گنجور

شمارهٔ ٢۴٨

بوستان گل فضل و گل بستان هنر
سیف دین ای ز وجود تو هنرها موجود
بکر فکرت دل صاحبنظران برباید
چون زکتم عدم آید سوی صحرای وجود
مهر رایت چو بر اقلیم هنر سایه فکند
طالع اهل هنر شد متوجه بسعود
ذهن وقاد تو از سلک معانی گه نظم
بسرانگشت بیان باز گشادست عقود
تا در اقلیم هنر نوبت شادیت زدند
بنده گشت از دل و جان همچو ایازت محمود
گر زند تیر فلک با تو دم از شعر بلند
خرد از بانگ دهل فرق کند نغمه عود
ور حسد میبرد از رای تو خورشید رواست
بی هنر آنکه در آفاق کسش نیست حسود
پیش صاحبنظران بر سر بازار هنر
گوهری کو نبود نظم تو باشد مردود
قطعه ئی نزد من آوردی و از غایت لطف
روی بر خاک نهاد آبحیاتش بسجود
گر چه یک قافیه ذالست ولی گوهر خود
سیف از آنقطعه غرا بهمه خلق نمود
التماس فرجی کرده و دستار زمن
بخدائی که جز او نیست خرد را معبود
بحکیمی که درین خیمه نه پشت فلک
قرص خورشید کماجش بود و صبح عمود
کز تو جان باز ندارم ز مروت لیکن
چکنم نیست مرا دسترسی در خود جود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوستان گل فضل و گل بستان هنر
سیف دین ای ز وجود تو هنرها موجود
هوش مصنوعی: گلستانی از فضیلت و زیبایی در دست تو، ای سیف دین! وجود تو مایهٔ وجود هنرها و زیبایی‌هاست.
بکر فکرت دل صاحبنظران برباید
چون زکتم عدم آید سوی صحرای وجود
هوش مصنوعی: تفکر نو و خالی از پیش‌داوری، دل و ذهن افرادی را که با دیدگاه‌های عمیق مواجه هستند، تسخیر می‌کند. این حالت چنان است که وقتی به یک عدم و هیچ می‌رسیم، به سوی دنیای واقعی و محسوس حرکت می‌کنیم.
مهر رایت چو بر اقلیم هنر سایه فکند
طالع اهل هنر شد متوجه بسعود
هوش مصنوعی: زمانی که عشق و مهربانی بر سرزمین هنر تابید، بخت و اقبال هنرمندان به سمت خوشبختی و سعادت کشیده شد.
ذهن وقاد تو از سلک معانی گه نظم
بسرانگشت بیان باز گشادست عقود
هوش مصنوعی: ذهن روشن و تیز تو با توانایی خود از زنجیرهای معنایی رها شده و با نیکی و ماهرانه‌ای به شکل نظم و ترتیب بیان می‌کند.
تا در اقلیم هنر نوبت شادیت زدند
بنده گشت از دل و جان همچو ایازت محمود
هوش مصنوعی: زمانی که در عرصه هنر فرصتی برای شادی به من دادند، از دل و جان مانند ایاز در خدمت محمود شدم.
گر زند تیر فلک با تو دم از شعر بلند
خرد از بانگ دهل فرق کند نغمه عود
هوش مصنوعی: اگر تیر قضا و قدر به شما اصابت کند و شما با شعر بلند خود صحبت کنید، خرد و دانایی از صدای طبل تفکیک می‌شود و نغمه عود را می‌شنود.
ور حسد میبرد از رای تو خورشید رواست
بی هنر آنکه در آفاق کسش نیست حسود
هوش مصنوعی: اگر کسی به ذکاوت و هوش تو حسادت می‌کند، این طبیعی است؛ زیرا انسان بی‌هنر و کم‌خودآگاه، در دنیای اطرافش هیچ کس را نمی‌تواند پیدا کند که به او حسادت کند.
پیش صاحبنظران بر سر بازار هنر
گوهری کو نبود نظم تو باشد مردود
هوش مصنوعی: در حضور کارشناسان و اهل هنر، اگر در بازار هنر گوهر و زیبایی وجود نداشته باشد، آنگاه بی‌نظمی و آشفتگی کار تو مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت.
قطعه ئی نزد من آوردی و از غایت لطف
روی بر خاک نهاد آبحیاتش بسجود
هوش مصنوعی: تو قطعه‌ای زیبایی از هنر و لطف را به من هدیه کردی و با احترام و شوق، آن را بر زمین نهادید تا نشانه‌ای از احترام و سجود به زیبایی باشد.
گر چه یک قافیه ذالست ولی گوهر خود
سیف از آنقطعه غرا بهمه خلق نمود
هوش مصنوعی: هرچند که این کلمه به قافیه "ذال" ختم می‌شود، ولی ارزش و کیفیت آن به اندازه‌ای است که همه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و مانند یک گنج باارزش برای همگان شناخته می‌شود.
التماس فرجی کرده و دستار زمن
بخدائی که جز او نیست خرد را معبود
هوش مصنوعی: درخواست کمک و نجات کرده‌ام و به خدا که جز او هیچ معبودی نیست، تکیه کرده‌ام.
بحکیمی که درین خیمه نه پشت فلک
قرص خورشید کماجش بود و صبح عمود
هوش مصنوعی: در این خیمه، حکمی وجود دارد که نه فقط در آسمان و در کنار خورشید تابناک است، بلکه صبح زود هم در مقابلش قرار دارد.
کز تو جان باز ندارم ز مروت لیکن
چکنم نیست مرا دسترسی در خود جود
هوش مصنوعی: من از محبت و وفای تو بی‌نصیب نیستم، اما چه کنم که نمی‌توانم به خودم دسترسی پیدا کنم و از این حالتی که دارم رهایی یابم.