گنجور

شمارهٔ ١٣۴

صاحبا بنده را بخدمت تو
سخنی هست عرضه خواهم داشت
مهر مهر تو بر نگین دلش
چند سال است تا زمانه نگاشت
هرگز از شیوه هوا داری
یکسر موی در خلل نگذاشت
بدگمانش که سر بدولت تو
خواهد از خاک بر فلک افراشت
راستی صد امید داشت بتو
خود کج آمد هر آنچ می پنداشت
چون ندید از تو هیچ تربیتی
فکر بر حال روزگار گماشت
شد یقینش که خدمت مخلوق
نرساند بشام قوت ز چاشت
هر که داند که خالقی دارد
کم مخلوق بایدش انگاشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صاحبا بنده را بخدمت تو
سخنی هست عرضه خواهم داشت
هوش مصنوعی: دوست من، من حرفی دارم که می‌خواهم به تو بزنم و آن را به خدمتت برسانم.
مهر مهر تو بر نگین دلش
چند سال است تا زمانه نگاشت
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو در دل او مانند نگینی درخشان است که سال‌هاست بر آن نقش بسته و زمانه آن را حک کرده است.
هرگز از شیوه هوا داری
یکسر موی در خلل نگذاشت
هوش مصنوعی: او همیشه به طور کامل از شیوه ی هواخواهی خود حمایت کرد و هیچ‌گاه اجازه نداد که در آن تغییری ایجاد شود.
بدگمانش که سر بدولت تو
خواهد از خاک بر فلک افراشت
هوش مصنوعی: او به تردید می‌نگرد و فکر می‌کند که ثروت و قدرت تو از زمین به آسمان خواهد رفت.
راستی صد امید داشت بتو
خود کج آمد هر آنچ می پنداشت
هوش مصنوعی: او به تو امیدهای زیادی داشت، اما هر بار که به حقیقت نگاه کرد، متوجه شد که واقعیت با آنچه تصور می‌کرد فاصله دارد.
چون ندید از تو هیچ تربیتی
فکر بر حال روزگار گماشت
هوش مصنوعی: زمانی که کمکی از تو مشاهده نکرد، اندیشه‌اش به وضعیت روزگار متمایل شد.
شد یقینش که خدمت مخلوق
نرساند بشام قوت ز چاشت
هوش مصنوعی: او به این نتیجه رسید که اگر به مخلوق خدمت نکند، هیچ فایده‌ای از غذا خوردن در صبح ندارد.
هر که داند که خالقی دارد
کم مخلوق بایدش انگاشت
هوش مصنوعی: هر کسی که بداند خالقی دارد، باید کمتر به مخلوق وابسته باشد و کمتر به آن توجه کند.