گنجور

شمارهٔ ١۶٣

مرا بدرگه دولت پناه سرور عهد
که با جلالت قدرش سپهر اعلا نیست
امید عاطفت آورد ز آنکه میگفتند
که در جهان بفتوت کسیش همتا نیست
بلی ز هر چه شنیدم هزار چندانست
ولی چه سود کز آن هیچ بهره ما نیست
نمیکند نظر مرحمت بابن یمین
ز حال ابن یمینش خبر همانا نیست
جناب حضرت والاش هست دریائی
که چون محیط سپهرش کرانه پیدا نیست
بغیر بنده نبینی بر آن لب دریا
کسیکه مشرب عذبش ازو مهنا نیست
من ار ز ساحل آن تشنه باز میگردم
گناه بخت منست این گناه دریا نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا بدرگه دولت پناه سرور عهد
که با جلالت قدرش سپهر اعلا نیست
هوش مصنوعی: در دیاری بودم که در آن به بزرگی و عظمت کسی پناه بردم که مقام و شأن او در بالاترین منزلت‌ها قرار دارد و هیچ چیز دیگری با آن قابل مقایسه نیست.
امید عاطفت آورد ز آنکه میگفتند
که در جهان بفتوت کسیش همتا نیست
هوش مصنوعی: امید و محبت تو به من این احساس را به ارمغان آورد که دیگران می‌گفتند در این دنیا کسی مانند تو وجود ندارد.
بلی ز هر چه شنیدم هزار چندانست
ولی چه سود کز آن هیچ بهره ما نیست
هوش مصنوعی: البته از هر چیزی که شنیده‌ام، به اندازه‌ی هزار برابر بیشتر است، اما چه فایده‌ای دارد که از آن هیچ سودی برای ما نیست؟
نمیکند نظر مرحمت بابن یمین
ز حال ابن یمینش خبر همانا نیست
هوش مصنوعی: بابن یمین، که در اینجا به فردی اشاره دارد، از محبت و توجهی که شایسته‌اش است، محروم است و به همین دلیل از احوال او آگاه نیست. در واقع، به نظر می‌رسد که او از سوی کسی که باید به او توجه کند، نادیده گرفته شده است.
جناب حضرت والاش هست دریائی
که چون محیط سپهرش کرانه پیدا نیست
هوش مصنوعی: حضرت بزرگواری وجود دارد که همچون دریایی است که در دامنه آسمان‌هایش، هیچ مرزی قابل مشاهده نیست.
بغیر بنده نبینی بر آن لب دریا
کسیکه مشرب عذبش ازو مهنا نیست
هوش مصنوعی: در کنار دریا، تنها بنده‌ای را می‌بینی که آب شیرینش از او نمی‌خورد و دیگر کسی نیست.
من ار ز ساحل آن تشنه باز میگردم
گناه بخت منست این گناه دریا نیست
هوش مصنوعی: اگر من از ساحل به سوی دریا برنگردم و تشنه بمانم، این تقصیر بخت من است و نه تقصیر دریا.