گنجور

شمارهٔ ۶٧٩

شبی بحجره خلوتسرای عقل گذشت
ملول گشته ز اغیار و یار ابن یمین
چو شد بحجره درون تازه تر ز بخت جوان
نشسته دید یکی پیر کار ابن یمین
چو یافت محرمش از پر دلی اساس نهاد
شکایتی دو سه از روزگار ابن یمین
سؤال کرد در اثنای آنکه چند بود
بسان سرو سهی بی یسار ابن یمین
جواب داد که آزادگان چنین باشند
تو در زمانه نظر برگمار ابن یمین
نگاه کن که ز ابنای دهر یک کس هست
که نیستش گله زو صد هزار ابن یمین
غم جهان چه خوری چون جهان نیرزد غم
دمی که هست بشادی گذار ابن یمین

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی بحجره خلوتسرای عقل گذشت
ملول گشته ز اغیار و یار ابن یمین
هوش مصنوعی: شب، در اتاق خلوت و تنهایی عقل سپری شد. عقل از همراهی دیگران خسته و دلزده شده است و به یار خود، ابن یمین، فکر می‌کند.
چو شد بحجره درون تازه تر ز بخت جوان
نشسته دید یکی پیر کار ابن یمین
هوش مصنوعی: در اتاقی تازه و پرنور، جوانی را دید که به شادابی و خوشبختی نشسته است و در کنار او، فردی سالخورده و باتجربه حضور دارد.
چو یافت محرمش از پر دلی اساس نهاد
شکایتی دو سه از روزگار ابن یمین
هوش مصنوعی: وقتی او کسی را پیدا کرد که به او اعتماد داشت، با دل پر از ناراحتی چند شکایت از چالش‌های روزگارش مطرح کرد.
سؤال کرد در اثنای آنکه چند بود
بسان سرو سهی بی یسار ابن یمین
هوش مصنوعی: در حین گفتگو، سؤال کرد که چقدر شبیه سرو بلند و راست قامت بدون حمایت و نیکی است.
جواب داد که آزادگان چنین باشند
تو در زمانه نظر برگمار ابن یمین
هوش مصنوعی: آزادگان همیشه با آزادگی زندگی می‌کنند و تو نیز باید در این دوران به ویژگی‌های آنان توجه کنی.
نگاه کن که ز ابنای دهر یک کس هست
که نیستش گله زو صد هزار ابن یمین
هوش مصنوعی: به این موضوع توجه کن که در میان مردم این زمان، فردی وجود دارد که هیچ شکایتی از او ندارد و در عوض، صد هزار نفر دیگر از نعمت‌های او بهره‌مند هستند.
غم جهان چه خوری چون جهان نیرزد غم
دمی که هست بشادی گذار ابن یمین
هوش مصنوعی: غم‌های دنیا را برای چه تحمل می‌کنی؟ وقتی که دنیا ارزش ناراحتی کردن را ندارد. هر لحظه‌ای که در این دنیا هستی، آن را به خوشی تبدیل کن.