواهی بگرد بخردان گرد
که از دریا گهر حاصل توان کرد
باندک خرده از راه بزرگی
مکن با مردم دانا سترکی
گر از اهل هنر باشی ز هی کار
و گر نه دوستشان باری همی دار
برو روشن بدان راه یقین را
که اینست اعتقاد ابن یمین را
که گر فرزانه هست اینست لا غیر
نه ز شر ببریده و پیوسته با خیر
شمارهٔ ۴ - چهار پند نوشیروان: شنیدم که کسری یکی فرش داشتشمارهٔ ۶ - فی التوحید و المعرفه: پیش از آندم که بود کون و مکان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم ز گفتار کار آگهان
بزرگان گیتی کهان و مهان
هوش مصنوعی: گوشهای از سخنان دانشمندان و بزرگان جهان را شنیدم.
که پیغمبر پاک و الا نسب
محمد سر سروران عرب
هوش مصنوعی: پیامبر بزرگوار و با فضیلت، محمد، از نسل برگزیدهترین افراد عرب است.
چنین گفت روزی باصحاب خود
بخاصان درگاه و احباب خود
هوش مصنوعی: روزی شخصی با دوستان و نزدیکان خود دربار به گفتگو پرداخت.
که چون روز محشر در آید همی
خلایق سوی محشر آید همی
هوش مصنوعی: زمانی که روز قیامت فرارسد، همه انسانها به سوی میدان محشر خواهند آمد.
منادی بر آید بهفت آسمان
که ای اهل محشر کران تا کران
هوش مصنوعی: صداهایی در آسمان هفتگانه به گوش میرسد که به مردم محشر میگوید: ای افرادی که در این روز فراموج هستید، توجه کنید.
زن و مرد چشمان بهم بر نهید
دل از رنج گیتی بهم بر نهید
هوش مصنوعی: زن و مرد به هم نگاه کنید و درد و رنجهای زندگی را فراموش کنید.
که خاتون محشر گذر میکند
ز آب مژه خاک تر می کند
هوش مصنوعی: زنی که در روز قیامت از کنار میگذرد، اشکهایش زمین را تر میکند.
یکی گفت کای پاک بی کین و خشم
زنان از که پوشند باری دو چشم
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای انسان پاک و بیکینه و خشم، زنان از چه چیزی باید چشمهای خود را بپوشند؟
جوابش چنین داد دارای دین
که بر جان پاکش هزار آفرین
هوش مصنوعی: او که ایمان و دیانت دارد، به او پاسخ داد که هزاران بار بر جان پاکش درود میفرستم.
که فردا که چون بگذرد فاطمه
ز غم حیب جان بر درد فاطمه
هوش مصنوعی: این بیت به اشاره به این است که وقتی فردا فرامیرسد، فاطمه با غم و اندوهی که در دل دارد، به وضوح احساس درد خود را نشان خواهد داد. به عبارت دیگر، بعد از گذشت زمان، غم فاطمه به شدت نمایان خواهد شد و او نمیتواند این احساس را پنهان کند.
ندارد کسی طاقت دیدنش
ز بس گریه و سوز و نالیدنش
هوش مصنوعی: هیچکس قدرت تحمل دیدن او را ندارد، چون چنان اشک میریزد و دلتنگی و نالهاش به شدت است.
بیک دوش او بر یکی پیرهن
بزهر آب آلوده بهر حسن
هوش مصنوعی: بر روی دوش او یک پیراهن آغشته به زهر آب است، که برای زیبایی او قرار داده شده است.
ز خون حسینش بدوش دگر
فرو هشته آغشته دستار سر
هوش مصنوعی: دستار سرش به خون حسین آغشته شده و سنگینی این خون را بر دوش دیگران منتقل کرده است.
بدینسان رود خسته تا پای عرش
بنالد بدرگاه دارای عرش
هوش مصنوعی: به این ترتیب، نهر خسته و آسیبدیده تا پای آسمان ناله میکند و از صاحب قدرت و عظمت درخواست کمک میکند.
بگوید که خون دو والاگهر
ازین ظالمان هم تو خواهی مگر
هوش مصنوعی: بگو که برای مقابله با این ظالمان، خون دو موجود برجسته و بزرگ از تو هم خواسته خواهد شد.
ستم کس ندیدست از این بیشتر
بده داد من چون توئی دادگر
هوش مصنوعی: هرگز کسی ظلمی به اندازه این که تو بر من کردی، ندیده است. تو که خود به دادگری معروفی، چگونه میتوانی این گونه رفتار کنی؟
کند یاد سوگند یزدان چنان
بدوزخ کنم بندشان جاودان
هوش مصنوعی: اگر یاد سوگندهای خدا در دل من بماند، به گونهای آنها را در آتش جهنم محبوس میکنم که برای همیشه در آنجا بمانند.
چه بد طالع آنظالم زشتخوی
که خصمان شوندش شفیعان او
هوش مصنوعی: بدبخت است آن ظالم زشتخوی که دشمنانش واسطه نجاتش شوند.
