شمارهٔ ۹
توئی که مهر تو دلبند و دلگشاست مرا
منم که عشق تو هم درد و هم دواست مرا
من و توئیم نگارا که مه بصورت و شکل
چو شد تمام ترا ماند و چو کاست مرا
نظیر قد تو جستم بسی نداد کسی
بغیر سرو سهی زو نشان راست مرا
گل جمال ترا تا حسن یک برگست
چو بلبلان ز طرب کار با نواست مرا
چو شمع جمع توئی پس بگو همیشه چو شمع
بروز کشتن و شب سوختن چراست مرا
بروز وصل دلم همچو بید لرزانست
ز بیم آنکه شب هجر در قفاست مرا
کنون چه سود که گویند دل بدوست مده
چه دل کدام دل آخر دل از کجاست مرا
اگر چه با تو بسی ماجرای عشقم هست
ولی چو روی تو بینم همه صفاست مرا
تو خواه ابن یمین را بخوان و خواه بران
بهر چه رأی تو فرمان دهد رضاست مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
توئی که مهر تو دلبند و دلگشاست مرا
منم که عشق تو هم درد و هم دواست مرا
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که عشق و توجه تو برای من دلنشین و خوشایند است. من هم کسی هستم که عشق تو برایم هم درد میآورد و هم درمان میکند.
من و توئیم نگارا که مه بصورت و شکل
چو شد تمام ترا ماند و چو کاست مرا
هوش مصنوعی: من و تو هستیم عزیزم، وقتی که ماه تمام جلوه میکند، تو همان ماه هستی و من به تو نرسیدهام.
نظیر قد تو جستم بسی نداد کسی
بغیر سرو سهی زو نشان راست مرا
هوش مصنوعی: دنبال قد و قامت تو خیلی گشتم، اما کسی را ندیدم که به زیبایی و شکوه آن سرو بلند باشد، و فقط او به من نشانی از زیبایی و فنای وجودش را داد.
گل جمال ترا تا حسن یک برگست
چو بلبلان ز طرب کار با نواست مرا
هوش مصنوعی: گل زیبایی تو همانند یک برگ حسن است و مانند بلبلان، برای من به خاطر شادی و زیباییات، آهنگ و نوایی به وجود آوردهای.
چو شمع جمع توئی پس بگو همیشه چو شمع
بروز کشتن و شب سوختن چراست مرا
هوش مصنوعی: تو مانند شمعی هستی که در کنار دیگران جمع شدهای، پس بگو چرا باید همواره روزها بمیرم و شبها بسوزم؟
بروز وصل دلم همچو بید لرزانست
ز بیم آنکه شب هجر در قفاست مرا
هوش مصنوعی: حضور معشوق در دل من همچون بید در برابر باد است، زیرا از ترس آنکه شب جدایی دوباره گریبانم را بگیرد، آرامش ندارم.
کنون چه سود که گویند دل بدوست مده
چه دل کدام دل آخر دل از کجاست مرا
هوش مصنوعی: اکنون چه فایده دارد که بگویند به کسی دل نده، حالا که خودم هم نمیدانم دل واقعیام کجاست و چه دلهایی وجود دارد.
اگر چه با تو بسی ماجرای عشقم هست
ولی چو روی تو بینم همه صفاست مرا
هوش مصنوعی: با اینکه در عشق من با تو ماجراهای زیادی وجود دارد، اما وقتی به چهرهات نگاه میکنم، همه چیز برایم آرام و زیباست.
تو خواه ابن یمین را بخوان و خواه بران
بهر چه رأی تو فرمان دهد رضاست مرا
هوش مصنوعی: هرچه تصمیم تو باشد، من راضیام. میتوانی ابن یمین را دعوت کنی یا او را بگویی برود.