گنجور

شمارهٔ ١٢۵

زدم از کتم عدم خیمه بصحرای وجود
وز جمادی به نباتی سفری کردم و رفت
بعد ازینم کشش طبع بحیوانی بود
چون رسیدم بوی از وی گذری کردم و رفت
با ملایک پس از آن صومعه قدسی را
گرد برگشتم و نیکو نظری کردم و رفت
بعد از آن در صدف سینه ایشان به صفا
فطرت هستی خود را گهری کردم و رفت
بعد از آن ره سوی او بردم و چون ابن یمین
در امان گشتم و ترک دگری کردم و رفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زدم از کتم عدم خیمه بصحرای وجود
وز جمادی به نباتی سفری کردم و رفت
هوش مصنوعی: از حالت عدم، به دنیای وجود قدم گذاشتم و از حالت بی‌جان به زندگی گیاهی رسیدم و این سفر را ادامه دادم و پیش رفتم.
بعد ازینم کشش طبع بحیوانی بود
چون رسیدم بوی از وی گذری کردم و رفت
هوش مصنوعی: پس از این، میل من به سوی حیوانی بود و وقتی به او رسیدم، بویی از او حس کردم و از کنار او گذشتم و رفتم.
با ملایک پس از آن صومعه قدسی را
گرد برگشتم و نیکو نظری کردم و رفت
هوش مصنوعی: پس از آنکه به دور یک صومعه مقدس گشتم و با فرشتگان ملاقات کردم، با دقت به آنجا نگاه کردم و سپس به راه خود ادامه دادم.
بعد از آن در صدف سینه ایشان به صفا
فطرت هستی خود را گهری کردم و رفت
هوش مصنوعی: پس از آن، در دل‌های پاک و ساده آن‌ها، به شکل یک گوهر، وجود خود را پیدا کرده و سپس از آنجا رفته‌ام.
بعد از آن ره سوی او بردم و چون ابن یمین
در امان گشتم و ترک دگری کردم و رفت
هوش مصنوعی: پس از آن به سوی او روانه شدم و وقتی که به امن و امان رسیدم، از دیگری فاصله گرفتم و رفتم.

حاشیه ها

1403/09/06 17:12
Taha Salmani

معنی این شعر کسی داره

1403/09/07 09:12
رضا از کرمان

سلام 

 در پاسخ به شما میتوان گفت  در این شعر داره به سیر تکاملی انسان اشاره میکنه که همه انسانها از دیار عدم به دنیا می آیند وسپس پس از طی مراحل زندگی باز به دیار عدم باز میگردند  شما را به کلام مولانا دفتر سوم مثنوی بخش 187  وحاشیه های آن ارجاع میدهم  شاید موضوع برایتان روشن گردد  آنجا که مولانا میفرمایند 

از جمادی مردم ونامی شدم /// ازنما مردم به حیوان  سر زدم  الی آخر 

شاد باشی