گنجور

شمارهٔ ٢۴٧

بشمس دولت و دین مفخر زمان و زمین
سلام من که رساندم پیام من که برد
لطیف طبع جهان آنکه گر رسد سوی گل
نسیم لطف وی از رشک پیرهن بدرد
روان ز نفحه اخلاق او بیاساید
چو از نسیم بهاری که بر چمن گذرد
بگویدش که بساطی بتو نشان دادند
که دل بجانب او همچون جان ز تن بپرد
بسیط خاک بجست و چنان بساط نیافت
رهی که تا ز پی نرد خویشتن بخرد
گرش بابن یمین از ره کرم بخشی
تر از فرط سخا حاتم ز من شمرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشمس دولت و دین مفخر زمان و زمین
سلام من که رساندم پیام من که برد
هوش مصنوعی: سلام من به شمس، که مایه‌ی افتخار زمان و زمین است؛ پیام من را که به او رساندم.
لطیف طبع جهان آنکه گر رسد سوی گل
نسیم لطف وی از رشک پیرهن بدرد
هوش مصنوعی: عطر و لطافت جهان به کسی است که وقتی نسیم خوش به گل نزدیک می‌شود، به خاطر زیبایی آن، از حسادت به گل، پیراهنش را پاره کند.
روان ز نفحه اخلاق او بیاساید
چو از نسیم بهاری که بر چمن گذرد
هوش مصنوعی: روح انسان با نشانه‌های نیکوی او آرامش می‌یابد، مانند نسیمی بهاری که بر روی چمن می‌وزد و آن را نوازش می‌کند.
بگویدش که بساطی بتو نشان دادند
که دل بجانب او همچون جان ز تن بپرد
هوش مصنوعی: به او بگو که کاری کردند که دلش به سوی او پر کشید، مثل اینکه جان از بدن جدا می‌شود.
بسیط خاک بجست و چنان بساط نیافت
رهی که تا ز پی نرد خویشتن بخرد
هوش مصنوعی: خاک، به جستجوی وسعت و فضایی برای خود برآمد، اما نتوانست جایی بیابد که در آن به بازی زندگی و شناخت خودش مشغول شود.
گرش بابن یمین از ره کرم بخشی
تر از فرط سخا حاتم ز من شمرد
هوش مصنوعی: اگر بپرسند که آیا بخشی و کرم تو از حاتم بیشتر است، من به شایستگی و سخاوت تو به دلیل مهربانی‌ات اشاره می‌کنم.