گنجور

شمارهٔ ۶۶۵

تاج فرق اهل دانش ای عروس فضل را
حلقه گوهر کش طبعت نکوتر پیرهن
وی ز رشک نفحه گلزار خلق فایحت
گل دریده هر سحری تا پای از سر پیرهن
آفتاب رأی تو چون سایه بر گیتی فکند
کرد نیلی از غم او ماه انور پیرهن
قطعه ئی نزد من آوردند کاندر لفظ او
بود معنی خوش نفس چون غنچه اندر پیرهن
قطعه ئی چون آب و دروی پیرهن کرده ردیف
می نترسیدی که گردد ناگهان تر پیرهن
پیرهن جستی ز من ایکاش بودی دسترس
تا چو شاخ اندر خزان پوشمت از زر پیرهن
کوشمالم باد بهره چون رباب از چنگ دهر
گر چو چنگم نیست الا پوست در بر پیرهن
نی مزاحست اینکه گفتم با یکی اندر زمان
بی توقف رو بسوی خدمتش بر پیرهن
پیرهن آورد و من در آب خجلت غرق از آن
چون فرستم پیش تو بی هیچ دیگر پیرهن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تاج فرق اهل دانش ای عروس فضل را
حلقه گوهر کش طبعت نکوتر پیرهن
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر اهل علم و دانش است، تویی ای زیباترین فضیلت. گردن‌بند جواهرات، یعنی خصلت نیکو و خوب تو، زیباتر از هر پیراهنی است.
وی ز رشک نفحه گلزار خلق فایحت
گل دریده هر سحری تا پای از سر پیرهن
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که زیبایی و عطر گل‌ها در هر صبحی، به خاطر حسادت و شوق موجودات دیگر، گل‌ها را وادار به شکفتن و پخش بوی خوش می‌کند. به نوعی، این می‌تواند نشان‌دهنده‌ی تأثیر شگفت‌انگیز طبیعت و زیبایی‌های آن بر زندگی ما باشد.
آفتاب رأی تو چون سایه بر گیتی فکند
کرد نیلی از غم او ماه انور پیرهن
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید نظر تو را بر زمین می‌تاباند، غم او مانند سایه‌ای بر همه جا می‌افتد و به این ترتیب، ماه روشن از غم او رنگ نیلی به خود می‌گیرد.
قطعه ئی نزد من آوردند کاندر لفظ او
بود معنی خوش نفس چون غنچه اندر پیرهن
هوش مصنوعی: قطعه‌ای به من دادند که با وجود ساده بودن کلماتش، معنایش بسیار زیبا و دلنشین بود، مانند غنچه‌ای که داخل لباس قرار گرفته باشد.
قطعه ئی چون آب و دروی پیرهن کرده ردیف
می نترسیدی که گردد ناگهان تر پیرهن
هوش مصنوعی: قطعه‌ای مانند آب است و درویشی که پیراهنش را به دقت مرتب کرده، می‌ترسد که ناگهان پیچ و خم پیراهن به هم بخورد و نامنظم شود.
پیرهن جستی ز من ایکاش بودی دسترس
تا چو شاخ اندر خزان پوشمت از زر پیرهن
هوش مصنوعی: کاش می‌توانستم پیراهنی به تو بدهم که با آن مانند شاخه‌ای در فصل پاییز، با زری که بر آن دوخته شده، پوشیده شوی.
کوشمالم باد بهره چون رباب از چنگ دهر
گر چو چنگم نیست الا پوست در بر پیرهن
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا مانند یک ساز خوش صدا، از زندگی بهره‌مند شوم. هرچند که اگر مانند چنگ، فقط لایه‌ای از تن باشم، باز هم به پوشش خود ادامه می‌دهم.
نی مزاحست اینکه گفتم با یکی اندر زمان
بی توقف رو بسوی خدمتش بر پیرهن
هوش مصنوعی: من به شوخی گفتم که با کسی در طول زمان بی‌وقفه، به سوی خدمتش بروم، انگار که نی از مزاح است.
پیرهن آورد و من در آب خجلت غرق از آن
چون فرستم پیش تو بی هیچ دیگر پیرهن
هوش مصنوعی: یک پیراهن آورد و من در آب خجلت غرق شدم؛ حالا چطور می‌توانم بی هیچ چیز دیگری، آن پیراهن را به تو پیشکش کنم؟