شمارهٔ ١٧٠
ما را حکایتی عجب افتاد با ملک
ناید بیان حالت آنهم بشرح راست
در عمرها بکلی آن کس نمیرسد
اما چه گویمت که زجز وی آن چه خاست
خاطر بسوخت زاتش فکرم که هر صباح
وجه معاش را جهتی روشن از کجاست
جستم ز پیر عقل درین باب اشارتی
تا چیست آنکه درد مرا موجب دواست
گفتا که اهل فضل چو پیل اند و جای نیک
گر نیست بیشه درگه میمون پادشاست
اکنون ز بیشه قطع نظر کرده ام بکل
ورچه نیاز من سوی درگاه کبریاست
درگاه شاه مشرق و مغرب نظام دین
خورشید آسمان جهان سایه خداست
شاها بحال من نظری کن ز راه لطف
قلب مرا ز تو نظر لطف کیمیاست
شد مدتی مدید که خاک جناب تو
در چشم رنج دیده من بنده توتیاست
تو خود بگو که با چو تو شاهی هنر پناه
بی بهره از کفاف چو من بنده کی رواست
ابن یمین که بلبل گلزار مدح تست
از لطف طبع تو نسزد این که بینواست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما را حکایتی عجب افتاد با ملک
ناید بیان حالت آنهم بشرح راست
هوش مصنوعی: داستان عجیبی برای ما پیش آمد که نمیتوان آن را به خوبی با زبان آدمیان بیان کرد.
در عمرها بکلی آن کس نمیرسد
اما چه گویمت که زجز وی آن چه خاست
هوش مصنوعی: در طول عمرها، کسی به تمامی خواستهها و آرزوهایش نمیرسد، اما چه بگویم که از درد و رنج او، آنچه به وجود آمده است.
خاطر بسوخت زاتش فکرم که هر صباح
وجه معاش را جهتی روشن از کجاست
هوش مصنوعی: ذهنم از آتش فکر سوخته است و هر روز صبح به دنبال این هستم که راهی روشن برای تأمین معیشت پیدا کنم.
جستم ز پیر عقل درین باب اشارتی
تا چیست آنکه درد مرا موجب دواست
هوش مصنوعی: به دنبال راهنمایی از خردمندی در این موضوع بودم تا بفهمم چه چیزی باعث بهبود درد من میشود.
گفتا که اهل فضل چو پیل اند و جای نیک
گر نیست بیشه درگه میمون پادشاست
هوش مصنوعی: گفت او برای اهل علم و دانایی همانند فیل میمانند و اگر جای خوبی برای زندگی نباشد، در آن صورت، بهشت و جایگاه نیکی برایشان نمیتواند وجود داشته باشد.
اکنون ز بیشه قطع نظر کرده ام بکل
ورچه نیاز من سوی درگاه کبریاست
هوش مصنوعی: اکنون دیگر به جنگل و کاجها فکر نمیکنم، چرا که تمام نیازم به پیشگاه الهی است.
درگاه شاه مشرق و مغرب نظام دین
خورشید آسمان جهان سایه خداست
هوش مصنوعی: دروازهی پادشاه که در شرق و غرب قرار دارد، نمایانگر نظم دین است و همچون خورشید در آسمان جهان، سایهای از حضور خداوند را به همراه دارد.
شاها بحال من نظری کن ز راه لطف
قلب مرا ز تو نظر لطف کیمیاست
هوش مصنوعی: ای شاه، به حال من نگاهی بینداز و با محبت، قلب مرا از نوازش و لطف خود پر کن که چنین توجهی از تو برای من مانند کیمیاست.
شد مدتی مدید که خاک جناب تو
در چشم رنج دیده من بنده توتیاست
هوش مصنوعی: مدتی طولانی است که خاک پای تو در چشمان پر از درد من بنده، مانند توت فرنگی است.
تو خود بگو که با چو تو شاهی هنر پناه
بی بهره از کفاف چو من بنده کی رواست
هوش مصنوعی: تو خود بگو که با وجود تو که شاه هنری، آیا درست است که من، که بندهای بیچاره و کمخبر از هنر، در کنار تو باشم؟
ابن یمین که بلبل گلزار مدح تست
از لطف طبع تو نسزد این که بینواست
هوش مصنوعی: ابن یمین که بلبل گلزار است و مدح تو را میسراید، از لطف و سخاوت تو هم سزاوارتر از این نیست که در وضعیت تنگدستی باقی بماند.

ابن یمین