گنجور

شمارهٔ ٢۴۴

بر اوج فلک رایت سروری را
ز جمع بزرگان کسی میرساند
که داد و ستد باشدش با سخنور
زری میدهد گوهری میستاند
چنین گر نباشد چرا مرد فاضل
باستد بپا پیش او مدح خواند
چه خوش نکته ئی گفت شیرین زبانی
کز او تا جهان باشد این نکته ماند
طمع چون بریدم من از مال خواجه
زنش غر که خود را کم از خواجه داند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر اوج فلک رایت سروری را
ز جمع بزرگان کسی میرساند
هوش مصنوعی: در بالای آسمان، پرچمِ رهبری و بزرگی را کسی از میان جمع بزرگان به نمایش می‌گذارد.
که داد و ستد باشدش با سخنور
زری میدهد گوهری میستاند
هوش مصنوعی: او به شخصی که سخنرانی خوبی دارد، طلا می‌دهد و در عوض جواهر می‌ستاند.
چنین گر نباشد چرا مرد فاضل
باستد بپا پیش او مدح خواند
هوش مصنوعی: اگر مرد دانا و فاضل چنین نباشد، پس چرا دیگران برای او به ستایش و مدح برمی‌خیزند؟
چه خوش نکته ئی گفت شیرین زبانی
کز او تا جهان باشد این نکته ماند
هوش مصنوعی: شیرین زبانی جمله زیبایی بیان کرد که تا دنیا برقرار است، آن جمله در یادها باقی خواهد ماند.
طمع چون بریدم من از مال خواجه
زنش غر که خود را کم از خواجه داند
هوش مصنوعی: وقتی که من از مال و ثروت خواجه دست کشیدم، همسرش به خود می‌بالید و خود را کم از خواجه نمی‌دید.