گنجور

شمارهٔ ١۵۴

گر مرا دور فلک کرد تهیدست چو سرو
نیم آزاده گرم بر دل از آن باری هست
چکنم گنج زر و رنج نگهداشتنش
هر کجا تازه گلی در پی آن خاری هست
روز و شب منتظر حارث و وارث باشد
هر کجا آز وری ضابط وزر داری هست
شکرها میکنم ارسیم و زری نیست مرا
که فراغت ز نگهداشتنش باری هست
نشوم شاد به تنگی زر و سیم از پی آنک
وز نگهداشتنش غائله بسیاری هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر مرا دور فلک کرد تهیدست چو سرو
نیم آزاده گرم بر دل از آن باری هست
هوش مصنوعی: اگرچه دوری زمان مرا مانند سروی بی‌پناه و بی‌چیز کرده است، اما همچنان در دل خود از آن باری که دارم، آزاد و خوشحالم.
چکنم گنج زر و رنج نگهداشتنش
هر کجا تازه گلی در پی آن خاری هست
هوش مصنوعی: چه کنم با زر و گنجی که به دست آورده‌ام، در حالی که نگهداری از آن زحمتی سخت و دشوار است؟ هر جا که زیبایی و گلی تازه وجود دارد، حتماً خاری هم در پی آن خواهد بود.
روز و شب منتظر حارث و وارث باشد
هر کجا آز وری ضابط وزر داری هست
هوش مصنوعی: در روز و شب کسانی هستند که منتظر فرصتی برای رسیدن به ثروت و بهره‌برداری از آن هستند و در هر جایی که امکان سود و درآمد وجود داشته باشد، افرادی تلاش می‌کنند تا آن را به دست آورند.
شکرها میکنم ارسیم و زری نیست مرا
که فراغت ز نگهداشتنش باری هست
هوش مصنوعی: من به خاطر رسیدن به ارسیم، شکرگزارم و هیچ چیزی در اختیارم نیست که بار فراغت از نگه داشتن او را داشته باشد.
نشوم شاد به تنگی زر و سیم از پی آنک
وز نگهداشتنش غائله بسیاری هست
هوش مصنوعی: من به خاطر کمبود طلا و نقره خوشحال نخواهم شد، زیرا نگهداری و حفظ آن باعث بوجود آمدن مشکلات و دردسرهای فراوانی می‌شود.