الا ای خردمند پاکیزه رای
بنفرین ایشان زبان برگشای
هوش مصنوعی: ای اندیشمند با عقل و روشن، زبانت را به نفرین کسانی که ناپاکاند، بگشا.
وزان تو ز یزدان جان آفرین
بیابی جزایش بهشت برین
هوش مصنوعی: اگر از جانب تو، خالق بزرگ عالم، به من رحمت و نیکی برسد، جزای آن را بهشت عالی خواهی داد.
جز این پند منیوش اگر مؤمنی
بدین راه رو گرنه تر دامنی
هوش مصنوعی: اگر به جز این نصیحت گوش کنی و به راه مؤمنان نروی، در آن صورت دامن تو از هر خیری خالی خواهد ماند.
خردمندان که راه عقل رفتند
ز دنیا در پناه علم رفتند
هوش مصنوعی: افراد دانا و فهمیده، با استفاده از عقل و智慧 خود، زندگی را با آگاهی و دانش سپری کردهاند و در این وادی به آرامش و امنیت دست یافتهاند.
نظرشان بر حیات آنسری بود
متاع اینسریشان سرسری بود
هوش مصنوعی: آنها درباره زندگی سمت دیگر تأمل میکردند، در حالی که اهمیت چیزهای اینجا را سهل میانگاشتند.
ز علم آنها که دامی بر بسازند
بحق عالم دگر ها بر مجازند
هوش مصنوعی: دانش کسانی که دامی برای دیگران میسازند، به راستی جهانی دیگر را در بر میگیرد و علم آنها تنها در حد ظاهری و غیر واقعی است.
کسی کو علم جوید بهر دنیا
بماند زین و وا ماند ز عقبی
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال علم و دانش فقط به خاطر منافع دنیوی باشد، از زندگی پس از مرگ محروم میماند و به هدف واقعی خود نمیرسد.
نظر باید که بر عقبیت باشد
چو عقبی باشدت دنییت باشد
هوش مصنوعی: در زندگی، باید توجه و نگاهت به آینده و آخرت باشد، زیرا اگر افکارت به سمت دنیای مادی باشد، زندگیات به همان دنیا محدود خواهد شد.
کسی گر سوی کعبه راه بر داشت
گر از مقصود سعی خود خبر داشث
هوش مصنوعی: اگر کسی به سوی کعبه برود، باید از هدف و مقصود خود آگاه باشد.
چو یأجوج حوادث تاخت بر سر
ز سد علم کو حصنی حصین تر
هوش مصنوعی: وقتی حوادث مانند یأجوج و مأجوج به سرعت به سراغ ما میآیند، علم و دانش به عنوان دژی مستحکم بیشتر از همیشه اهمیت پیدا میکند.
حیات جمله حیوانست از جان
حیات جان ز نور معرفت دان
هوش مصنوعی: تمام موجودات زنده از روح حیات بهرهمند هستند و حیات اصلی از نور آگاهی و شناخت به دست میآید.
بدانش عالمی گر بود عامل
ز جمع مفردان او بود کامل
هوش مصنوعی: هرگاه کسی به دانش دست یابد و آن را به کار ببندد، به اندازه جمع آوری خردها و تجربیات از افراد مختلف، به کمال رسیده است.
عوام الناس را دیدن چه خواهی
چه حاصل زان ترا جز عمر کاهی
هوش مصنوعی: دیدن مردم عادی چه سودی دارد، حالا چه بخواهی یا نخواهی، جز این که عمرت را هدر میدهی.
مجو پشم از کلاه فرقه کل
که آمد از پی نقسچسان مل
هوش مصنوعی: از سر کلاه فرقه کل، پشم نخواهید. زیرا آنچه از پی نفسکشان میآید، خاصیت خود را دارد.
خرد خواهی بگرد بخردان گرد
که از دریا گهر حاصل توان کرد
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دانش و خرد هستی، باید با افراد دانا و باهوش معاشرت کنی، زیرا از این طریق میتوانی از منابع ارزشمندی مانند دریا، جواهرات گرانبهایی به دست آوری.
باندک خرده از راه بزرگی
مکن با مردم دانا سترکی
هوش مصنوعی: با اندک سخنی از اهمیت و بزرگی خود در برابر افراد با دانش و آگاه برنیا و احتیاط کن.
گر از اهل هنر باشی ز هی کار
و گر نه دوستشان باری همی دار
هوش مصنوعی: اگر اهل هنر باشی، از هر کار و زحمت لذت میبری، و اگر نیستی، حتی برای دوستی با آنها هم ارزشش را دارد که تحمل کنی.
برو روشن بدان راه یقین را
که اینست اعتقاد ابن یمین را
هوش مصنوعی: برو و با آگاهی کامل راه درست را دنبال کن، زیرا این همان اعتقاد و باور ابن یمین است.
که گر فرزانه هست اینست لا غیر
نه ز شر ببریده و پیوسته با خیر
هوش مصنوعی: اگر کسی واقعاً عاقل باشد، باید به همین شکل باشد و این فقط به دلیل دوری از بدی نیست، بلکه او همیشه در ارتباط با خوبیهاست.